سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر چیزی کمیاب گردد عزیزتر می شود، جز دانش که هر چه فراوان گردد گرامی تر شود . [امام علی علیه السلام]
 
پنج شنبه 89 شهریور 11 , ساعت 1:33 عصر
 
وجود مبارک رسول گرامی (ص) و وجود مبارک حضرت امیر اعلام عمومی کردند، امروز وجود مبارک ولی عصر(عج) هم همان اعلام را دارد. فرمود: بیائید، فرزندان ما باشید!

حضرت فرمود ما شما را به عنوان فرزندی قبول کردیم؛ أنا و علی ابوا هذه الامّه (1). فرمود: بیائید، بچّه ما بشوید؛ ما شما را به عنوان فرزندی قبول داریم. این را خودمان باید انتخاب بکنیم. امروز بیان نورانی امام زمان (أرواحنا فداه) هم همین است.

البته بیان پیغمبر(ص) و حضرت امیر (ع) همیشه زنده است. حرف همه ائمه(ع) در همه تاریخ این است که بیائید، فرزندان ما بشوید... وقتی این را پذیرفتید، آنوقت این شناسنامه را خودمان باید مهیا کنیم. اگر تعهّد سپردیم، هم دنیایمان تأمین است؛ نه به کسی ظلم می کنیم، نه زیر بار ظلم می رویم، تا آخرین نفس هم در برابر بیگانه می ایستیم.

کار امام (رضوان الله علیه) و شهداء و جانبازان و آزادگان همین بود؛ نه انسان به کسی ظلم می کند، نه زیر بار ظلم می رود، نه کسی را فریب می دهد، نه فریب کسی را می خورد، نه بیراهه می رود، نه راه کسی را می بندد؛ این راحت است دیگر! چون از ما اگر بپرسند فرزند چه کسی هستیم، می‌گوئیم فرزند علی بن أبیطالبیم. این فخر نیست؟! حالا این فخر را ما خودمان باید انتخاب بکنیم و آزادانه هم انتخاب می کنیم و آزادانه هم روی این ایستاده ایم...آنوقت این کار معلوم ذهنی ما را معلوم عینی می کند.

اینکه می گویند: از علم رهیدیم و به معلوم رسیدیم، هنر در همین است. علم یک سلسله صور ذهنی است، مفهوماتی است که در درون ذهن ما هست. گاهی اثر دارد، گاهی اثر ندارد. آنی که اثر دارد «معلوم» است، نه علم. صورت ذهنی چه اثر دارد؟! آنی که علم را به معلوم تبدیل می کند، و عالم را از علم به معلوم می رساند، یعنی از ذهن به عین می رساند، یعنی از مفهوم به مصداق می رساند؛ صراط مستقیم و ایمان و عمل صالح است.
حالا اگر کسی این راه را طی کرد، آنوقت آن آیات نورانی که فرمود: اگر ایمان آوردید و علم الیقین دارید؛ همین جا که نشسته اید، بهشت را می بینید، جهنّم را می بینید... کلّا لو تعلمون علم الیقین لترونّ الجحیم برایش مجسم می‌شود. نه اینکه بعد از مرگ بهشت و جهنّم را ببیند، زیرا بعد از مرگ کفّار هم می بینند!

...............................
(1) بحار الأنوار . ج16 . ص95


چهارشنبه 89 شهریور 10 , ساعت 5:1 عصر
دست نوشته ای خواندنی از دکتر شریعتی درباره شب قدر

 نوشته ای که در پی خواهد آمد در مجموعه آثار 2-خودسازی انقلابی منتشر شده است.

« بسم الله الرحمن الرحیم
اناانزلناه فی لیله القدر
و ماادریک ما لیله القدر
لیله القدر خیر من الف شهر
تنزل الملائکه والروح، فیها باذن ربهم من کل امر
سلام هی حتی مطلع الفجر »

« ما «آن» را فرود آوردیم درشب قدر
و چه میدانی که شب قدر چیست؟
شب قدر از هزار ماه برتر است
فرشتگان و آن روح دراین شب فرود می‌آیند
به اذن خداوندشان از هر سو
سلام بر این شب تا آنگاه که چشمه خورشید ناگهان می‌شکافد! »

تاریخ قبرستانی است طولانی و تاریک، ساکت و غمناک، قرن‌ها از پس قرن‌ها هم تهی و هم سرد، مرگبار و سیاه و نسل‌ها در پی نسل‌ها، همه تکراری و همه تقلیدی، و زندگی‌ها، اندیشه‌ها و آرمان‌ها همه سنتی و موروثی، فرهنگ و تمدن و هنر و ایمان همه مرده ریگ!
ناگاه در ظلمت افسرده و راکد شبی از این شب‌های پیوسته، آشوبی، لرزه‌ای، تکان و تپشی که همه چیز را بر می‌شود و همه خواب‌ها را برمی‌آشوبد و نیمه سقف‌ها را فرو می‌ریزد. انقلابی در عمق جان‌ها و جوششی در قلب وجدان‌های رام و آرام، درد و رنج و حیات و حرکت و وحشت و تلاش و درگیری و جهد و عشق و عصیان و ویرانگری و آرمان و تعهد، ایمان و ایثار! نشانه‌هایی از یک «تولید بزرگ»، شبی آبستن یک مسیح، اسارتی زاینده یک نجات! همه جا ناگهان، «حیات و حرکت»، آغاز یک زندگی دیگر، پیداست که فرشتگان خدا همراه آن «روح» در این شب به زمین، به سرزمین، به این قبرستان تیره و تباه که در آن انسان‌ها، همه اسکلت شده‌اند، فرود آمده‌اند.
این شب قدر است.

شب سرنوشت، شب ارزش، شب تقدیر بر یک انسان نو، آغاز فردایی که تاریخی نو را بنیاد می‌کند. این شب از هزار ماه برتر است، شب مشعری است که صبح عید قربانی را در پی دارد و سنگباران پرشکوه آن سه پایگاه ابلیسی را! شب سیاهی که در کنار دروازه منی است، سرزمین عشق و ایثار و قربانی و پیروزی!

و تاریخ همه این ماه‌های مکرر است، ماه‌هایی همه مکرر یکدیگر، سال‌هایی تهی و عقیم، قرن‌هایی که هیچ چیز نمی‌آ‏فرینند، هیچ پیامی بر لب ندارند، تنها می گذرند و پیر می‌کنند و همین و در این صف طولانی و خاموش، هر از چندیشبی پدیدار می‌گردد که تاریخ می‌سازد، که انسان نو می‌آفریند و شبی که باران فرشتگان خدایی باریدن می‌گیرد، شبی که آن روح در کالبد زمان می‌دمد، شب قدر!

شبی که ازهزار ماه برتر است، آنچنانکه بیست و چند سال بعثت محمد، از بیست و چند قرن تاریخ ما برتر بود. سال‌هایی که آن «روح» برملتی و نسلی فرود می‌آید از هزار سال تاریخ وی برتر است. و اکنون، براندام این اسلام اسلکت شده، برگور این نسل مدفون و برقبرستان خاموش ما، نه آن روح فرود آمده است، سیاهی و ظلمت و وحشتشب هست، اما شب قدر؟

شبی که باران فرو می‌بارد، هر قطره‌اش فرشته‌ای است که بر این کویر خشک و تافته، در کام دانه ای، بوته خشکی و درخت سوخته‌ای و جان عطشناک مزرعه‌ای فرو می‌افتد و رویش و خرمی و باغ و گل سرخ را نوید می‌دهد. چه جهل زشتی است در این شب قدر بودن و در زیر این باران ماندن و قطره‌ای از آن برپوست تن و پیشانی و لب وچشم خویش حس نکردن، خشک و غبار آلود زیستن و مردن!

هرکسی یک تاریخ است. عمر، تاریخ هر انسانی است و در این تاریخ کوتاه فردی، که ماه‌ها همه تکراری و سرد و بی معنی میگذرد، گاه شب قدری هست و درآن از همه افق‌های وجودی آدمی فرشته می‌بارد و آن روح، روح القدس، جبرئیل پیام‌آور خدایی برتو نازل می‌شود و آنگاه بعثتی، رسالتی، و برای ابلاغ، از انزوای زندگی و اعتکاف تفکر و عبادت وخلوت فراغت و بلندی کوه فردیت خویش به سراغ خلق فرود‌آمدنی و آنگاه، در گیری و پیکار و رنج و تلاش و هجرت و جهاد و ایثار خویش به پیام!

که پس از خاتمیت، پیامبری نیست، اما هر آگاهی وارث پیامبران است! آن «روح» اکنون فرود آمده است، در شب قدر بسر می‌بریم. سال‌ها، سال‌های شب قدر است، در این شبی که جهان ما را در کام خود فرو برده است و آسمان ما را سیاه کرده است، باران غیبی باریدن گرفته است، گوش بدهید، زمزمه نرم و خوش آهنگ آن را می‌شنوید، حتی صدای روییدن گیاهان را درشب این کویر می‌توان شنید.

