واژة عرفات از معرفت به معنای محلّ شناخت است . در آنجا آدم و حوا علیهماالسّلام یکدیگر را شناختند و به گناه خود اعتراف کردند. به فرموده امام صادق و امام باقر علیهماالسّلام جبرئیل در این مکان به حضرت ابراهیم گفت : وظایف خود را بشناس و فراگیر . (کافی / ج 4 / ص 207)
در حدیث می?خوانیم ح مهدی (عج) هر سال در عرفات حضور دارند زمین عرفات خاطراتی از ناله?ها و اشک?های اولیای خدا دارد و در روایات می?خوانیم غروب عرفه خداوند تمام گناهان زائران خانه خود را می?بخشد .
طرح کلّی دعای عرفه :
1- اعتراف به یگانگی خداوند
2- ستایش خداوند
3- یاد آوری نعمتهای بی پایان خداوند
4- صلوات بر پیامبر و آلش
5- طلب عفو وبخشش
سند دعای روز عرفه امام حسین علیه السّلام :
امام حسین (ع) به تازگی از مدینه بیرون آمده بود و قصد انجام اعمال حج داشت. حالا هم به خاطر توقف در عرفات و انجام اعمال آن، در میان حاجی هابود.
حاکم مدینه -مروان- وقتی نتوانست امام را برای بیعت با خلیفه راضی کند، تصمیم بهقتل حضرت گرفت، اما امام در مدینه نماند و همراه اهل بیت(ع) خود، راه مکه را در پیشگرفت. چون وقت اعمال حج واجب بود.
اما هیچ کس نمی دانست که مقصد بعدی او کجاست؟
آنچه که محدّث قمی در «مفاتیج الجنان» و شیخ طوسی در «اقبال» و علامه مجلسی در «زادالمعاد» و محدثین دیگر در کتابهای خود نقل نموده?اند، چنین است که می?نویسند :
بشر و بشیر پسران غالب اسدی روایت کرده?اند که در عصر روز عرفه در عرفات در خدمت آن حضرت بودیم، پس، از خیمه خود بیرون آمدند ، با گروهی از اهلبیت علیهماالسّلام و فرزندان و شیعیان با نهایت خضوع و خشوع؛ در جانب چپ کوه ایستادند و روی مبارک را به سوی کعبه گردانیدند و دستها را برابر روی خود قرار داده مانند فقیری که چیزی طلب می?نماید ، و شروع کرد به خواندن این دعا : (فرازهایی از این دعا)
اَللّهُمَّ اِنّى اَرْغَبُإِلَیْکَوَاَشْهَدُ بِالرُّبُوبِیَّةِ لَکَ
خدایا من بسوى تو اشتیاق دارم و به پروردگارى توگواهى دهم
مُقِرّاً بِاَنَّکَ رَبّى وَ اِلَیْکَ مَرَدّىاِبْتَدَاْتَنى بِنِعْمَتِکَ قَبْلَ اَنْ اَکُونَ شَیْئاً مَذْکُورا
اقـرار دارم بـه ایـنـکه تو پروردگار منى و بسوى تو است بازگشت من آغاز کردىوجود مرا به رحمت خود پیش از آنکه باشم
وَخَلَقْتَنىمِنَ التُّرابِ ثُمَّ اَسْکَنْتَنِى الاَْصْلابَ آمِناً....
چیز قابل ذکرى و مرا از خاک آفریدى آنگاه در میان صلبها جایم دادى و ایمنم ساختى
فابْتَدَعْتَ خَلْقى مِنْ مَنِىٍّ یُمْنى وَاَسْکَنْتَنى فى ظُلُماتٍ ثَلاثٍبَیْنَ لَحْمٍ وَدَمٍ وَجِلْدٍ لَمْ
ایـن نـیـز بـه مـن مـهـر ورزیدى بوسیله رفتار نیکویت و نعمتهاى شایانت کهپدید آوردى خلقتم را از منى ریخته شده و جایم دادى در سه پرده تاریکى (مشیمه و رحم و شکم ) میان گوشت وخون و پوست
تُشْهِدْنى خَلْقى وَلَمْ تَجْعَلْ اِلَىَّ شَیْئاً مِنْاَمْرى ثُمَّ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى
و گـواهـم نـسـاخـتـى در خـلقتم و واگذار نکردى به من چیزى از کار خودم راسپس بیرونم آوردى بدانچه
سَبَقَ لى مِنَ الْهُدى اِلَى الدُّنْیاتآمّاً سَوِیّاً وَحَفِظْتَنى فِى الْمَهْدِ طِفْلاً
در عـلمـت گـذشـتـه بـود از هـدایـتـم بـسـوى دنـیـا خـلقـتـى تـمـام ودرسـت و در حال طفولیت و خردسالى
صَبِیّاً وَرَزَقْتَنى مِنَ الْغِذآءِلَبَناً مَرِیّاً وَعَطَفْتَ عَلَىَّ قُلُوبَ
در گـهـواره مـحـافـظـتـم کـردى و روزیـم دادى از غـذاهـا شـیـرى گـوارا ودل پرستاران را
الْحَواضِنِ وَکَفَّلْتَنى الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَوَکَلاَْتَنى مِنْ طَوارِقِ الْجآنِّ
بر من مهربان کردى و عهده دار پرستاریم کردى مادران مهربان را و از آسیب جنیان
وَسَلَّمْتَنى مِنَ الزِّیادَةِ وَالنُّقْصانِفَتَعالَیْتَ یارَحیمُ یا رَحْمنُ حتّى
نـگـهـداریـم کـردى و از زیـادى و نقصان سالمم داشتى پس برترى تو اى مهربانو اى بخشاینده تا
اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْکَلامِاَتْمَمْتَعَلَىَّ سَوابغَ الاِْ نْعامِ وَرَبَّیْتَنى
آنگاه که لب به سخن گشودم و تمام کردى بر من نعمتهاى شایانت را و پرورش مدادى
زایِداً فى کُلِّ عامٍ حَتّى إ ذَا اکْتَمَلَتْ فِطْرَتىوَاعْتَدَلَتْ مِرَّتى اَوْجَبْتَ
هـرسـاله زیـادتـر از سـال پـیـش تـا آنـگـاه کـه خـلقـتـم کامل شد و تاب وتوانم به حد اعتدال رسید واجب کردى
عَلَىَّ حُجَتَّکَ بِاَنْاَلْهَمْتَنى مَعْرِفَتَکَ وَرَوَّعْتَنى بِعَجائِبِ حِکْمَتِکَ
بـر مـن حـجـت خود را بدین ترتیب که معرفت خود را به من الهام فرمودى وبوسیله عجایب حکمتت به هراسم انداختى
وَاَیْقَظْتَنى لِما ذَرَاْتَ فىسَمآئِکَوَاَرْضِکَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِکَ
و بیدارم کردى بدانچه آفریدى در آسمان و زمینت از پدیده هاى آفرینشت
وَنَبَّهْتَنى لِشُکْرِکَ وَذِکْرِکَ وَاَوجَبْتَ عَلَىَّطاعَتَکَ وَعِبادَتَکَ
و آگاهم کردى به سپاسگزارى و ذکر خودت و اطاعت و عبادتت را بر من واجب کردى
وَفَهَّمْتَنى ما جاَّءَتْ بِهِ رُسُلُکَ وَیَسَّرْتَ لىتَقَبُّلَ مَرْضاتِکَ وَمَنَنْتَ
و آنـچـه رسـولانـت آورده بودند به من فهماندى و پذیرفتن موجبات خوشنودیت رابرایم آسان کردى
عَلَىَّ فى جَمیعِ ذلِکَ بِعَونِکَ وَلُطْفِکَ ثُمَّاِذْ خَلَقْتَنى مِنْ خَیْرِ الثَّرى لَمْ
و در تـمام اینها به یارى و لطف خود بر من منت نهادى سپس به اینکه مرا ازبهترین خاک ها آفریدى
تَرْضَ لى یا اِلهى نِعْمَةً دُونَ اُخرىوَرَزَقْتَنى مِنْ اَنواعِ الْمَعاشِ ...
راضـى نشدى اى معبود من که تنها از نعمتى برخوردار شوم و از دیگرى منع گردمبلکه روزیم دادى از انواع (نعمتهاى ) زندگى
فَسُبْحانَهُسُبْحانَهُ لَوْ کانَ فیهِما الِهَةٌ اِلا الله لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا
بوجود آورد پس منزه باد منزه که اگر بود در آسمان و زمین خدایانى جز او هردو تباه مى شدند و از هم متلاشى مى گشتند
سُبْحانَ الله الْواحِدِالاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذى لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ ...