سلام بر این شب، شب قدر شبی که از هزار ماه، از هزار سال و هزار قرن برتر است، سلام، سلام،سلام،... تا آن لحظه که خورشید قلب این سنگستان را بناگاه بشکافد، گل سرخ فلق برلب‌های فسرده این افق بشکفد و نهر آفتاب بر زمین تیره ما ... و بر ضمیر تباه ما نیز جاری گردد. تا صبح بر اینشب سلام !


سه شنبه 89 شهریور 9 , ساعت 9:25 عصر

خداوند چند گناه را به سختی می بخشد: 1- عمدا نماز نخواندن 2 - به ناحق آدم کشتن 3- عقوق والدین 4- آبرو بردن.

حجت السلام فاطمی نیا در جلسه ای با ذکر چند نکته اخلاقی و عرفانی گفت: خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدم، گفتم آقا راز مقام و رتبه سید سکوت چه بود؟ آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد. خدا شاهد است الان مردم خیلی دست کم گرفته اند آبرو بردن را.

ببینید خدا چند گناه را نمی بخشد: 1- عمدا نماز نخواندن.2- به ناحق آدم کشتن.3- عقوق والدین.4- آبرو بردن.

این گناهان این قدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمی شوند. پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، برای من تعریف می کرد: "به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه می گویی؟

می گفت پدرم سرش را انداخت پایین. بعد سرش را بالا آورد و گفت آبروی کسی را نبر!" الان در زمان ما هیئتی ها، مسجدی ها و مقدس ها آبرو می برند.

عزیز من اسلام می خواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با این مشکل داری؟ دقت کنید که بعضی ها با زبانشان می روند جهنم.
روایت داریم که می فرماید اغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب می خورند و از دیوار مردم بالا می روند. یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم. ای آقا تو که همیشه هیئت بودی! مسجد بودی! بله. توی صفوف جماعت می نشینند آبرو می برند.

امیرالمومنین به حارث همدانی می فرماید: اگر هر چه را که می شنوی بگویی؛ دروغ گو هستی.

گناهکار چند نوع است. عده ای گناه می کنند، بعد ناراحت و پشیمان می شوند. سوز و گداز دارند. توبه می کنند و هرگز فکر نمی کنند که روزی این توبه را بشکنند؛ اما دوباره می شکنند. دوباره، سه باره، ده باره. در حدیث داریم که این اگر در تمام توبه شکستن ها سوز و گداز واقعی داشته باشد، در نهایت بر شیطان پیروز می شود.


سه شنبه 89 شهریور 9 , ساعت 9:24 عصر


 

قال على(ع): و کانت فاطمة(س) لا تدع احدا من اهلها ینام تلک اللیلة - لیلة القدر - و تداویهم بقلة الطعام‏و تتاهب لها من النهار و تقول: محروم من حرم خیرها.

حضرت على(ع) فرمود: فاطمه(س) نمى‏گذاشت کسى از اهل خانه در شب هاى قدر به خواب رود به آنان غذاى کم مى‏داد و از روز قبل براى احیاى شب قدر آماده مى‏شد و مى‏فرمود: محروم کسى است که از برکات این شب محروم باشد.


دو رکعت نماز

قال ابوعبدالله الصادق(ع):

کان لامى فاطمة صلاة تصلیها علمها جبرئیل، رکعتان تقرء فى الاولى: الحمد مرة و: انا انزلناه فى لیلة القدر، ماة مرة و فى الثانیة: الحمد مرة و ماة مرة: قل هو الله احد، فاذا سلمت‏سبحت تسبیح الطاهرة علیها السلام.

امام صادق(ع) فرمود:

مادرم فاطمه(س) همواره دو رکعت نماز را مى‏خواند که جبرئیل به او آموخته بود، در رکعت اول آن پس از حمد صد بار سوره قدر و در رکعت دوم پس از حمد، صد بار سوره توحید را مى‏خوانى، و پس از سلام نماز تسبیحات حضرتش را نیز مى‏گویى.


سه شنبه 89 شهریور 9 , ساعت 9:20 عصر
شب قدر و ادعیه حضرت علی(ع) در نهج البلاغه
 شب قدر که شب نزول قرآن است ، هر سال از طرف خدا تکریم می شود . گرامیداشت شب قدر به این است که همان خاطرة نزول قرآن تکرار شود .

تقریباً هزار و چهارصد و بیست و شش سال از نزول قرآن کریم می گذرد . هر سال به فرمان خدائی که متکلّم این کلام است ، سالگردی گرانقدر تشکیل می شود . لذا با همان جلال و شکوه فرشتگانی که بار اوّل قرآن را آورده بودند ، در خدمت روح از آسمان غیب تنزّل می کنند و بر ولی عصر نازل می شوند .

هنگام نزول قرآن ، احیای خاطرة هر سالة‌ او هم گوشزد شد . هم با ماضی و هم با مضارع یاد شد . فرمود : إنّا أنزَلناهُ فِی لَیلَهِ القَدر(1)، یعنی این کتاب را ما در شب قدر نازل کرده ایم ، و هم در تجلیل شب قدر اینچنین فرمود : وَ مَا اَدراکَ مَا لِیلَهُ القَدر . لِیلَهُ القَدرِ خِیرٌ مِنْ ألفِ شَهر . تَنَزَّلُ المَلائِکَهُ وَالرُّوحُ فِیها بِإذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ اَمرْ . سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطلَعِ الفَجْر(2). یعنی این قرآن که در شب قدر نازل شد ، با جلال و شکوه فرود آمد و به دستور خدا هر ساله آن جلال و شکوه تکرار می شود . اینچنین نیست که إنّا أنزَلناهُ فِی لِیلَهِ القَدر و پایان پذیرفته باشد ! بلکه اینطور است : تَنَزَّلُ المَلائِکَهُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلّ اَمرْ . هر ساله ملائکه در خدمت روح همة حقائق قرآن را أعم از تفسیر و تکوین پائین می آورند .

مرحوم کُلینی بابی در جامع کافی عقد کرد که بعضی از امامان ما (علیهم السَّلام) فرمودند : شما برای اثبات ادامة ولایت به سورة قدر استدلال کنید . تقریر استدلال هم به این بیان است ؛ فرمود : به مخالفین بگوئید آیا نبی اکرم رحلت کرد ، شب قدر هم از بین رفت ، یا شب قدر هست ؟ آنها ناچار می گویند : شب قدر هست . یعنی هر سال ماه مبارکی دارد ، و در هر ماه مبارکی شب قدر هست . فرمود : از آنها بپرسید : این که خدا فرمود : در شب قدر فرشته ها امور را نازل می کنند ، بر کی نازل می شوند ؟ اگر مقدّرات و حقائق را نازل کرده اند که به همراه ببرند و به کسی ندهد ، پس چرا آوردند ؟ اگر بنا شد مقدّرات و معارف را بر کسی عرضه کنند ، آن کس کیست ؟ آن کس که همة فرشتگان به اتّفاق روح ، همة امور را نازل می کنند و بر او گزارش می دهند ، کیست ؟ او ولی امر است . او امام آن زمان است .

در هر زمان ای ولی معصوم هست که مهبَط وحی است . منتها وحی تشریعی به پایان رسید ، آن وحی های تصدیقی و تکوینی و تبیینی و تفسیری و تشریعی همچنان مستدام است . لذا در بَدئ پیدایش نزول قرآن ، ذات أقدس إله دستور داد که هر ساله خاطرة گرانبار نزول قرآن را گرامی بدارند و امشب احتمالاً یکی از شب هائی است که لیلة قدر است . لذا فرشتگان در خدمت روح همة امور را با سلامت به وجود مبارک ولی عصر عرضه می کنند . بعد به اذن ولی عصر به مجالس مؤمنین سری می زنند و به آنها سلام می کنند . و فیض ای که به ولی عصر رسید ، به دستور آن حضرت به افراد مستعد می رسانند . کسانی که ارتباط شان با ولی عصر برقرار است ، نشانه های شب قدر را هم درک می کنند .

از ائمه (علیهم السَّلام) سئوال کردند که علامت شب قدر چیست ؟ فرمود : آن نسیم ملایم که به شما بوزد ، معلوم می شود شب قدر را درک کرده اید . اگر زمستان باشد ، احساس سرما نمی کنید . و اگر تابستان گرم باشد ، احساس گرما نمی کنید . اگر یک همچنین حالی در شما پیدا شد ، این نسیم قدر است . علامت دیگر اینکه : اگر بُوی خوبی به مشام شما رسید ، این نشانة قدر است .

گاهی یعقوب ای می خواهد که بوی یوسف را از فاصلة هشتاد فرسخ استشمام کند ، بگوید : إنّی لَأجِدُ رِیحِ یُوسُفَ لُولا أنْ تُفَنِّدُونْ (3). آن کس که پیرهن یوسف را در دست دارد ، بوی یوسف را استشمام نمی کند ! ولی یعقوب از فاصلة هشتاد فرسخی بُوی یوسف استشمام می کند . فَلَمّا فَصَلَتِ العِیرْ (4)، همین که قافله از مرز مصر حرکت کرد ، یعقوب فرمود : من بُوی یوسف می شنوم ! استشمام نمی کنی . ولایت بُوئی دارد ، نبوّت بُوئی دارد ، یوسف هر عصر بُوئی دارد ، شب قدر بُوئی دارد . اگر کسی شامّة جان اش باز شد ، این بُو را می شنود . و اگر آن لامسة جان اش باز باشد ،‌ این نسیم خنک را حسّ می کند . جریان چشم و گوش در قرآن آمده ، جریان شامّة معنوی هم در قرآن آمده . خدا بعضی را بصیر و بعضی را کُور می داند . می گوید : برخی کُور اند ،‌ امّا نه چشم سرشان ، بلکه چشم دلشان کُور است . إنَّهَا لا تَعمَی الأبصارْ وَ لکِنْ تَعمَی القُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور (5). معلوم می شود بعضی ها قلب شان بیناست ، بعضی دلشان کُور است . آن دلی که چشم دارد ، شامّه هم دارد ، ذائقه هم دارد ، لامسه هم دارد .

ایّام ماه مبارک رمضان ، ایّام روزه است . در کتاب صوم ، روزة واجب و مستحب و حرام و مکروه را مطرح می کند . یکی از روزه هائی که گفته اند حرام است ، روزة وصال است . یعنی انسان طرزی نیّت کند که بگوید : من از این سحر تا آن سحر ، یک روز و شب را نیّت می کنم که روزه بگیرم و همچنین فردا را که شب چیزی نخورد و این نخوردن را به حساب روز و روزه بیاورد و نیّت کند . یک وقت کسی در شب ماه مبارک اشتها به غذا ندارد ، آن خارج از بحث است . یا در غیر ماه مبارک شب چیزی نمی خورد ، آن خارج از بحث است . ولی یک وقت نیّت می کند که من شب و روز را روزه بگیرم که شب هم مثل روز جزء مَنوّی او باشد . دو روز را با یک شب نیّت کند ، این را می گویند : (صُوم وصال) . یک شب و روز ، دو روز و یک شب ؛ دو تفسیر برای صوم وصال‌ آمده است ؛

این معنا برای غیر پیغمبر حرام است . رسول اکرم فرمود : صوم وصال ممنوع است . اصحاب عرض کردند : پس شما چرا اینچنین می کنید ؟ فرمود : شما مثل من نیستید . آنچه که مرحوم صدوق در مَنْ لا یَحضُر نقل کرد ، با آنچه را که در جوامع روائی اهل سنّت است ، مختصر فرق می کند . ولی یک حدیثی است معروف و فریقین نقل کرده اند که وجود مبارک نبی اکرم فرمود : شما مثل من نیستید . إنّی اَبِیتُ عِندَ رَبّی یُطْعِمُنِی وَ یَسقِینْ (6). من مهمان خدایم ، در نزد خدا بیتوته می کنم ، از غذای خدا و آشامیدنی های الهی بهره می برم و مقاومت می کنم . من اگر ظاهراً صائم ام ، باطناً در کنار سفرة خدا نشسته ام . احساس گرسنگی و تشنگی نمی کنم . این مقام برای نبی اکرم هست .

به ما گفتند : شما در ماه مبارک مهمان خدائید . اگر صوم وصال ممنوع است ، این صوم عادی که جائز و واجب است . برخی در روز که صائم اند ، مهمان خدایند . نه تنها جان شان از معارف طرفی می بندد ، بلکه جسم شان هم احساس رنج نمی کند . این حال را انسان در این فرصت ها مسئلت کند . نشانه های شب قدر را با لامسة دل ، با شامّه جان می توان درک کرد . این هم مطلب دیگر .

و چون مهم ترین کار برای شب قدر دعاست و این ایّام و لیالی متعلّق به علیّ بن أبیطالب ، امیر المؤمنین (علیه آلاف التحیّه والثناء) است ، چه بهتر که دعا را از زبان این داعی بشنویم .

اوّلاً ادب دعا را امیرالمؤمنین (علیه السَّلام) به ما آموخت . فرمود : اَلدّاعِی بِلا عَمَلْ کَالرّامِی بِلا وَتَرْ (7). فرمود : آنکه دعا می کند و عمل ندارد ، مثل تیراندازی است که تیر دارد ، ولی وَتر ندارد . (وَتر) آن کمان مُنهنی است که جلوی این تیر تند تیز را می گیرد و او را راهنمائی می کند . فرمود : اگر کسی تیرانداز است ، یک کمان ای لازم دارد که این کمان منهنی این تیر تیز را تعدیل کند ، راهنمائی کند . اگر کسی بی عمل دعا می کند ، مثل تیر انداز بی کمان است . بهترین عمل صفای دل است . بهترین راه برای صفای دل این است که هم در مسئله توحید برای غیر خدا راه باز نکنیم ، هم در مسائل اجتماعی کینة احدی را در دل راه ندهیم . مطمئن باشیم اگر کسی این دو رکن را فراهم کرد ؛ یعنی در کار خدا اَحدی را شریک قرار نداد ، در مسائل اجتماعی کینة هیچ مسلمانی را در دل نداشت ، این دو رکن را که فراهم کرد ، این دعوت کننده ، این داعی یک تیر انداز ماهری است که هم تیر تیز دارد و هم کمان مُنهنی . آنگاه خود حضرت که واجد شرائط دعاست ، نیایش هائی دارد که در آن نیایش همّت های بلند را تعلیم می دهد و برای همة مسلمانها مسئلت می کند .

شما دعاهای حضرت را در نهج البلاغه که تحلیل می کنید ، می بینید یا سعادت می خواهد ، یا شهادت می خواهد ، یا رفاقت با انبیاء می خواهد ، یا کرامت می خواهد ، یا عافیت می خواهد ، یا سلامت می خواهد ، یا فتوّت و رادمردی و مردانگی می خواهد و یا عزّت !
ببینید دعاهای حضرت از این عناصر محوری بیرون نمی رود . در آن عهد نامة معروف که برای مالک اشتر نوشت ، در پایان عهد نامه دعا کرد‌ ؛ فرمود : مالک ! من برای خود و برای تو از خدا سعادت و شهادت طلب می کنم ! از خدا می خواهم : أنْ یَختِمَ لِی وَ لَکَ السَّعادَهَ وَ الشَّهادَه إنّا للهِ وَ إنّا إلِیهِ الرّاجِعُونْ (8). من سعادت را ، شهادت را برای خود و برای تو مسئلت می کنم .
در آن دعاهای عمومی می گوید : نَسأَلُ اللهُ مَنازِلَ الشُّهَداء وَ مَعایِشَهَ السُّعَداء وَ مُفارَقَهَ الأنبیاء (9). ما برای همگان سعادت و منزلة شهدا و رفاقت با انبیاء را می خواهیم . به خدا عرض می کند : وَاجْمَعْ بِینَنَا وَ بِینَهُ . نوع این دعاها به صیغة جمع است .

 می گوید : خدایا ! بین ما و بین رسول ات ، وَاجْمَعْ بِینَنَا وَ بِینَهُ فِی بَرْدِ العِیشْ وَ قَرارِ النِّعْمَه وَ‌ مُنتَهَی الطُمَأنِینَهِ وَ تُحَفِ الکِرامَه (10). خدایا ! بین همة ما ونبی ات در آن قرارگاه عیش و زندگی جمع بکن ، و در آن آرامش و خنکی سعادت و زندگی جمع بکن ! در کمال طمأنینه ما را با او سهیم بکن ! آن کرامت ها را که تحفة پیغمبر می کنی ، ما را بهره مند بکن ! مُنتَهَی الطُمَأنِینِه وَ تُحَفِ الکِرامَه .
در میدان جنگ دو دعای آموزنده دارد ؛ هنگامی که جنگ شروع می شد ، عرض می کرد : خدایا ! اَللّهُمَّ إنّا نَشکُو إلِیکَ غِیبَهَ وَلِیّنَا وَ کَثرَهِ عَدُوِّنَا وَ تَشتُتَ اَهوائَنَا . رَبَّنَا افْتَحْ بِینَنَا وَ بِینَ قُومِنَا بِالحَقّ (11). عرض می کرد : خدایا ! ما از نبود پیغمبر به تو شکایت می کنیم . چون پیغمبر ، آن رکن طمأنینه را ما از دست داده ایم .