منزه است خداى یگانه یکتاى بى نیازى که فرزند ندارد و فرزند کسى نیست ونیست برایش همتایى
گفت : اَللّهُمَّ اجْعَلْنى اَخْشاکَ کَانّى اَراکَ وَاَسْعِدْنى بِتَقویکَ وَلا تُشْقِنىبِمَعْصِیَتِکَ
خدایاچنانم ترسان خودت کن که گویا مى بینمت و به پرهیزکارى از خویش خوشبختم گردان و بهواسطه نافرمانیت بدبختم مکن
وَخِرْلى فى قَضآئِکَ وَبارِکْ لى فىقَدَرِکَ حَتّى لا اءُحِبَّ تَعْجیلَ ما اَخَّرْتَ وَلا تَاْخیرَ ما عَجَّلْتَ
و در سـرنـوشـت خود خیر برایم مقدر کن و مقدراتت را برایم مبارک گردان تاچنان نباشم که تعجیل آنچه را تـو پـس انـداخته اى بخواهم و نه تاءخیر آنچه را تو پیش انداخته
اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى وَالْیَقینَ فى قَلْبى وَالاِْخْلاصَ فى عَمَلىوَالنُّورَ فى بَصَرى وَالْبَصیرَةَ فى دینىوَمَتِّعْنى بِجَوارِحى وَاجْعَلْ سَمْعى وَبَصَرى اَلْوارِثَیْنِ مِنّى
اى خدایاقرار ده بى نیازى در نفس من و یقین در دلم و اخلاص در کردارم و روشنى در دیده ام و بینایى در دیـنـم و مـرا از اعـضـا و جوارحم بهره مند کن و گوش و چشم مرا وارث من گردان (که تا دم مرگ بسلامت باشند)
وَانْصُرْنى عَلى مَنْ ظَلَمَنىوَاَرِنى فیهِ ثارى وَمَـاءرِبى وَاَقِرَّ بِذلِکََ عیْنى
و یاریم ده بر آنکس که به من ستم کرده و انتقام گیرى مرا و آرزویم را دربارهاش به من بنمایان
اَللَّهُمَّ اکْشِفْ کُرْبَتى وَاسْتُرْعَوْرَتى وَاْغْفِرْ لى خَطیَّئَتى
و دیده ام را در این باره روشن کن خدایا محنتم را برطرف کن و زشتیهایمبپوشان و خطایم بیامرز
وَاخْسَاءْ شَیْطانى وَفُکَّ رِهانى وَاْجَعْلْلى یا اِلهى الدَّرَجَةَ الْعُلْیا فِى
و شـیـطـان و اهـریـمـنـم را از مـن بران و ذمه ام را از گِرو بِرَهان وقرار ده خدایا براى من درجه والا در
الاْ خِرَةِوَالاُْوْلى اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ کَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى سَمیعاً
آخرت و در دنیا خدایا حمد تو را است که مرا آفریدى وشنوا
بَصیراً وَلَکَ الْحَمْدُ کَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى خَلْقاًسَوِیّاً رَحْمَةً بى وَقَدْ کُنْتَ عَنْ خَلْقى غَنِیّاً ..
و بـیـنا قرارم دادى و ستایش تو را است که مرا آفریدى و از روى مهرى که بهمن داشتى خلقتم را نیکو آراستى در صورتیکه تو از خلقت من بى نیاز بودى
فَاحْفَظْنى وَفى اَهْلى وَمالى فَاخْلُفْنى وَفیما رَزَقْتَنىفَبارِکْ لى
حـفـظ کـن و در سفر محافظتم کن و در خانواده و مالم جانشین من باش و در آنچهروزیم کرده اى برکت ده و مرا
وَفى نَفْسى فَذَلِّلْنى وَفى اَعْیُنِالنّاسِ فَعَظِّمْنى وَمِنْ شَرِّ الْجِنِّ
در پیش خودم خوار کن و در چشم مردم بزرگم کن و از شرجن
وَالاِْنْسِ فَسَلِّمْنى وَبِذُنُوبى فَلا تَفْضَحْنى وَبِسَریرَتىفَلا تُخْزِنى
و انس بسلامتم بدار و به گناهان رسوایم مکن و به اندیشه هاى باطنم سرافکندهام مکن
وَبِعَمَلى فَلا تَبْتَلِنى وَنِعَمَکَ فَلا تَسْلُبْنى وَاِلىغَیْرِکَ فَلا تَکِلْنى
و به کردارم دچارم مساز و نعمتهایت را از من مگیر و بجز خودت به دیگرى واگذارم مکن
اِلهى اِلى مَنْ تَکِلُنى اِلى قَریبٍ فَیَقْطَعُنى اَمْاِلى بَعیدٍ فَیَتَجَهَّمُنى اَمْ
خـدایا به که واگذارم مى کنى آیا به خویشاوندى که از من بِبُرَد یا بیگانهاى که مرا از خود دور کند یا به کسانى که
اِلَى الْمُسْتَضْعَفینَ لىوَاَنْتَ رَبّى وَمَلیکُ اَمْرى اَشْکُو اِلَیْکَ غُرْبَتى ..
خوارم شمرند و تویى پروردگار من و زمامدار کار من بسوى تو شکایت آرم از غربت خود
بِفَضْلِهِ یا مَنْ اَعْطَى الْجَزیلَ بِکَرَمِهِ یاعُدَّتى فى شِدَّتى یا
بـه فـضل خود فراوان گردانى اى که عطایاى شایان را به کرم خود بدهى اى ذخیره ام در سختى اى
صاحِبى فى وَحْدَتى یا غِیاثى فى کُرْبَتى یا وَلِیّى فىنِعْمَتى یا
رفیق و همدمم در تنهایى اى فریادرس من در گرفتارى اى ولى من در نعمتم اى
اِلـهى وَاِلـهَ آبائى اِبْراهیمَ وَاِسْماعیلَ وَاِسْحقَوَیَعْقُوبَ وَرَبَّ
معبود من و معبود پدرانم ابراهیم و اسمعیل و (معبود) اسحاق و یعقوب وپروردگار
جَبْرَئیلَ وَمیکائیلَ وَاِسْرافیلَ وَربَّ مُحَمَّدٍ خاتِمِالنَّبِیّینَ وَ الِهِ
جـبـرئیـل و مـیـکـائیـل و اسـرافـیـل و پـروردگـار مـحـمـد خـاتـم پـیـمـبـران و آل
الْمُنْتَجَبینَ وَمُنْزِلَ التَّوریةِ وَالاِْنْجیلِ وَالزَّبُورِ وَالْفُرْقانِ وَمُنَزِّلَ
بـرگـزیـده اش و فـروفـرسـتـنـده تـورات و انـجـیـل و زبـور و قـرآن و نازل کننده
کـهیَّعَّصَّ وَطـه وَیسَّ وَالْقُرآنِ الْحَکیمِ اَنْتَ کَهْفىحینَ تُعْیینِى
کهیعص و طه و ((یس و قرآن حکمت آموز)) تویى پناه من هنگامى که درمانده ام کنند
الْمَذاهِبُ فى سَعَتِها وَتَضیقُ بِىَ الاَْرْضُ بِرُحْبِهاوَلَوْلا رَحْمَتُکَ
راهها با همه وسعتى که دارند و زمین بر من تنگ گیرد با همه پهناوریش و اگرنبود رحمت تو
لَکُنْتُ مِنَ الْهالِکینَ وَاَنْتَ مُقیلُ عَثْرَتىوَلَوْلا سَتْرُکَ اِیّاىَ لَکُنْتُ
بـطور حتم من هلاک شده بودم و تویى نادیده گیر لغزشم و اگر پرده پوشى تونبود مسلما
مِنَ الْمَفْضُوحینَ وَاَنْتَ مُؤَیِّدى بِالنَّصْرِ عَلىاَعْدآئى وَلَوْلا نَصْرُکَ
مـن از رسـواشـدگـان بودم و تویى که به یارى خود مرا بر دشمنانم یارى دهى واگر نبود یارى تو
اِیّاىَ لَکُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبینَ یا مَنْ خَصَّنَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرِّفْعَةِ
من مغلوب شده بودم اى که مخصوص کرده خود را به بلندى وبرترى
فَاَوْلِیآئُهُ بِعِزِّهِ یَعْتَزُّونَ یا مَنْ جَعَلَتْ لَهُالْمُلوُکُ نیرَ الْمَذَلَّةِ ..