در هفدة ماه مبارک در جریان بَدر که اوّلین جنگ نابرابری بود که مسلمانها می دیدند ، امیر المؤمنین فرمود : همه آن شب متوحّش بودند و متزلزل . تنها کسی که هیچ حادثه ای برای او نبود ، رسول اکرم بود . فرمود : در شب جنگ بَدر تا صبح کنار درخت پیغمبر مشغول مناجات بود ، گویا اصلاً فردا جنگی نیست ، و امشب شب حمله نیست ! آن یک حساب دیگری بود . لذا امیرالمؤمنین عرض می کند : خدایا ! ما از نبود پیغمبر به تو شکایت می کنیم و از اختلاف درونی به تو پناه می بریم و شکایت می کنیم .

آنگاه دعائی که بعض از انبیاء داشتند که در قرآن آمده است ، همان دعا را امیر المؤمنین دارد که : رَبَّنَا افْتِحْ بِِینَنَا وَ بِینَ قُومِنا بِالحَقّ . این در آغاز جنگ . در ناعرة جنگ عرض می کند : خدایا ! ما گرچه شهادت طلب کردیم ، امّا فتوّت و مردانگی هم می خواهیم . اَللّهُمَّ إنْ اَظهَرتَنَا عَلَیهِمْ وَ جَنِّبنَا البَغی وَ سَدِّدْنا بِالحَقّ . وَ إنْ اَظهَرْتَهُمْ عَلَینَا فَارزُقنَا الشَّهادَه وَاعْصِمنَا مِنَ الفِتنَه (12). اگر ما را بر آنها غالب کردی ، ما فاتح شدیم ، توفیقی بده که تعدّی و تجاوز به زیر دست را روا ندانیم . به اسیران رحم بکنیم .

همین علی که بعد از ضربت خوردن شب نوزدهم دستور داد به قاتل من مدارا کنید ؛ در میدان جنگ مردانگی از خدا خواست و می خواست . عرض می کرد : خدایا ! آن توفیق را بده که اگر ما فاتح و پیروز شدیم ، بر دشمن ستم نکنیم . و اگر مصلحت بود که آنها ما را شکست بدهند ، مرگ ما را مرگ شهید قرار بده . ما را از فتنه و بَد آموزی مصون بدار . این دعای علی در صحنة جنگ است . امّا دعای وجود مبارک امیرالمؤمنین از نظر توحید ؛ وقتی شب بر می خواست ، خالصاً خدا را دعا می کرد ، عرض می کرد : خدایا ! تو که می دانی ، هذا مَقامُ ،
این دعاها را که عرض می کنم ، شرح خواسته های شماست ؛ ما یک قرآن به دست داریم و یک قرآن به سر که هر دو جزء برنامه های لیالی قدر است ، و روایات این دو برنامه هم جدای از هم است . و در هر دو برنامه مسئله نیایش و خواسته است . چه بخواهیم ، آنچه که الآن عرض می شود برای آن است که هم در مراسم قرآن به دست ، هم در مراسم قرآن به سر این چیزی را که امیر به ما آموخت ، اینها را بخواهیم .

****************
پی نوشت ها:
(1) سورة قدر / آیة 1
(2) سورة قدر / آیة 2 تا 5
(3) سورة یوسف / آیة 94
(4) سورة یوسف / آیة 94
(5) سورة حج / آیة 46
(6) عوالی اللآلی / جلد 2 / صفحة 233 / باب صوم ( صوم الوصال من خصائص النبّی (ص) )
(7) مستدرک الوسائل / جلد 5 / صفحة 217
(8) نهج البلاغه / نامة 53 ـ من کتاب له (ع) کتب للأشتر النخعی
(9) نهج البلاغه / خطبة 23
(10) نهج البلاغه / خطبة 72
(11) نهج البلاغه / نامة 15
(12) نهج البلاغه / خطبة 171


جمعه 89 شهریور 5 , ساعت 5:14 عصر

پرسش های زیر توسط آیت الله مکارم شیرازی پاسخ داده شده است.

فرو بردن سر پوشیده به داخل حوض
س- اگر در ماه رمضان دور سر خود پلاستیک ببندد و زیر آب مثلا حوض برود روزه باطل است؟
ج- آری روزه اشکال دارد مگر اینکه نایلون بصورت کلاهی در آید که سر در آن آزاد باشد.

فرو بردن تمام بدن در آب برای روزه دار
س- در محلّى کار مى کنیم که به خاطر موازین بهداشتى مجبوریم هر روز یک یا چند بار در استخر «کلر + آب» فرو رفته و خارج شویم; با توجّه به این که کلّ سر و بدن ما در آب فرو مى رود، روزه هاى ما چه حکمى دارد؟ در ضمن من و دوستانم نمى توانیم تمام ماه رمضان را مرخّصى بگیریم. وظیفه ما چیست؟

ج- بهترین راه آن است که در استخر بروید و سر را زیر آب نکنید; بلکه آب بر سر خود بریزید، یا نیمى از سر را یک بار در آب فرو برید، و نیم دیگر را بار دیگر.


پنج شنبه 89 شهریور 4 , ساعت 6:52 عصر
ازدواج ها و طلاق های امام حسن و روایت های غلط شیعه
 

 یکی از مسائلی که قرن‌ها مورخان اسلامی در کتاب‌های خود آورده‌اند، نسبت طلاق‌ها و ازدواج های زیاد به امام حسن مجتبی است.

بسیای بدون توجه به صحت و سقم این موضوعات، مطالبی را نقل کرده‌اند که معاندان و معارضان با مکتب اسلام برای ضربه زدن به شخصیت اهل بیت، از این مطالب سوء استفاده کرده و آن بزرگوار را فردی شهوت ران و خوش‌گذران معرفی کرده‌اند.

در کتب شیعه و سنی روایت‌های متعددی وارد شده که با تعبیرهای گوناگون حکایت از آن دارد که امام مجتبی ـ علیه السّلام ـ "مطلاق" بوده یعنی زیاد طلاق می‌داده است؛ و امام علی ـ علیه السّلام ـ از این جهت از وی گلایه داشته است.

در این قسمت به کل روایت هایی که از منابع شیعه نقل شده است، اشاره می کنم:

1. عبدالله بن سنان از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل می‌کند: علی ـ علیه السّلام ـ بر فراز منبر فرمود: به فرزندم زن ندهید، همانا او زنان را زیاد طلاق می‌دهد؛ در آن هنگام مردی از طایفه "همدان" به پا خواست و گفت: به خدا سوگند به او زن می‌دهیم، چون او فرزند رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امیر مؤمنان ـ علیه السّلام ـ است، اگر خواست آنان را نگه دارد، و اگر خواست طلاق دهد. (کلینی، همان، ص 56)

2. یحیی بن ابی العلاء از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل کرده است: حسن بن علی ـ علیهم السّلام ـ پنجاه زن را طلاق داد؛ و در ادامه مطالبی به مضمون روایت سابق آمده است.(کلینی، همان، ص 56.)

3. عبدالله بن سنان به نقل از امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌گوید: مردی به حضور امیر مؤمنان ـ علیه السّلام ـ رسید و عرض کرد: برای مشورت آمده‌ام، حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ و عبدالله جعفر به خواستگاری دخترم آمده‌اند، امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: کسی که با او مشورت می‌شود باید امین باشد، امام حسن زنان را طلاق می‌دهد، او را به ازدواج حسین درآور که برای دخترت بهتر است.( البرقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، متوفای قرن 3، المجمع العالمی لأهل البیت ـ علیه السّلام ـ، چ دوم، 1416 هـ .ق، ج 2، ص 436، ح 2514.)

عمده روایاتی که از طریق شیعه در موضوع "مطلاق" بودن امام مجتبی ـ علیه السّلام ـ وارد شده کلا همین سه روایت است که باید از جهت سند و مضمون، نقد و بررسی شود.

بررسی سند احادیث
حدیث اول: در سلسله رجال سند این حدیث دو نفر به نام‌های حمید بن زیاد و حسن بن محمد بن سماعه واقع شده‌اند که هر دو واقفی مذهب هستند. (موسوی، خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، منشورات مدینه العلم، ج 5، ص 116 و ج 6، ص 287، به نقل از نجاشی.)
همچنین علامه عسگری در بررسی رجالی هر سه روایت انها را مخدوش و نادرست دانسته اند.

محمد بن علی اردبیلی صاحب کتاب جامع الرواه، درباره روایات حمید بن زیاد می‌گوید: به نظر من احادیث حُمید بن زیاد پذیرفتنی است به شرط این که خالی از معارض باشد، می‌دانیم روایات متعددی که بر نکوهش طلاق ار ائمه وجود دارد، همگی معارض با این روایت است.

راوی حدیث دوم نیز، یحیی بن أبی العلاء رازی است که توثیق نشده و مجهول است.
درباره حدیث سوم نیز ، مأخذ این حدیث محاسن برقی است، نجاشی درباره برقی چنین آورده است: احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمان برقی، اهل کوفه وثقه است ولی از ضعفا روایت می‌کند و احادیث مرسله زیادی دارد. از این رو روایت برقی با توجه به تعارض آن با احادیثی که در مذمت طلاق وارد شده، مورد اعتماد نیست.

 بررسی مضمون احادیث
در این روایات امام مجتبی ـ علیه السّلام ـ با واژه "مطلاق" زیاد طلاق دهنده توصیف شده است. در این باره توجه به چند نکته ضروری است:
الف. به یقین طلاق‌های زیاد لازمه ازدواج‌های زیاد است، مورخان دروغگو و جعل کننده، در این زمینه هم نسبت‌هایی به آن حضرت داده‌اند، برخی تعداد همسران آن حضرت را هفتاد و برخی نود و بعضی دیگر تا سیصد همسر برای امام مجتبی ـ علیه السّلام ـ گفته‌اند.

در اینجا توجه به چند مطلب لازم است:

1. علامه عسگری می گوید ، تضاد فاحش در نقل‌های متفاوت ، دلالت بر کذب آن‌ها و سیاسی بودن این نقل ها دارد و می‌توان ادعا کرد که این تهمت‌ها در راستای از بین بردن شخصیت آن امام بوده است.

2. ابن ابی الحدید در جایی می‌گوید: امام حسن ـ علیه السّلام ـ زیاد ازدواج می‌کرد و در جای دیگر می‌گوید: وقتی همسران آن حضرت را شمردند به هفتاد تن رسید؛
ولی در هنگام بیان اسامی همسران امام حسن ، فقط نام یازده نفر را می‌برد. جالب این است که حتی در معرفی برخی از این یازده تن نیز اطلاعات دقیقی از آنها نمی دهد و از این 11 نفر برخی را  فقط نام قبیله زنان را میبرد.

اول: به راستی اگر همسران آن حضرت اینقدر زیاد بوده‌اند، چرا نامی از آنان در کتاب‌ها دیده نمی‌شود؟  علامه عسگری بررسی کرده است که اسناد همه این روایات مخدوش است که در این مختصر نمی‌گنجد.

دوم: کسی که در زندگی ازدواج‌ها و طلاق‌های زیادی داشته، باید دارای فرزندان زیادی باشد، درحالی که آمار کل فرزندان آن حضرت حداکثر بیست و دو پسر و دختر ذکر شده است .

نکته جالب تر این است که در کل کتاب های تاریخی مجموع دامادها و عروس های امام حسن، 6 نفر نقل شده است. نام و نشانی دقیق عروس ها مجد ندارد اما سه نفر به عنوان داماد آن حضرت نام برده شده اند که عبارتند از:

1.  زین العابدین شوهر أمّ عبدالله؛ 2. عبدالله بن زبیر شوهر أمّ الحسن؛ 3. عمرو بن منذر شوهر أمّ سلمه.( ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، متوفاق 656 هـ، دار احیاء التراث العربی بیروت، چ دوم، 1387 هـ .ق، ج 16، ص 22.)

در مجموع در حالات آن حضرت می‌خوانیم: امام مجتبی ـ علیه السّلام ـ هر روز بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب در محراب عبادت می‌نشست و از طلوع آفتاب تا ظهر جواب‌گوی گرفتاری‌ها و پرسش های مردم در مسجد بود.

آیا برای کسی که با خدای خود آن گونه ارتباط دارد و رسیدگی به امور مردمی را سرلوحه‌ی اعمال خود قرار می‌دهد ممکن است به نحوی که در بعضی از نقل‌های تاریخی آمده به زندگی شهوانی مشغول باشد؟ روشن است که این نسبت‌ها چیزی بهتان و کذب محض نیست که در راستای تخریب شخصیت آن حضرت جعل شده است.

بنابراین این سه حدیثی که از کتب شیعه درباره ازدواج ها و طلاق های امام حسن بیان شده کاملا تهمتی به ساحت بزرگ آن امام بوده است.

تنها نقل درست آن است اختلاف عقیده و کشمکش های عقیدتی سبب شد که آن حضرت یکی از همسران خود که از طایفه‌ بنی شیبان بود طلاق دهد؛ امام حسن ـ علیه السّلام ـ درباره این طلاق می فرماید: " آن زن از خوارج بود و خوش نداشتم که قطعه آتشی از آتش‌های جهنم را درکنار خود ببینم."


پنج شنبه 89 شهریور 4 , ساعت 4:59 عصر
مراسم نامگذارى امام حسن (ع)

داستان ولادت به گونه‏اى که در روایات شیخ صدوق(ره)در امالى و علل و عیون اخبار الرضا(ع)و روایات دیگر محدثین شیعه و اهل سنت آمده و از امام سجاد(ع) روایت‏شده این گونه است که فرمود:

چون فاطمه(س)فرزندش حسن را به دنیا آورد، به پدرش على(ع)عرض کرد: نامى براى او بگذار، على(ع)فرمود: من چنان نیستم که در مورد نامگذارى او به رسول خدا پیشى گرفته و سبقت جویم.در این وقت رسول خدا(ص)بیامد، و آن کودک را در پارچه زردى پیچیده، به نزد آن حضرت بردند.حضرت فرمود: مگر من به شما نگفته بودم که او را در پارچه زردنپیچید؟سپس آن پارچه را به کنارى افکند و پارچه سفیدى گرفته و کودک را در آن پیچید، آنگاه رو به على(ع)کرده فرمود: آیا او را نامگذارى کرده‏اى؟

عرض کرد: من در نامگذارى وى به شما پیشى نمى‏گرفتم!

رسول خدا(ص)فرمود: من هم در نامگذارى وى بر خدا سبقت نمى‏جویم!

در این وقت‏خداى تبارک و تعالى به جبرئیل وحى فرمود که براى محمد پسرى متولد شده، به نزد وى برو و سلامش برسان و تبریک و تهنیت گوى و به وى بگو: براستى که على نزد تو به منزله هارون است از موسى، پس او را به نام پسر هارون نام بنه!

جبرئیل از آسمان فرود آمد و از سوى خداى تعالى به وى تهنیت گفت و سپس اظهار داشت: خداى تبارک و تعالى تو را مامور کرده که او را به نام پسر هارون نام بگذارى. رسول خدا(ص)پرسید: نام پسر هارون چیست؟عرض کرد: «شبر».فرمود: زبان من عربى است؟ عرض کرد: نامش را«حسن‏»بگذار، و رسول خدا(ص)او را حسن نامید... (2)

و در برابر این روایت، روایات دیگرى هم در کتابهاى علماى شیعه و اهل سنت آمده که چون حسن(ع)به دنیا آمد، على(ع)او را«حرب‏»نامید، و چون رسول خدا(ص)اطلاع یافت‏به على(ع)دستور داد آن نام را به‏«حسن‏»تغییر دهد... (3)

و یا اینکه على(ع)نام این نوزاد را«حمزه‏»گذارد و چون حسین به دنیا آمد نام او را«جعفر»گذارد، و پس از آن رسول خدا(ص)على(ع)راطلبیده و به او فرمود: به من دستور داده شده که نام این فرزند خود را تغییر دهم، سپس به على(ع)دستور داد که نام آن دو را«حسن‏»و«حسین‏»بگذارد، و على(ع)نیز به دستور آن حضرت عمل کرد... (4)

ولى همان گونه که صاحب کشف الغمه گفته است، این مطلب بعید به نظر مى‏رسد، و خلاف مشهور و ضعیف است، و مشهور همان است که در روایت‏بالا ذکر شد، و باقر شریف در کتاب حیاة الحسن این گونه روایات را از موضوعات و جعلیات دانسته و دلیلهایى بر این مطلب ذکر کرده که بهتر است‏براى اطلاع بیشتر به همان کتاب مراجعه نمایید. (5)

و در روایات بسیارى از طریق اهل سنت آمده که این دو نام شریف‏«حسن‏»و«حسین‏»در جاهلیت‏سابقه نداشته و از نامهاى بهشتى است، و متن یکى از آن روایات که طبرى در کتاب ذخائر العقبى روایت کرده، این گونه است که عمران بن سلیمان گفته:

«الحسن و الحسین اسمان من اسماء اهل الجنة، ما سمیت‏بهما فى الجاهلیة‏» (6)

(حسن و حسین دو نام از نامهاى اهل بهشت است که در زمان جاهلیت‏سابقه نداشته است.)

انجام مراسم دینى و سنتهاى مذهبى

از جمله سنتهاى اسلامى درباره نوزاد، گفتن اذان و اقامه در گوش راست و چپ اوست که رسول خدا(ص)این سنت را درباره این نوزاد عزیز انجام داد، و پس از اینکه او را به دست آن حضرت دادند، در گوش راستش‏اذان و در گوش چپ او اقامه گفت (7) .

و نیز براى نوزاد جدید عقیقه کرد(یعنى گوسفندى براى او قربانى کرد (8) و یک ران آن را به قابله داد، و در برخى از روایات است که این کار را در روز هفتم انجام داد (9) .