و دوستانش بوسیله عزت او عزت یابند اى که پادشاهان در برابرش طوقخوارى
یا مَنْ لَمْ یَعْجَلْ عَلى مَنْ عَصاهُمِنْ خَلْقِهِ یا مَنِ
آمدن رحمتش اى که شتاب نکند بر (عذاب ) نافرمانان از خلق خود اى که
اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ وَقَدْغَدَوْا فى نِعْمَتِهِیَاْکُلُونَ
نـجـات بـخـشـید ساحران (فرعون ) را پس از سالها انکار (و کفر) و چنان بودندکه متنعّم به نعمتهاى خدا بودند
رِزْقَهُ وَیَعْبُدُونَ غَیْرَهُوَقَدْ حاَّدُّوهُ وَناَّدُّوهُ وَکَذَّبُوا رُسُلَهُ یا اَلله یا اَلله
کـه روزیـش را مـى خـوردنـد ولى پـرستش دیگرى را مى کردند و با خدا دشمنى وضدیت داشتند و رسولانش را تکذیب مى کردند اى خدا
یا بَدىَُّ یا بَدیعُلا نِدَّلَکَ یا دآئِماً لا نَفادَ لَکَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ یا
اى خـدا اى آغـازنـده اى پـدیـدآورنـده اى کـه هـمـتـا نـدارى اىجـاویـدانـى کـه زوال ندارى اى زنده در آنگاه که زنده اى نبود
مُحْیِىَالْمَوْتى یا مَنْ هُوَ قآئِمٌ عَلى کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ یا مَنْ قَلَّلَهُ
اى زنده کن مردگان اى که مراقبت دارى بر هرکس بدانچه انجام داده اى کهسپاسگزارى من برایش اندک است
شُکْرى فَلَمْ یَحْرِمْنى وَعَظُمَتْخَطیَّئَتى فَلَمْ یَفْضَحْنى وَرَ انى عَلَى
ولى محرومم نکند و خطایم بزرگ است ولى رسوایم نکند و مرابر
الْمَعاصى فَلَمْ یَشْهَرْنى یا مَنْ حَفِظَنى فى صِغَرى یا مَنْرَزَقَنى
نـافـرمـانـى خویش بیند ولى پرده ام ندرد اى که مرا در کودکى محافظت کردى اىکه در بزرگى روزیم دادى
فى کِبَرى یا مَنْ اَیادیهِ عِنْدى لا تُحْصىوَنِعَمُهُ لا تُجازى یا مَنْ
اى که مرحمت هایى که به من کردى بشماره نیاید و نعمتهایش را تلافىممکن نباشد اى که
عارَضَنى بِالْخَیْرِ وَالاِْحْسانِ وَعارَضْتُهُبِالاِْسائَةِ وَالْعِصْیانِ یا مَنْ
روبرو شد با من به نیکى و احسان ولى من با او به بدى و گناه روبرو شدم اى که
هَدانى لِلاْ یمانِ مِنْ قَبْلِ اَنْ اَعْرِفَ شُکْرَ الاِْمْتِنانِیا مَنْ دَعَوْتُهُ
مـرا بـه ایـمـان هـدایـت کـرد پـیـش از آنـکـه بشناسم طریقه سپاسگزارىنعمتش را اى که خواندمش
مَریضاً فَشَفانى وَعُرْیاناً فَکَسانىوَجـائِعاً فَاَشْبَعَنى وَعَطْشانَ
در حـال بـیمارى و او شفایم داد و در برهنگى و او مرا پوشاند و در گرسنگى واو سیرم کرد و در تشنگى
فَاَرْوانى وَذَلیلاً فَاَعَزَّنى وَجاهِلاًفَعَرَّفَنى وَوَحیداً فَکَثَّرَنى وَغائِباً
و او سـیـرابـم کـرد و در خـوارى و او عـزتـم بخشید و در نادانى و او معرفتمبخشید و در تنهایى و او فزونى جمعیت به من داد
فَرَدَّنى وَمُقِلاًّفَاَغْنانى وَمُنْتَصِراً فَنَصَرَنى وَغَنِیّاً فَلَمْ یَسْلُبْنى
و در دورى از وطـن و او بـازم گـردانـد و در نـدارى و او دارایـم کـرد و درکـمک خواهى و او یاریم داد و در ثروتمندى و او
وَاَمْسَکْتُ عَنْ جَمیعِ ذلِکَ فَابْتَدَاَنى فَلَکَ الْحَمْدُوَالشُّکْرُ یا مَنْ
و (هـنـگـامـى کـه ) از هـمـه ایـن خواسته ها دم بستم تو آغاز کردى پس از آنتو است حمد و سپاس اى که
اَقالَ عَثْرَتى وَنَفَّسَ کُرْبَتى وَاَجابَدَعْوَتى وَسَتَرَ عَوْرَتى وَغَفَرَ
لغـزشـم را نادیده گرفت و گرفتگى را از من دور کرد و دعایم را اجابت فرمود وعیبم را پوشاند و گناهانم را آمرزید
ذُنُوبى وَبَلَّغَنى طَلِبَتىوَنَصَرَنى عَلى عَدُوّى وَاِنْ اَعُدَّ نِعَمَکَ
و به خواسته ام رسانید و بر دشمنم یارى داد و اگر بخواهم نعمت ها
وَمِنَنَکَ وَکَرائِمَ مِنَحِکَ لا اُحْصیها یا مَوْلاىَ اَنْتَالَّذى مَنَنْتَ اَنْتَ ...
و عـطـاهـا و مـراحم بزرگ تو را بشمارم نتوانم اى مولاى من این تویى که منت نهادى
ثُمَّ اَنـَا یا اِلهىَالْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبى فَاغْفِرْها لى اَنـَا الَّذى اَسَاْتُ
از آن تواست و اما من اى معبودم کسى هستم که به گناهانم اعتراف دارم پس آنهارا بیامرز و این منم که بد کردم
اَنـَاالَّذى اَخْطَاْتُ اَنـَاالَّذىهَمَمْتُ اَنـَاالَّذى جَهِلْتُ اَنـَاالَّذى
این منم که خطا کردم این منم که (به بدى ) همت گماشتم این منم کهنادانى کردم این منم که
غَفَلْتُ اَنـَا الَّذى سَهَوْتُ اَنـَاالَّذِى اعْتَمَدْتُ اَنـَا الَّذى تَعَمَّدْتُ اَنـَا
غفلت ورزیدم این منم که فراموش کردم این منم که (به غیر یا به خود) اعتمادکردم این منم
الَّذى وَعَدْتُ وَاَنـَاالَّذى اَخْلَفْتُ اَنـَاالَّذىنَکَثْتُ اَنـَا الَّذى اَقْرَرْتُ اَنـَا
کـه (بـه کـاربـد) تـعمّد کردم این منم که وعده دادم واین منم که خلف وعدهکردم این منم که پیمان شکنى کردم این منم که به بدى اقرارکردم
الَّذِىاعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِکَ عَلَىَّ وَعِنْدى وَاَبوُءُ بِذُنُوبى فَاغْفِرْها لىیا
ایـن مـنـم کـه بـه نـعـمـت تـو بـر خـود و در پـیـش خـود اعـتراف دارم و باگناهانم بسویت بازگشته ام پس آنها را بیامرز اى
مَنْ لا تَضُرُّهُذُنُوبُ عِبادِهِ وهُوَ الَغَنِىُّ عَنْ طاعَتِهِمْ ..
کـه زیـانش نرساند گناهان بندگان و از اطاعت ایشان بى نیازى
اِلـهى اَمَرْتَنى فَعَصَیْتُکَ وَنَهَیْتَنىفَارْتَکَبْتُ نَهْیَکَ فَاَصْبَحْتُ لا ذا
خـدایـا بـه من دستور دادى و من نافرمانى کردم و نهى فرمودى ولى من نهى تورا مرتکب شدم و اکنون به حالى افتاده ام که
بَر آءَةٍ لى فَاَعْتَذِرَُوَلاذا قُوَّةٍ فَاَنْتَصِرَُ فَبِاءَىِّ شَىْءٍ اَسْتَقْبِلُکَ یا
نـه وسـیـله تبرئه اى دارم که پوزش خواهم و نه نیرویى دارم که بدان یارىگیرم پس به چه وسیله با تو روبرو شوم
مَوْلاىَ اَبِسَمْعى اَمْبِبَصَرى اَمْ بِلِسانى اَمْ بِیَدى اَمْ بِرِجْلى اَلـَیْسَ
اى مولاى من آیا به گوشم یا به چشمم یا به زبانم یا به دستم یا به پایم
کُلُّها نِعَمَکَ عِندى وَبِکُلِّها عَصَیْتُکَ یا مَوْلاىَ فَلَکَالْحُجَّةُ وَالسَّبیلُ
همه اینها نعمتهاى تو نیست که در پیش من بود و با همه آنها تو را معصیت کردماى مولاى من پس تو حجت و راه مؤ اخذه
عَلَىَّ یا مَنْ سَتَرَنى مِنَالاْ باءِ وَالاُْمَّهاتِ اَنْ یَزجُرُونى وَمِنَ
بر من دارى اى که مرا پوشاندى از پدران و مادران که مرا از نزد خود برانند واز
الْعَشائِرِ وَالاِْخْوانِ اَنْ یُعَیِّرُونى وَمِنَ السَّلاطینِاَنْ یُعاقِبُونى وَلَوِ
فامیل و برادران که مرا سرزنش کنند و از سلاطین و حکومتها که مرا شکنجه کنندو اگر
اطَّلَعُوا یا مَوْلاىَ عَلى مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنّىاِذاً ما اَنْظَرُونى وَلَرَفَضُونى وَقَطَعُونى ..
آنـها مطلع بودند اى مولاى من بر آنچه تو بر آن مطلعى از کار من در آن هنگاممهلتم نمى دادند و از خود دورم مى کردند و از من مى بریدند
لا اِلهَ اِلاّ اَنـْتَسـُبـْح انـَکَ اِنـّى کـُنـْتُ مـِنَ الظّالِمـیـنَ لا اِله اِلاّ
بزرگوارى تو است معبودى جز تو نیست منزهى تو و من از ستمکارانم معبودى جزتو
اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرینَ لا اِلهَاِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ
نیست منزهى تو و من از آمرزش خواهانم معبودى جز تو نیست منزهى تو
اِنّى کُنْتُ مِنَ الْمُوَحِّدینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَاِنّى کُنْتُ مِنَ
و من از یگانه پرستانم معبودى نیست جز تو منزهى تو و من از
الْخـاَّئِفـیـنَ لا اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ سـُبـْحانـَکَ اِنـّىکـُنـْتُ مـِنَ الْوَجـِلیـنَ لا اِلهَ اِلاّ
ترسناکانم معبودى جز تو نیست منزهى تو و من از هراسناکانم معبودى جز تونیست
اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ الرَّاجینَ لا اِلهَ اِلاّاَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى
منزهى تو و من از امیدوارانم معبودى نیست جز تو منزهى تو و
کُنْتُ مِنَ الرّاغِبینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّىکُنْتُ مِنَ الْمُهَلِّلینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ
مـن از مـشـتـاقـانـم مـعـبـودى جـز تـو نـیـسـت مـنـزهـى تـو و مـن ازتهلیل (لااله الاالله ) گویانم
سـُبـْحانـَکَاِنـّى کـُنـْتُ مـِنـَالسـّـ اَّئِلیـنَ لا اِل هَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَکَ
معبودى جز تو نیست منزهى تو و من از خواهندگانم معبودى جز تو نیست منزهى تو
اِنّى کُنْتُ مِنَ الْمُسَبِّحینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّى کُنْتُ مِنَ
و من از تسبیح گویانم معبودى جز تو نیست منزهى تو و من ازتکبیر
الْمُکَبِّرینَ لااِلهَاِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ رَبّى وَرَبُّاباَّئِىَ الاَْوَّلینَ ..
الله اکـبـر) گـویانم معبودى نیست جز تو منزهى تو پروردگار من و پروردگارپدران پیشین من
: اِلـهى اَنـَا الْفَقیرُ فىغِناىَ فَکَیْفَ لا اَکُونُ فَقیراً
خـدا مـن چـنـانـم کـه در حال توانگرى همفقیرم پس چگونه فقیر نباشم
فى فَقْرى اِلـهى اَنـَا الْجاهِلُ فىعِلْمى فَکَیْفَ لا اَکُونُ جَهُولاً فى جَهْلى ..
در حال تهیدستیم خدایا من نادانم در عین دانشمندى پس چگونه نادان نباشم درعین
نـادانـى
الاَْنْوارِ یا مَنِ احْتَجَبَ فى سُرادِقاتِعَرْشِهِ عَنْ
به احاطه کننده هاى افلاک انوار محو کردى اى که در سراپرده هاى عرشش محتجب شد
اَنْ تُدْرِکَهُ الاَْبْصارُ یا مَنْ تَجَلّى بِکَمالِ بَهآئِهِفَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ [مِنَ]
از ایـنـکـه دیـده هـا او را درک کـنـنـد اى کـه تـجـلى کـردى بـه کمالزیبائى و نورانیت و پابرجا شد عظمتش از
الاِْسْتِوآءَ کَیْفَ تَخْفىوَاَنْتَ الظّاهِرُ اَمْ کَیْفَ تَغیبُ وَاَنْتَ الرَّقیبُ
استوارى چگونه پنهان شوى با اینکه تو آشکارى یا چگونه غایب شوى که تونگهبان
توبه در آن شب مقبول و دعا در آن مستجاب است. عبادت در این شب، اجر صد و هفتاد سال عبادت را دارد. براى شب عرفه چند عمل وارد شده است:
1- دعایی که با با این عبارت آغاز میشود، خوانده شود اَللّهُمَّ یا شاهِدَ کُلِّ نَجْوى وَ مَوْضِعَ کُلِّ شَکْوى وَ عالِمَ کُلِّ خَفِیَّةٍ وَ مُنْتَهى کُلِّ حاجَةٍ یا مُبْتَدِئاً که روایت شده هر کس آن را در شب عرفه یا در شبهاى جمعه بخواند خداوند او را بیامرزد.
2- [به نقل کفعمى ] تسبیحات عشر را که در اعمال روز عرفه آمده است را هزار مرتبه خوانده شود .
3- دعاء اللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّاَ وَ تَهَیَّاَ را که در روز عرفه و شب و روز جمعه نیز وارد است، خوانده شود.
4- زیارت امام حسین علیه السلام .
اعمال روز عرفه
روز نهم روز عرفه و از اعیاد عظیمه است اگرچه به اسم عید نامیده نشده است . عرفه روزى است که حق تعالى بندگان خویش را به عبادت و طاعت خود فرا خوانده و سفره های جُود و احسان خود را براى ایشان گسترانیده و شیطان در این روز خوار و حقیرتر و راندهتر و خشمناکترین اوقات خواهد داشت و روایت شده که حضرت امام زین العابدین علیه السلام در روز عرفه صدای سائلی را شنید که از مردم تقاضای کمک مىنمود. امام به او فرمود: واى بر تو آیا در این روز از غیر خدا تقاضا مىکنى؟ حال آن که در این روز امید مىرود که بچههاى در شکم هم از فضل خدا بی نصیب نمانند و سعید شوند.
براى این روز اعمالی ذکر شده است:
1- غسل که مستحب است قبل از زوال انجام شود .
2- زیارت امام حسین علیه السلام ،
که از هزار حج و هزار عمره و هزار جهاد بالاتر است و احادیث، در کثرت فضیلت زیارت آن حضرت در این روز متواتر است و اگر کسى توفیق یابد که در این روز در تحت قُبّه مقدّسه آن حضرت باشد ثوابش کمتر از کسى که در عرفات است نیست.
3- بعد از نماز عصر پیش از آن که مشغول به خواندن دعاهاى عرفه شود در زیر آسمان دو رکعت نماز بجا آورد و نزد حق تعالى به گناهان خود اعتراف و اقرار کند تا به ثواب عرفات رستگار شود و گناهانش آمرزیده گردد. پس چون وقت زوال شد زیر آسمان رَوَد و نماز ظهر و عصر را با رکوع و سجود نیکو به عمل آورد و چون فارغ شود دو رکعت نماز اقامه کند. در رکعت اوّل بعد از حمد، توحید و در دوم بعد از حمد، قُل یا اَیُّهَا الْکافِروُنَ خوانده شود. و بعد از آن چهار رکعت نماز گزارد که در هر رکعت بعد از حمد، توحید پنجاه مرتبه بخواند. که این نماز، همان نماز حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است .