و در روایت کلینى(ره)در کافى این گونه است که پس از عقیقه این دعا را خواند:

«...بسم الله عقیقة عن الحسن‏»

(به نام خدا این عقیقه‏اى است از حسن...)

و به دنبال آن نیز این دعا را خواند:

«اللهم عظمها بعظمه، و دمها بدمه، و شعرها بشعره، اللهم اجعله وقاءا لمحمد و آله‏» (10)

(خدایا استخوان آن در برابر استخوان این نوزاد، و گوشتش در برابر گوشت وى، و خونش در برابر خون او، و مویش در برابر موى او، خدایا آن را وسیله حفاظتى براى محمد و خاندانش قرار ده.)

و همچنین رسول خدا(ص)دستور داد موى سر نوزاد را در روز هفتم بتراشند و هم وزن آن نقره صدقه دهند، و سپس بر سر نوزاد«خلوق‏»-که نوعى عطر مخلوط بوده-مالید، و به دنبال آن به عنوان مذمت از رسم و شیوه معمول آن زمان که خون بر سر نوزاد مى‏مالیدند به اسماء که راوى حدیث است فرمود: «یا اسماء الدم فعل الجاهلیة‏»

(اى اسماء مالیدن خون بر سر نوزاد از کارهاى زمان جاهلیت است!)

و در پاره‏اى از روایات اهل سنت آمده که در روز هفتم مراسم ختنه نوزاد نیز انجام شد (11) ، ولى ظاهر روایات شیعه آن است که از جمله مختصات ائمه دین(ع)آن بوده که‏«مختون‏»(یعنى ختنه شده)به دنیا مى‏آمدند، جز آنکه به عنوان استحباب و سنت، صورتى (12) از این کار را انجام مى‏دادند... (13)

و از جمله سنتهاى نوزاد در اسلام تعویذ او به دعاست، یعنى براى سلامتى و حفظ او از چشم زخم و شیاطین جنى و انسى به وسیله خواندن یا نوشتن دعا او را در پناه خدا قرار داده و به خدا مى‏سپارند.

و طبق روایات بسیارى که در کتابهاى شیعه و اهل سنت آمده، رسول خدا(ص)دو فرزند خود حسن و حسین(ع)را به این دعا تعویذ فرمود:

«اعیذ کما بکلمات الله التامة من کل شیطان وهامة و من کل عین لامة‏» (14)

(شما را پناه مى‏دهم به کلمات تامه و کامله پروردگار از هر شیطان بدخواهى و از هر چشم زخمى.)

و در روایت دیگرى است که این گونه مى‏فرمود:

«اعیذ کما من عین العاین و نفس النافس‏» (15)

(شما را پناه مى‏دهم از چشم چشم زن، و نفس نفس زن.)

کنیه و القاب

و از جمله آداب و سنتهاى ولادت نوزاد پس از نامگذارى، تعیین کنیه‏براى اوست که طبق حدیثى، امام باقر(ع)فرمود:

«انا لنکنى اولادنا فى صغرهم مخافة النبز ان یلحق بهم‏» (16)

(ما براى فرزندانمان در کودکى کنیه قرار مى‏دهیم، از ترس آنکه مبادا در بزرگى دچار لقبهاى ناخوشایند گردند.)

و کنیه آن حضرت بر طبق روایات بسیارى‏«ابو محمد»بوده و کنیه دیگرى نداشته است.

و اما القاب آن حضرت بدین شرح است: سبط، زکى، مجتبى، سید، تقى، طیب، ولى...

و مرحوم اربلى در کتاب کشف الغمة پس از نقل کنیه و القاب آن حضرت از روى کتابهاى اهل سنت گفته است: مشهورترین این القاب‏«تقى‏»است و بهترین و شایسته‏ترین آنها همان است که رسول خدا(ص)او را بدان ملقب فرمود و آن‏«سید»است. (17)

پى‏نوشت‏ها:

1.مستدرک حاکم، ج 3، ص 169، اسد الغابه، ج 2، ص 9، اکمال الرجال خطیب تبریزى، ص 627، حیاة الامام الحسن، ج 1، ص 59.

2.بحار الانوار، ج 43، ص 238، و به همین مضمون روایات بسیارى در کتب اهل سنت نقل شده که بیشتر آنها در ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 492 به بعد ذکر شده است.

3.بحار الانوار، ج 43، ص 251، حیاة الحسن باقر شریف، ج 1، ص 63، ملحقات احقاق الحق، ج 10، صص 501-492.

4.بحار الانوار، ج 43، ص 255، ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 498.

5.حیاة الامام الحسن بن على، ج 1، ص 63.

6.ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 488 و حیاة الامام الحسن بن على، ج 1، ص 63.و در مناقب ابن شهرآشوب از عمران بن سلیمان و عمرو بن ثابت نقل کرده که گفته‏اند: «ان الحسن و الحسین اسمان من اسامى اهل الجنة و لم یکونا فى الدنیا»

7.بحار الانوار، ج 43، ص 239، مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 391، صحیح ترمذى، ج 1، ص 286، صحیح ابى داود، ج 33، ص 214، احقاق الحق، ج 11، صص 8-6.

8.و در برخى از روایات شیعه و اهل سنت آمده که دو گوسفند براى حسن(ع)و دو گوسفند براى حسین(ع)قربانى کرد، ولى روایت‏یک گوسفند مشهورتر و از نظر سند هم قوى‏تر از روایات دیگر است، چنانچه در حیاة الامام الحسن نیز بدان تصریح کرده است.

9 و 10.بحار الانوار، ج 43، صص 239 و 250 و 257.حیاة الامام، ج 1، ص 64.ملحقات احقاق الحق، ج 10، صص 17-511.

11.نور الابصار، ص 108، و ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 519 به نقل از مفتاح النجا بدخشى.

12.و به تعبیر روایات‏«امرار موسى‏»مى‏کرده‏اند.

13.سفینة البحار، ج 1، ص 379.

14.سفینه، ج 2، ص 287 و ملحقات احقاق الحق، ج 10، صص 520 و 524 و 527.

15.ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 527.

16.حیاة الامام الحسن(ع)، ج 1، ص 65.

17.بحار الانوار، ج 43، ص 255.

برگرفته از:

«زندگانى امام حسن مجتبى علیه السلام»، سید هاشم رسولى محلاتى

 


پنج شنبه 89 شهریور 4 , ساعت 4:50 عصر

 پرسش و پاسخ هایی از امام حسن مجتبی (ع)

مرحوم قطب الدّین رواندى در کتاب خرایج خود آورده است : روزى یک نفر از بلاد روم خدمت امام علىّ علیه السلام وارد شد و اظهار داشت : من یک نفر از رعیّت تو و از اهالى این شهر هستم .

حضرت فرمود: خیر، تو از رعیّت من و از اهالى این شهر نیستى ؛ بلکه تو از سوى پادشاه روم آمده اى و او چند سؤ ال براى معاویه فرستاده است و چون معاویه جواب آن ها را نمى دانست به من ارجاع شده است .

آن شخص اظهار داشت : بلى ، صحیح فرمودى ، معاویه مرا به طور محرمانه نزد شما فرستاد تا جواب مسائلم را از شما دریافت دارم ؛ و این موضوع را کسى غیر از ما نمى دانست .

پس از آن امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام فرمود: آنچه مى خواهى از این دو فرزندم سؤ ال کن که جواب کافى دریافت خواهى داشت .

آن شخص گفت : از آن کسى که موهاى سرش تا روى گوشهایش آمده - یعنى ؛ حسن مجتبى علیه السلام - سؤ ال مى کنم .

و چون آن شخص رومى نزد امام حسن مجتبى علیه السلام آمد، پیش از آن که سخنى مطرح شود، حضرت به او فرمود: آمده اى تا سؤ ال کنى :

فاصله بین حقّ و باطل چیست ؟

و بین زمین و آسمان چه مقدار فاصله است ؟

و بین مشرق تا مغرب چه مقدار مسافت است ؟

و قوس و قزح - یعنى ؛ رنگین کمان - چیست ؟

و خنثى به چه کسى گفته مى شود؟

و آن ده چیزى که یکى از دیگرى محکم تر و سخت تر مى باشند کدامند؟

مرد رومى با حالت تعجّب گفت : بلى ، سؤ ال هاى من همین ها مى باشد.

امام حسن مجتبى علیه السلام در این موقع به پاسخ سؤ ال ها پرداخت و فرمود: بین حقّ و باطل چهار انگشت است ، آنچه با چشم خود دیدى حقّ و آنچه شنیدى باطل است .

فاصله بین زمین و آسمان به اندازه دعاى مظلوم بر علیه ظالم است و نیز تا جائى که چشم ببیند.

همچنین فاصله بین مشرق تا مغرب به مقدار سرعت گردش و حرکت خورشید در یک روز خواهد بود.