4- شیخ کفعمى در مصباح فرموده مستحب است روزه روز عرفه براى کسى که ضعف پیدا نکند و مانع دعا خواندن او نشود.
5- مستحب است غسل پیش از زوال و زیارت امام حسین علیه السلام در روز و شب عرفه .
6- تسبیحات حضرت رسول صَلَّى اللهِ عَلِیهِ وَ آله در روز عرفه که در ذیل میآید:
سُبْحانَ الَّذى فِى السَّمآءِ عَرْشُهُ سُبْحانَ الَّذى فِى الاَْرْضِ حُکْمُهُ
منزه است خدایى که در آسمان است عرش او منزه است خدایى که در زمین است فرمان و حکمش
سُبْحانَ الَّذى فِى الْقُبوُرِ قَضآؤُهُ سُبْحانَ الَّذى فِى الْبَحْرِ سَبیلُهُ
منزه است خدایى که در گورها قضا و فرمانش جارى است منزه است خدایى که در دریا راه دارد
سُبْحانَ الَّذى فِى النّارِ سُلْطانُهُ سُبْحانَ الَّذى فِى الْجَنَّةِ رَحْمَتُهُ
منزه است خدایى که در آتش دوزخ سلطنتش موجود است منزه است خدایى که در بهشت رحمت او است
سُبْحانَ الَّذى فِى الْقِیمَةِ عَدْلُهُ سُبْحانَ الَّذى رَفَعَ السَّمآءَ سُبْحانَ
منزه است خدایى که در قیامت عدل و دادش برپا است منزه است خدایى که آسمان را بالا برد منزه است خدایى
الَّذى بَسَطَ الاْرْضَ سُبْحانَ الَّذى لا مَلْجَاَ وَلا مَنْجا مِنْهُ اِلاّ اِلَیْهِ پس
که زمین را گسترد منزه است خدایى که ملجا و پناهى از او نیست جز بسوى خودش * *
بگو سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا اِلهَ اِلا اللّهُ وَاللّهُ اَکْبَرُ صد مرتبه و بخوان
منزه است خدا و حمد از آن خدا است و معبودى جز خدا نیست و خدا بزرگتر از توصیف است .
7- سوره توحید صد مرتبه و آیة الکرسى صد مرتبه و صلوات بر محمّد و آل محمّد صد مرتبه خوانده شود و دعای ذیل خوانده شود:
لااِلهَاِلا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یُحْیى وَ یُمیتُ
معبودى جز خدا نیست یگانه اى که شریک ندارد پادشاهى خاص او است و از آن او است حمد زنده کند و بمیراند
وَیُمیتُ وَیُحْیى وَهُوَ حَىُّ لا یَموُتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَهُوَ عَلى کُلِّشَىْءٍ َقدیرٌ
و بمیراند و زنده کند و او است زنده اى که نمیرد هرچه خیر است بدست او است و او بر هر چیز توانا است.
ده مرتبه اَسْتَغْفِرُ اللّهَ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَیُّومُ وَ اَتوُبُ اِلَیْهِ
آمرزش خواهم از خدایى که معبود بحقى جز او نیست که زنده و پاینده است و بسویش توبه کنم
ده مرتبه یا اَللّهُ ده مرتبه یا رَحْمنُ ده مرتبه یا رَحیمُ ده مرتبه یا بَدیعَ
اى خدا * اى بخشاینده * اى مهربان * اى پدیدآرنده
السَّمواتِ وَالاْرْضِ یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ ده مرتبه یا حَىُّ یا قَیُّومُ ده
آسمانها و زمین اى صاحب جلالت و بزرگوارى * اى زنده و اى پاینده*
مرتبه یا حَنّانُ یا مَنّانُ ده مرتبه یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ ده مرتبه امینَ ده مرتبه
اى پرعطا اى پرنعمت * اى که معبودى جز تو نیست * اجابت کن *
8- ذکر صلوات از حضرت صادق علیه السلام
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ یا مَنْ هُوَ اَقْرَبُ اِلَىَّ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ یا
خدایا از تو خواهم اى کسى که او نزدیکتر است به من از رگ گردن اى
مَنْ یَحوُلُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ یا مَنْ هُوَ بِالْمَنْظَرِ الاَْعْلى وَبِالاُْفُقِ
که حائل شود میان انسان و دلش اى که او در دیدگاه اعلى است و در افق
الْمُبینِ یا مَنْ هُوَ الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى یا مَنْ لَیْسَ کَمِثْلِهِ
آشکارى است اى که او بخشاینده است و بر عرش استیلا دارد اى که نیست مانندش
شَىْءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ اَسْئَلُکَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ محمد
چیزى و او شنوا و بینا است از تو خواهم که درود فرستى بر محمد و آل محمد .
و بخواه حاجت خود را که برآورده خواهد شد انشاءالله تعالى پس بخوان این صَلَوات را که از حضرت صادق علیه السلام منقول است که هر که بخواهد مسرور کند محمّد و آل محمّد را در صَلَوات بر ایشان بگوید:
اَللّهُمَّ یا اَجْوَدَ مَنْ اَعْطى وَ یا خَیْرَ
خدایا اى بخشنده ترین عطابخشان و اى بهترین
مَنْ سُئِلَ وَیا اَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ فِى
درخواست شدگان و اى مهربانترین کسى که از او مهربانى جویند خدایا درود فرست بر محمد و آلش در
الاَْوَّلینَ وَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ فِى الاَّْخِرینَ وَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ
زمره پیشینیان و درود فرست بر محمد و آلش در زمره پسینیان و درود فرست بر محمد
و َآلِهِ فِى الْمَلاَءِ الاَْعْلى وَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ فِى الْمُرْسَلینَ
و آلش در ساکنین عالم بالا و درود فرست بر محمد و آلش در زمره مرسلین
اَللّهُمَّ اَعْطِ مُحَمَّداً وَآلَهُ الْوَسیلَةَ وَالْفَضیلَةَ وَالشَّرَفَ وَالرِّفْعَةَ
خدایا عطا کن به محمد و آلش مقام وسیله و فضیلت و شرف و رفعت
وَالدَّرَجَةَ الْکَبیرَةَ اَللّهُمَّ اِنّى آمَنْتُ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ
و درجه بلند خدایا من ایمان آوردم به محمد صلى الله علیه و آله
وَلَمْ اَرَهُ فَلا تَحْرِمْنى فِى الْقِیمَةِ رُؤْیَتَهُ وَارْزُقْنى صُحْبَتَهُ وَ تَوَفَّنى
با اینکه او را ندیده ام پس در روز قیامت از دیدارش محرومم مفرما و مصاحبت و همنشینى او را روزیم فرما
عَلى مِلَّتِهِ وَاسْقِنى مِنْ حَوْضِهِ مَشْرَباً رَوِیّاً سآئِغاً هَنَّیئاً لا اَظْمَاءُ
و بر کیش او بمیرانم و بنوشانم از حوض او (حوض کوثر) نوشاندنى سیراب و جانبخش و گوارا که
بَعْدَهُ اَبَداً اِنَّکَ عَلى کُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ اَللّهُمَّ اِنّى آمَنْتُ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى
پس از آن هرگز تشنه نشوم که براستى تو بر هرچیز توانایى خدایا من ایمان آورده ام به محمد صلى
اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَلَمْ اَرَهُ فَعَرَِّفْنى فِى الْجِنانِ وَجْهَهُ اَللّهُمَّ بَلِّغْ مُحَمَّداً
الله علیه وآله و او را ندیده ام پس در بهشت رویش را به من نشان ده خدایا برسان به محمد
صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ مِنّى تَحِیَّةً کَثیرَةً وَ سَلاماً .
صلى الله علیه و آله از جانب من تحیتى بسیار و سلامى .
9- دعای ام داود خوانده شود .
10- این تسبیح را که ثواب آن بسیار است گفته شود:
سُبْحانَ اللّهِ قَبْلَ کُلِّ اَحَدٍ وَسُبْحانَ اللّهِ بَعْدَ کُلِّ اَحَدٍ وَسُبْحانَ اللّهِ مَعَ کُلِّ اَحَدٍ وَسُبْحانَ
منزه باد خدا پیش از هر کس و منزه باد خدا پس از هرکس و منزه باد خدا با هرکس و منزه باد
اللّهِ یَبْقى رَبُّنا ویَفْنى کُلُّ اءَحَدٍ وَسُبْحانَ اللّهِ تَسْبیحاً یَفْضُلُ تَسْبیحَ
خدا که باقى ماند پروردگار ما و فانى شود هرکس و منزه باد خدا تنزیهى که فزونى گیرد بر تسبیح
الْمُسَبِّحینَ فَضْلاً کَثیراً قَبْلَ کُلِّ اَحَدٍ وَسُبْحانَ اللّهِ تَسْبیحاً یَفْضُلُ
تسبیح گویان فزونى بسیارى پیش از هرکس و منزه باد خدا تنزیهى که فزونى گیرد بر
تَسْبیحَ الْمُسَبِّحینَ فَضْلاً کَثیراً بَعْدَ کُلِّ اَحَدٍ وَسُبْحانَ اللّهِ تَسْبیحاً
تسبیح تسبیح گویان فزونى بسیارى پس از هرکس و منزه باد خدا تنزیهى که
یَفْضُلُ تَسْبیحَ الْمُسَبِّحینَ فَضْلاً کَثیراً مَعَ کُلِّ اَحَدٍ وَ سُبْحانَ اللّهِ تَسْبیحاً یَفْضُلُ تَسْبیحَ الْمُسَبِّحِینَ
فزونى گیرد بر تسبیح تسبیح گویان فزونى بسیار با هر کس ، و منزه باد خدا تنزیهى که فزونى گیرد بر تسبیح تسبیح گویان
فَضْلاً کَثیراً لِرَبِّنَا الْباقى وَیَفْنى کُلُّ اَحَدٍ وَسُبْحانَ اللّهِ تَسْبیحاً لا یُحْصى وَلا یُدْرى وَلا یُنْسى وَلا
برترى بسیارى براى پروردگار ما که باقى ماند و جز او فانى شودهر کس و منزه باد خدا تنزیهى که به شماره در نیاید و دانسته نشود و فراموش نگردد و
یَبْلى وَلا یَفْنى وَلَیْسَ لَهُ مُنْتَهى وَسُبْحانَ اللّهِ تَسْبیحاً یَدوُمُ
کهنه نشود و فنا نپذیرد و انتهایى برایش نباشد و منزه باد خدا تنزیهى که دوام داشته باشد
بِدَوامِهِ وَیَبْقى بِبَقآئِهِ فى سِنِى الْعالَمینَ وَشُهوُرِ الدُّهوُرِ وَاَیّامِ
به دوام او و باقى ماند به بقاى او در طول سالهاى این جهان و سایر جهانیان و ماههاى این روزگار و هر روزگار و روزهاى
الدُّنْیا وَساعاتِ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ وَسُبْحانَ اللّهِ اَبَدَ الاَْبَدِ وَمَعَ الاَْبَدِ مِمّا
دنیا و ساعات شب و روز و منزه باد خدا تا جاویدان است جاوید و همراه با جاوید بدانسان که
لا یُحْصیهِ الْعَدَدُ وَلا یُفْنیهِ الاَْمَدُ وَلا یَقْطَعُهُ الاَْبَدُ و َتَبارَکَ اللّهُ
شماره اش نتوان کرد و زمان و مدت آنرا به فنا نکشاند و قطعش نکند ((هرگز)) و بزرگ است خدا
اَحْسَنُ الْخالِقینَ پس بگو: وَالْحَمْدُ لِلّهِ قَبْلَ کُلِّ اَحَدٍ وَالْحَمْدُ لِلّهِ بَعْدَ کُلِّ
بهترین آفریدگان * و ستایش خاص خدا است پیش از هرکس و ستایش از آن او است پس از هر
اَحَدٍ تا آخر دعا لکن بجاى هر سُبْحانَاللّهِ الْحَمْدُلِلّهِ بگو و چون به اَحْسَنُ
کس * منزه است خدا و ستایش خاص خداست * بهترین
الْخالِقینَ رسیدى بگو: لا اِلهَ اِلا اللّهُ قَبْلَ کُلِّ اَحَدٍ تا به آخر بجاى سُبْحانَ اللّهِ
آفریدگان * معبودى نیست جز خدا پیش از هرکس * منزه است خدا
لا اِلهَ اِلا اللّهُ مى گوئى و بعد از آن بگو: وَاللّهُ اَکْبَرُ قَبْلَ کُلِّ اَحَدٍ تا به آخر که بجاى
جز او خدایى نیست * و خدا بزرگتر است از توصیف پیش از هر کس *
سُبْحانَ اللّهِ اَللّهُ اَکْبَرُ مى گوئى پس مى خوانى دعاى : اَللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّاءَ وَتَهَیَّاءَ را که
منزه است خدا و خدا بزرگتر است از توصیف
11- دعای امام حسین علیه السلام در روز عرفه خوانده شود.
12- در آخر روز عرفه این دعا خوانده شود :
یا رَبِّ اِنَّ ذُنُوبى لا تَضُرُّکَ وَاِنَّ مَغْفِرَتَکَ لى لا تَنْقُصُکَ فَاَعْطِنى ما لا
پروردگارا همانا گناهان من زیانى به تو نزند و محققاً آمرزش تو از من نقصانى به تو نرساند پس عطا کن به من
یَنْقُصُکَ وَاغْفِرْ لى ما لایَضُرُّکَ و ایضا بخوان : اَللّهُمَّ لا تَحْرِمْنى خَیْرَ ما
آنچه را نقصانت نرساند و بیامرز برایم آنچه را زیانت نزند * خدایا محرومم مکن از آن خیرى که
عِنْدَکَ لِشَرِّ ما عِنْدى فَاِنْ اَنْتَ لَمْ تَرْحَمْنى بِتَعَبى وَ نَصَبى فَلا
نزد تو است بخاطر آن شرى که در پیش من است پس اگر تو به رنج و خستگیم رحم نمى کنى پس
تَحْرِمْنى اَجْرَ الْمُصابِ عَلى مُصیبَتِهِ
محرومم مدار از پاداش مصیبت دیده اى بر مصیبتش .
نکاتی تاریخی، فرهنگی و معماری حرم امام هشتم
نکته1
در سال 203 و به قولى 202 هجرى قمرى که حضرت رضا علیه السلام در طوس به شهادت رسیدند بدن مطهر آن امام همام را در باغ حمید بن قحطبه و در کنار قبر هارون خلیفه عباسى به خاک سپردند و نخستین بناى حرم مطهر همان بقعه هارون الرشید است که بعدها حرم را روى دیوارهاى قدیمى آن بنا نهادند و از آن به بعد طوس به مشهد الرضا تغییر نام یافت.
نکته2
در سال 400 هجرى قمرى به دستور سلطان محمود غزنوى بناى بقعه و حرم تجدید بنا و منارهاى بر آن افزوده شد و پس از آن در زمانهاى مختلف اقداماتى به مرور صورت گرفته است .
نکته3
سنگ مرقد نخستین که برای مشخص نمودن مدفن امام بر زمین نصب شده، سنگ بنای ساخت ضریح هم بوده است. آنچه مسلم است تا قرن هشتم هجری قمری ضریحی بر مضجع شریف نصب نبوده است.
نکته4
در ابتدا حرم مطهر به صورت بنایی ساده، با مصالح ویژه آن دوران بنا شده بود، چنانکه بقعه مطهر تنها یک در ورودی ساده در پیش روی مبارک داشت و دارای تزئیناتی مختصر به سبک آن زمان بود.
نکته 5
مشهور است که از زمان صفویان گذاشتن ضریح بر مرقد امام مرسوم شده است و برخی احتمال دادند که ساخت ضریح از عصر تیموریان متداول گشته است.
نکته6
28 هزار لامپ در حرم امام رضا علیه السلام روشن میباشد، که اکنون علاوه بر 28 هزار شعله برق، شش هزار لوستر نیز در ابعاد مختلف و با قدمتهای طولانی مورد استفاده قرار گرفته است.
نکته7
ضریح اول، ضریحی چوبی بوده، با تسمههای فلزی و پوششی از صفحات طلا و نقره. این ضریح در زمان شاه طهماسب صفوی یعنی سال 957 هجری قمری ساخته و بر روی صندوق چوبی مضجع منور نصب میشود. در سال 1311 همزمان با تعویض صندوق به دلیل فرسودگی پایهها ضریح برچیده شده، پوشش طلا و نقره و جواهرات آن از چوبها جدا و به خزانه آستان قدس منتقل میشود.