و امّا قوس و قزح : قوس علامتى است از طرف خداوند رحمان براى در اءمان ماندن موجودات زمین از غرق شدن و دیگر حوادث مشابه آن ؛ و قزح نام شیطان است .

... از مرگ محکم تر، و نیرومندتر مشیّت و اراده الهى است که مرگ را برطرف مى نماید - و در روز واپسین ، مردگان را زنده مى گرداند

و امّا خنثى به شخصى گفته مى شود که معلوم نباشد مرد است یا زن ، که اگر هیچ نشانه اى نداشته باشد، یا هر دو نشانه را موجود باشد به او گفته مى شود: ادرار کن ، پس اگر ادرارش به سمت جلو یا بالا بود مرد است و در غیر این صورت در حکم زن خواهد بود.

و امّا جواب آن ده چیز - به این شرح است - :

خداوند متعال سنگ را آفرید و به دنبالش آهن را به وجود آورد که همانا آهن سنگ را قطعه قطعه مى کند.

و سپس آتش را آفرید که آهن را گداخته و آب مى نماید.

و سخت تر از آتش آب است که آتش را خاموش مى کند.

و از آب شدیدتر، ابر مى باشد که آن را حمل و منتقل مى کند.

و از ابر نیرومندتر باد خواهد بود که ابر را به این سو، آن سو مى برد.

و از باد قدرتمندتر آن نیروئى است که باد را کنترل مى کند.

و از آن شدیدتر ملک الموت - عزرائیل - است که جان همه چیز را مى گیرد؛ و مى میراند.

و از آن مهمّتر خود مرگ است که جان عزرائیل را نیز مى رباید.

و از مرگ محکم تر، و نیرومندتر مشیّت و اراده الهى است که مرگ را برطرف مى نماید - و در روز واپسین ، مردگان را زنده مى گرداند -


- بحارالا نوار ج 43، ص 326، ح 5، الخرایج و الجرایح : ج 2، ص 572، ح 2.
منبع: چهل داستان و حدیث زندگانی امام حسن (علیه السلام) عبداللّه صالحى


پنج شنبه 89 شهریور 4 , ساعت 11:56 صبح
امام کرامت و بزرگواری
 

 نخستین مظهر و نشانه‏ی کوثر که بر دامان پاک فاطمه‏ی اطهر (سلام الله علیها) پا به عرصه‏ی گیتی نهاد امام حسن علیه السلام بود.

نشانه‏ای از تجلی مقدس‏ترین پدیده‏ای که از خجسته‏ترین پیوند برین انسانی، نصیب حضرت محمد صلی الله علیه و آله، علی مرتضی علیه السلام و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) گردید.

همان لؤلؤی که از برزخ دو اقیانوس نبوت و امامت‏به ظهور پیوست ومعجزه‏ی بزرگ «مرج البحرین یلتقیان، بینهما برزخ لا یبغیان، یخرج منهما اللؤلوء والمرجان‏» . (1) را تجسم بخشید و کلام خدا در کلمه‏ی وجود چنین ظاهر شد. از نیایی الهام گیر و پدری پیشوا، وارثی برخاکیان و جلوه‏ای برافلاکیان پدید آمد با وراثتی ابراهیمی، مقصدی محمدی، منهجی علوی، زهره‏ای زهرایی که عصای فرعون کوب موسی را در دست صلح آفرین عیسوی داشت و تندیس زنده‏ی اخلاق قرآن بود و رایت جاودانگی اسلامی را در زندگی توام با مجاهده و شکیبایی تضمین کرد و بقاع امن و ایمان را به ابدیت در بقیع شهادت بر افراشت و مکتبش از خاک گرم مدینه به همه سوی جهان جهت‏یافت و با همه‏ی مظلومیتش در برابر سیاهی و تباهی جبهه گرفت و به حقیقت اصالت‏بخشید و مشعلدار گمراهان و زعیم ره یافتگان گردید.

حضرتش در بقیع بی بقعه; در جوار جده‏ی پدریش فاطمه بنت اسد، برادر زاده نازنینش امام سجاد علیه السلام و مضجع امام باقر و امام صادق علیهما السلام آرمیده است. (2)

امام حسن علیه السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار دارایی‏اش را به دو نصف کرده، نیمی را برای خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق کرد

تولد و کودکی
فرزند گرامی رسول الله و نخستین نوه‏ی او در مقدس‏ترین ماه‏های سال قمری یعنی پانزدهم (3) رمضان سال سوم هجرت چشم به جهان گشود.

امام مجتبی علیه السلام در دامان حضرت زهرا (سلام الله علیها) بزرگ شد. او از همان دوران کودکی از نبوغ سرشاری برخوردار بود وی با حافظه‏ی نیرومندش، آیاتی را که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل می‏شد، می‏شنید و همه را حفظ می‏کرد و وقتی به خانه می‏رفت‏برای مادرش می‏خواند و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آن آیات و سخنان رسول الله صلی الله علیه و آله را برای حضرت علی علیه السلام نقل می‏کرد و علی علیه السلام به شگفتی می‏پرسید: این آیات را چگونه شنیده است؟ و زهرای مرضیه می‏فرمود: از حسن علیه السلام شنیده‏ام. (4)

به داستانی در این مورد توجه کنید:


«روزی علی علیه السلام پنهان از دیدگان فرزندش به انتظار نشست، تا ببیند فرزندش چگونه آیات را بر مادرش تلاوت می‏کند.
امام حسن علیه السلام به خانه آمد و خواست آیات قرآن را برای مادرش بخواند; ولی زبانش به لکنت افتاد و از گفتار باز ماند و چون مادرش علت را پرسید، گفت: مادر جان! گویا شخصیت‏بزرگی در این خانه است که شکوه وجودش، مرا از سخن گفتن باز می‏دارد» . (5)

درس اخلاق

از امام مجتبی علیه السلام خواستند که سخنی و مطلبی درباره‏ی اخلاق نیکوی پیامبر صلی الله علیه و آله بگوید. او فرمود:

هر کس نیازی به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله می‏برد حاجتش رد نمی‏شد و هرچه در توان داشت‏برای رفع نیاز مردم به کار می‏برد و شنیدم پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس نماز صبح را بگذارد، آن نماز بین او و آتش دوزخ دیواری ایجاد می‏کند. (6)

امام حسن علیه السلام از منظر رسول الله صلی الله علیه و آله

حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله فضایل و امتیازات فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام را بین مسلمانان تبلیغ می‏کرد و از ارتباط او با مقام نبوت و علاقه‏ی حقیقی که به وی داشت همه‏جا سخن می‏گفت.

آنچه از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد حضرت مجتبی علیه السلام بیان شده است چنین است:

«هر کس می‏خواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن علیه السلام نگاه کند» . (7)

«حسن گل خوشبویی است که من از دنیا برگرفته‏ام‏». (8)

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به منبر رفت و امام حسن علیه السلام را در کنارش نشانید و نگاهی به مردم کرد و نظری به امام حسن علیه السلام انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده کرده که به برکت و جود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد» . (9) یکی از یاران رسول الله صلی الله علیه و آله می‏گوید: پیغمبر صلی الله علیه و آله را دیدم که امام حسن علیه السلام را بر دوش می‏کشید و می‏فرمود: «خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار» . (10)

هر کس می‏خواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن علیه السلام نگاه کند

روزی پیامبر معظم اسلام صلی الله علیه و آله امام حسین علیه السلام را بر دوش گرفته بود، مردی گفت: ای پسر بر مرکب خوبی سوار شده‏ای. پیامبر فرمود: «او هم سوار خوبی است‏» . (11)

شبی پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله نماز عشاء می‏خواند و سجده‏ای طولانی به جا آورد. پس از پایان نماز، دلیل را از حضرتش پرسیدند، فرمود: پسرم حسن، بر پشتم نشسته بود و ناراحت‏بودم که پیاده‏اش کنم. (12)

انس بن مالک نقل می‏کند که: رسول الله صلی الله علیه و آله درباره‏ی امام حسن علیه السلام به من فرمود:

ای انس! حسن فرزند و میوه‏ی دل من است، اگر کسی او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس مرا بیازارد، خدا را اذیت کرده است. (13)

زینب دختر ابو رافع می‏گوید: حضرت زهرا (سلام الله علیها) در هنگام بیماری رسول الله صلی الله علیه و آله هر دو فرزندش را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و فرمود: اینان فرزندان شما هستند. اکنون ارثی به آنان بدهید. حضرت فرمود:

«شرف و مجد و سیادتم را به حسن علیه السلام دادم و شجاعت وجود خویش را به حسین علیه السلام بخشیدم‏» . (14)

اسوه‏ی بزرگواری
امام حسن علیه السلام در طول زندگی پر برکتش همواره در راه هدایت و ارشاد مردم گام بر می‏داشت و شیوه‏ی برخوردش با عموم مردم - حتی دشمنان - چنان جالب و زیبا بود که همه را به خود جذب می‏کرد.