نکته8
ضریح دوم، ضریحی بوده فولادی مرصع، معروف به ضریح نگین نشان. این ضریح در سال 1160 به دستور شاهرخ فرزند رضا قلی میرزا نوه نادرشاه ساخته و به وقف بر فراز مرقد شریف نصب میشود. ضریح فولادی یا ضریح نگین نشان سقف نداشته، پنجرهها و شبکههای چهار طرف آن دارای گوی و ماسورههایی بوده است که با نگینهای کوچک یاقوت و زمرّد تزیین یافته و تعداد آنها به 2000 بالغ میشده است. به دلیل وضعیت ویژه این ضریح ذیلاً به عین کتیبه آن اشاره میشود. «نیاز رحمت ایزد مستعان، و تراب اقدام زوّار این آستان ملک پاسبان، سبط سلطان نادر شاه الحسینی الموسوی الصفوی، بهادرخان به وقف و نصب این ضریح و قبههای مرصع چهار گوشه ضریح مقدس مبارک موفق گردید. ( سنه 1160قمری) »
نکته9
در زمان تولیت میرزا سعیدخان برای مصون ماندن نذورات داخل ضریح دوم ، شبکه و پوشش طلایی روی ضریح منور قرار میگیرد، و بدین ترتیب سقف آن پوشش مییابد. این ضریح به دلیل وقف دائمی بودن تا قبل از شروع عملیات جایگزینی و نصب اخیر ضریح مطهر جدید یعنی پنجمین ضریح بر مضجع شریف و زیر ضریح پیشین قرار داشت. ضمن عملیات اخیر محل نصب این ضریح تغییر یافت و به قسمت تحتانی حرم مطهر منتقل گردید.
نکته10
در عصر پادشاهی فتحعلی شاه قاجار ضریحی فولادی و ساده به ابعاد (3×4) و ارتفاع 2 متر ساخته و روی ضریح نگین نشان (ضریح دوم) نصب میشود که در اصل ضریح سوم محسوب میشود.
نکته11
سقف ضریح سوم با چوبهای طلاکوب پوشش داشته و در سمت پایین ضریح در کوچک مرصعی قرار داشته است. به دلیل کوچکی و غیر مناسب بودن این ضریح پس از مدتی برداشته شده و به جای آن ضریح چهارم نصب میگردد. در حال حاضر این ضریح در موزه مرکزی آستان قدس رضوی در معرض تماشای بینندگان قرار دارد.
نکته12
ضریح چهارم ضریح ملمع یا ضریح طلا و نقره، معروف به شیر و شکر است، این ضریح در سال 1338 بر روی ضریح نگین نشان یا ضریح دوم نصب میگردد.
نکته13
طراحی ضریح چهارم توسط مرحوم استاد حافظیان انجام یافته و تحت نظارت ایشان کار اجرا و قلمزنی توسط مرحوم استاد هنرمند حاج محمد تقی ذو فن اصفهانی انجام گرفت.
نکته14
ضریح چهارم دارای 05/4 متر طول و 06/3 متر عرض و 90/3 ارتفاع و 14دهانه به نشان چهارده معصوم بوده است. اضافه بر بهرهبرداری از طلا و نقره و جواهرات .
نکته 15
پایهها، ستونها، کتیبههای سیمین با نقشهای مختلفی در نهایت مهارت قلمزنی شده بود. بین هر دو زاویه از پنجرههای ضریح مقدس یک صفحه بیضی شکل از طلا، که مجموعاً به هیجده عدد میرسید و هر یک به وزن تقریبی پنجاه مثقال بود احادیثی درباره فضیلت زیارت حضرت رضا علیه السلام به خط حاج شیخ احمد زنجانی معصومی کتیبه نوشته شده است .
نکته 16
بر روی هر یک از دهانههای ضریح مقدس، از سمت پیش روی مبارک اسمی از اسمای چهارده معصوم علیهم السلام بر صفحهای فیروزه نشان از طلا و به خط ثلث و به قلم مرحوم حاج شیخ احمد زنجانی معصومی مکتوب بود. در بالای صفحات بیضی شکل، کتیبهای از نقره به طور برجسته، سوره مبارکه هل اتی را به قلم همان کاتب در برداشت.
نکته 17
در چهار گوشه ضریح چهار خوشه انگور به عنوان نمادی از نحوه شهادت حضرت قرار داشت. بالای کتیبه سوره مبارکه «یس» و بر لب ضریح چهل و چهار برگ از نقره ملمع بین چهل و چهار گلدان ملمع نصب شده بود که بر روی صفحه مدور و محدب هر یک از آنها اسمی از اسمای حسنی الهی به طور برجسته و به خط ثلث و به رنگ سفید در زمینه لاجوردی مکتوب بود.
نکته 18
پس از گذشت بیش از چهل سال از نصب ضریح پیشین موجباتی همچون فرسودگی، و سست شدن پایهها و ساختار ضریح و ساییدگی پوشش و روکشهای نقرهای و طلایی آن، ساخت و نصب پنجمین ضریح را ضروری مینمود.
نکته 19
به دستور مقام معظم تولیت آستان قدس رضوی حضرت آیة الله واعظ طبسی، از سال 1372 مطالعات و بررسیهای مقدماتی ساخت ضریح آغاز گردید، و به دنبال آن طرحهای متعددی از طرف هنرمندان نامی کشور ارایه شد و نهایتاً توفیق طراحی ضریح نصیب استاد برجسته نگارگری کشور جناب آقای فرشچیان گردید.
نکته20
به منظور ساختن آخرین ضریح نخست بر اساس طرح موجود پایهها و ساختار ضریح که ترکیبی از کار آهنگری و نجاری است توسط واحدهای مربوطه در آستان قدس رضوی در نهایت استحکام انجام گرفت و ساختاری مرکب از آهن و فولاد و چوب گردو برای نصب روکشها و پوشش طلا و نقره ساخته شد.
نکته21
با آماده شدن طرح استاد فرشچیان کار قلمزنی و زرگری و به عبارت دیگر اجرای طرح که اساس کار ساخت ضریح و صورت پذیری آنست از تاریخ 12/11/75 تحت نظارت عالیه هنری استاد فرشچیان شروع شد و از میان چند نفر از هنرمندان قلمزن همچنان توفیق کار قلمرنی ضریح مطهر، نصیب استاد خدادادزاده اصفهانی گردید.
نکته 22
پس از چهار سال با کار بی وقفه روزانه و بعضاً شبانه و همچنین با کار متوسط روزانه شش نفر در کمال ظرافت و امتیاز هنری و در نهایت صلابت و استحکام کار قلمزنی پایان یافت و ضریح برای حمل و نصب آماده گردید. از ویژگیهای ضریح مطهر جدید، ضخامت پوشش نقرهای آن است که حتی بعضاً به بیش از سه میلیمتر میرسد.
نکته 23
عملیات اجرایی برچیده شدن ضریح پیشین و نصب پنجمین ضریح از شامگاه روز شنبه 21/10/79، پس از مراسم غبارروبی آغاز گردید، و با هماهنگی کامل نیروهای فنی - تخصصی مورد نیاز به طور متوسط روزانه هفتاد نفر در سازمانی منظم و منسجم با تقسیم کار و تعیین مسئولیت هر یک از بخشهای عملیاتی و مدیران مربوطه طبق جدول زمانبندی شده، تحت مدیریت جناب آقای مهندس مهدی عزیزیان، مدیر عامل سازمان عمران و توسعه حریم حرم امام رضا علیه السلام به مدت پنجاه روز جریان خود را طی نمود. کار بنای عشق و کعبه مقصود، و فراز آمدن معبد خورشید در فضایی معنوی و شورانگیز آغاز شد.
نکته 24
محدوریت وقف به نصب بودن ضریح و عدم جواز شرعی انتقال آن از یک سو و از طرف دیگر، وجود موانع و مشکلات جدی فنی و معماری بر سر راه استحکام سازی پایههای نصب ضریح جدید موجب گردید تا پس از بررسی و مطالعات زیاد چاره کار به انتقال ضریح به قسمت زیرین حرم مطهر و نصب محاذی اطراف مضجع شریف دیده شود.