مورخین نوشته‏اند «روزی امام مجتبی علیه السلام سواره از راهی می‏گذشت. مردی شامی بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتی که فحش‏هایش تمام شد، امام علیه السلام رو به او کرده و سلامش کرد! آنگاه خندید و گفت: ای مرد! فکر می‏کنم در این جا غریب هستی... اگر از ما چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم کرد. اگر گرسنه‏ای سیرت می‏کنیم، اگر برهنه‏ای می‏پوشانیمت، اگر نیازی داری، بی‏نیازت می‏کنیم، اگر از جایی رانده شده‏ای پناهت می‏دهیم، اگر حاجتی خواسته باشی برآورده می‏کنیم، هم‏اینک بیا و مهمان ما باش. تا وقتی که این‏جا هستی مهمان مایی...

مرد شامی که این همه دل‏جویی و محبت را از امام مشاهده کرد به گریه افتاد و گفت:

«شهادت می‏دهم که تو خلیفه‏ی خدا روی زمین هستی و خداوند بهتر می‏داند که مقام خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. من پیش از این، دشمنی تو و پدرت را به سختی در دل داشتم. اما اکنون تو را محبوب ترین خلق خدا می‏دانم.

آن مرد، از آن پس، از دوستان و پیروان امام علیه السلام به شمار آمد و تا هنگامی که در مدینه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود. (15)

اسوه‏ی ایثارگری
یکی دیگر از صفات برجسته‏ی امام مجتبی علیه السلام انفاق و بخشش بی‏سابقه‏ی اوست.

تاریخ نگاران نوشته‏اند: امام حسن علیه السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار دارایی‏اش را به دو نصف کرده، نیمی را برای خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق کرد. (16)

امام حسن علیه السلام ملجاء درماندگان، آرام بخش دل‏های دردمندان و امید تهیدستان بود، هیچ گاه نشد که فقیری به حضور آن بزرگوار برسد و دست‏خالی برگردد. در همین مورد نقل کرده‏اند: مردی به حضور امام حسن علیه السلام آمد و اظهار فقر و حاجت کرد. امام حسن علیه السلام دستور داد تا پنجاه هزار درهم، به اضافه‏ی پانصد دینار به او بدهند. مرد سائل حمالی را صدا زد که پول‏هایش را برایش ببرد. امام مجتبی علیه السلام پوستین خود را هم به آن مرد داد و فرمود: این را هم به جای کرایه به آن مرد بده. (17)

حسن گل خوشبویی است که من از دنیا برگرفته‏ام‏

امام حسن مجتبی علیه السلام بعد از پدر
پس از آن که حضرت علی علیه السلام در محراب عبادت خون خویش را به پای درخت توحید نثار کرد امام مجتبی غمگین در سوگ اسوه‏ی صبر و بردباری، برفراز منبر رفت و بعد از حمد و سپاس خداوند در فرازی از سخنانش فرمود:

... لقد قبض فی هذه اللیلة رجل لم یسبقه الاولون بعمل ولا یدرکه الاخرون بعمل... (18)

«شب گذشته مردی از این جهان در گذشت که هیچ یک از پیشینیان - در انجام وظیفه و اعمال شایسته بر او سبقت نگرفتند و از آیندگان نیز کسی را یارای پا به پایی او نیست...

و سپس فرمود: علی علیه السلام در شبی رخت از جهان بست که در آن شب عیسای مسیح به آسمان عروج کرد، یوشع بن نون جانشین موسای پیامبر نیز در آن شب درگذشت.

پدرم در حالتی دنیا را ترک کرد که هیچ سیم و زر و اندوخته‏ای نداشت. مگر تنها هفتصد درهم که از هدایای مردم به جا مانده بود که قصد داشت‏با آن خدمتکاری بگیرد.

در اینجا، امام گریست و مردم نیز همصدا با حضرت مجتبی علیه السلام گریستند.

سپس ادامه داد: من پسر بشیرم، من پسر نذیرم، من از خانواده‏ای هستم که خداوند دوستی آنان را در کتاب خویش (قرآن) واجب کرده است آن جا که می‏فرماید:

«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی ومن یقترف حسنة نزد له فیها حسنا..» . (19) بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم در خواست نمی‏کنم جز دوست داشتن نزدیکانم [ اهل بیتم] ; و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکی‏اش می‏افزاییم‏» .

بر این اساس دوستی ما - خاندان - همان حسنه و خوبی است که خداوند بدان اشاره کرده است. سپس بر جای خود نشست.

در این هنگام «عبدالله بن عباس‏» برخاست و به مردم گفت: این فرزند پیامبر شما و جانشین امام علی علیه السلام است، اکنون او رهبر و امام شماست. بیایید و با او بیعت نمایید!

مردم گروه گروه به سوی حضرت مجتبی علیه السلام روی آوردند و بیعت کردند. سپس امام علیه السلام خطبه‏ای بیان فرمود که در آن بر لزوم اطاعت از خدا و پیامبر و اولی الامر تاکید شده بود و مردم را از پیروی شیطان برحذر داشت و اهمیت ایمان و عمل خیر را یادآور گردید (20) .

امام مجتبی علیه السلام در سال چهلم هجرت و در سن 37 سالگی با مردم بیعت کرد و با آن‏ها شرط کرد که: با هر که من صلح کنم شما هم صلح کنید، با هر که من جنگ کنم شما هم جنگ کنید و آن‏ها قبول کردند (21) .

در ضمن امام علیه السلام نامه‏ای به معاویه نوشت و او را دعوت به بیعت کرد و متذکر شد که اگر در امر اداره‏ی جامعه اخلال کند و جاسوس بگمارد با قاطعیت‏برخورد خواهد کرد و در مورد دستگیری و اعدام دو جاسوس وی به او هشدار داد (22) .

معاویه در پاسخ امام نوشت:

... من از تو سابقه بیشتری دارم، پس بهتر آن که تو پیرو من باشی. من نیز قول می‏دهم که خلافت مسلمانان، پس از من با تو باشد و هر چه بیت‏المال عراق است در اختیار تو خواهم گذارد... (23) و چنین بود که معاویه از پذیرش حق امتناع ورزید و نه تنها از بیعت‏با امام حسن علیه السلام خودداری کرد، بلکه عملا به طرح توطئه علیه حضرت پرداخت و با خدعه و فریب و تطمیع، افرادی را برانگیخت تا نسبت‏به قتل امام علیه السلام اقدام نمایند و سرانجام این امام مظلوم در بیت‏خودش به دست همسرش «جعده‏» زهر خورانده شد و به جای این که نوشی برای مولی باشد نیشی شد که جگر امام مجتبی علیه السلام را پاره کرد.

امام علیه السلام با دسیسه معاویه مسموم گردید... (24) و پس از چهل روز در روز بیست و هشتم ماه صفر سال پنجاهم هجری به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. چونان خورشیدی در دل زمین (25) .

--------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت :

1) الرحمن، 19، 20 و 22.

2) با استفاده از مقدمه‏ی مترجم کتاب زندگانی امام حسن علیه السلام تالیف باقر شریف القرشی.

3) تاریخ خلفاء، ص 73، سیوطی - دائرة المعارف بستانی واژه‏ی حسن.

4) ترجمه‏ی زندگانی امام حسن، ص‏59، باقر شریف القرشی.

5) همان، ص‏60.

6) اسد الغابه، ج‏2 ص‏185.

7) البدایة والنهایة، ج‏8 .

8) الاستیعاب، ج‏2.

9) مسند احمد حنبل، ج‏5 ص‏44.

10) البدایة والنهایة، ج‏8.

11) صواعق المحرقة، ص‏280- حلیة اولیاء، ص‏226.

12) الاصابه، ج‏2.

13) کنز العمال، ج‏6 ص‏222، متقی هندی.

14) ترجمه‏ی اعلام الوری ص‏304، طبرسی.

15) ستارگان درخشان، ص‏42، محمد جواد نجفی.

16) تاریخ یعقوبی، ج‏2 ص‏215- اسد الغابه، ج‏2 ص‏13، تذکره سبط بن جوزی، ص‏196.

17) ستارگان درخشان، ص‏46.

18) ارشاد مفید، ص‏348- جلاء العیون مجلسی، ص‏378، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ 1353.

19) شوری / 23.

20) زندگانی چهارده معصوم علیه السلام، ص‏543، عماد زاده .

21) جلاء العیون، ص‏378 .

22) ارشاد مفید، ص‏350 .

23) نهج البلاغه، شرح ابن ابی الحدید، ج‏16، ص‏35 .

24) پیشوای دوم، ص‏28 .

25) آفتابی در هزاران آیینه، ص‏119، جواد نعیمی.

نویسنده: سید عباس رفیعی پور

منبع: پایگاه حوزه


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