نکته 25
از جمله اقدامات اساسی دیگری که همزمان با نصب ضریح مطهر صورت پذیرفت، بتون ریزی و کف سازی و مفروش نمودن کف حرم مطهر با سنگهای مرمر بسیار نفیس همراه با کانال کشی و برقراری سیستم تهویه و هوا دهی زمینی و دیواری است، و نیز مرمت آیینه کاریها و کاشیکاریها و کتیبههای روضه منوره از جمله دیگر اقداماتی بود که در جریان عملیات نصب ضریح به آن مبادرت شد.
نکته 26
سنگ پلاک پیشین مضجع، که مرکب از 12 قطعه سنگ بود برداشته شده، به موزه مرکزی آستان قدس رضوی انتقال یافت، و به جای آن سنگ نفیس مرمر یکپارچه به طول 20/2 و عرض 10/1 و ارتفاع 90 سانت که در نهایت جلا و صفا و زیبایی حجاری شده بود نصب گردید.
نکته 27
در اطراف ضریح مطهر به نشانه چهارده معصوم چهارده دهانه به شکل محراب طراحی و اجرا شده است. سیر نقشها و جهت قوسهای آن یکدیگر را همراهی و تکمیل کرده، و مدار یگانه آنها که نهایتاً به مرکز و نقطه واحدی میرسد، تداعی کننده اصل اصیل عرفانی مشاهده وحدت در کثرت و کثرت در وحدت میباشد، و نیز وحدانیت ذات باریتعالی و قائمیت و بازگشت پذیری کائنات و ممکنات را به او متجلی میسازد.
نکته 28
در هشت لچکی چهار گوش ضریح مطهر، به سبک هنر اصیل ایرانی، از گل آفتابگردان که نمادی از شمس الشموس که یکی از القاب امام رضا علیه السلام است نقشهایی تعبیه شده است. در اطراف ضریح مقدس گلهایی پنج و هشت برگی به نشانه خمسه طیبه و هشتمین امام طراحی و اجرا شده است.
نکته 29
دو سوره مبارکه «یس» و «هل اتی»، در بالای ضریح مطهر به صورت کتیبه دور تا دور ضریح نوشته شده است. طول کتیبه بالایی یعنی سوره مبارکه «یس» دارای 66/17 و عرض 18 سانتیمتر و طول کتیبه «هل اتی» 76/16 و عرض آن 14 سانت میباشد، هر دو کتیبه و دیگر خطوط بیرونی و داخلی ضریح مطهر که مشتمل بر آیاتی از کلام الله مجید و اسمای حسنی الهی و نامهای حجج خداوندی است، در کمال قوت و استحکام توسط خوشنویس نامی جناب آقای موحد نوشته شده است.
نکته30
برای اولین بار پوشش داخلی ضریح مطهر، سقف و دیوارهای آن با نقش و نگارها و کتابت اسماء الهی، با خاتمکاری یه طرز بسیار بدیع و زیبا تزیین یافته است. طراحی نقوش داخل ضریح مطهر، توسط استاد فرشچیان انجام یافته، و اجرا و یا خاتمکاری توسط استاد هنرمند کشتی آرای شیرازی و همکارانشان صورت پذیرفته است.
نکته31
ضریح مطهر جدید حدود 12 تن وزن داشته، ضخامت پوشش نقرهای و طلایی آن و اتصال روکشهای بدون پیچ یکی از ویژگیهای این ضریح است. طول ضریح 78/4 و عرض آن 37/3 و ارتفاع آن با محاسبه سنگ پایه 96/3 متر میباشد.
نکته32
حرم مطهر مجموعهای است تقریباً مدور، که مرکز آن مضجع منور امام ابوالحسن الرضا علیه السلام قرار دارد. همچنین حرم مطهر که گنبد درخشان و طلایی برفراز آن قرار دارد، تقریباً در مرکز بناهای آستان مقدس واقع شده، و از نقطه نظر معماری و هنری بسیار بدیع و استوار، و زیبا و دل انگیز است.
نکته33
سالانه در این حرم مطهر بیش از 700 هزار مُهر نماز مورد استفاده و جایگزین مُهرهای شکسته و کثیف میشود.
نکته34
نامهای حرم مقدس امام رضا علیه السلام به ترتیب ذیل میباشد:
آستان ملائک پاسبان - ارض اقدس - بقعة مبارکه - حرم مطهر - روضة رضویه - روضة مقدسه - روضة منوره - عتبة عالیه - قبلة هفتم - کعبة آمال - مرقد ملکوتی - مرقد منور - مضجع شریف - معین الضعفاء.
نکته 35
سقف حرم دارای دو پوشش است، پوشش اول: که از زیر مشهود است، به صورت مقعر و مقرنس بوده، ارتفاع آن از سطح حرم تا نقطه پایانی سقف 80/18 متر میباشد، و پوشش دوم: همان لایه خارجی گنبد مطلی است.
نکته 36
حرم مطهر تقریباً به شکل مربع بوده، و مساحت آن پس از توسعهیی که پس از انقلاب اسلامی انجام شد، به 139 متر مربع بالغ شده است، سطح حرم با سنگ مرمر مفروش گردیده، و تمام ازاره دور حرم با کاشیهای ممتاز و ظریف چینی مانند، با رنگهای بسیار دلپذیر، مشهور به کاشیهای سنجری مزین شده است، بر روی این کاشیها آیات قرآن و احادیث معصومین علیهم السلام با خط رقاع و ثلث، همراه با نقشهای اسلیمی نوشته و تزئین یافته است.
نکته 37
از طریق چهار صفه یا ممر حرم مطهر، با رواقهای اطراف اتصال یافته، و زائرین از طریق آنها حضور حضرت تشرف حاصل مینمایند. پیش از این، در ضلع جنوبی حرم مطهر (پیش روی مبارک)، دو محراب بسیار نفیس و ممتاز از جنس کاشی چینی نصب بوده، که پس از توسعه به لحاظ قدمت و نفاست، به موزه آستان قدس منتقل شده است.
نکته 38
حرم مطهر در اوایل قرن ششم یعنی دوران سلطان سنجر سلجوقی، با کاشیهای بسیار نفیس تزیین یافته، و وجود تاریخ 612 هجری قمری، که بیانگر دوران سلطنت سلطان محمد خوارزمشاه میباشد، گویای اقدامات و فعالیتهایی است، که در این زمان، در زمینه توسعه و مرمت ابنیه حرم مطهر انجام یافته است.
نکته 39
حرم پاک امام، اضافه بر جلال معنوی و جذبه روحانی، و زیبایی و شکوه معماری، مزین به برخی از نفایس و مآثر ارزشمند است، تعدادی از هدایای بزرگان و حکمرانان گذشته، در قابهایی تعبیه شده، در مکانهایی از حرم مطهر، در برابر دید زائران قرار دارد. این جواهرات و نفایس که در هشت قاب چیده شده، شامل 104 قلم اشیای مختلف است. قدیمیترین آنها سلیمانیههایی است، با دور نقره، مربوط به 550 سال قبل، و دیگر شمشیری جواهر نشان و خنجر الماس نشان، و مروارید و تسبیح و انگشترهایی از الماس و برلیان درشت.
نکته40
گنبد حرم از آجر ساخته شده، و سپس روی آن را با الواح مسی، که روکشی از طلا دارد پوشاندهاند، تذهیب این گنبد برای آخرین بار در سال 1010 تا 1016، در زمان شاه عباس صورت گرفته، و به طوری که از گفتههای محققان بر میآید، رویه و سطح این گنبد پیش از آن کاشیکاری بوده است.
حضرتش که به صادق ملقّب شد، انسانها را به فراگیری صدق دعوت میکند و چنین میگوید: تَعَلَّمُوا الصِّدقْ قَبلَ الحَدیث (1). قبل از سخن گفتن، ادب صداقت را بیاموزید. خواه سخن مربوط به امور نظری باشد، حقّ بگوئید؛ خواه مربوط به امور عملی باشد، صادق باشید. تا انسان میزان صدق نشد، به صداقت آگاه نیست. وقتی به صداقت آگاه نشد، معیار سخن در اختیار او نیست. نه می تواند سخن بگوید، نه میتواند سخن سخنوران را بسنجد. زیرا معیار سخن، صدق است و این صدق با جان انسان صادق عجین است. و تا روح صادق نبود، هرگز انسان میزان سخن نخواهد داشت.
رابطه روح و جسم
حضرت صادق(ع) فرمود: دُعامَهُ الإنسانِ اَلعَقلْ (2). یعنی زیر بنای حیات انسان اندیشه است. امام ششم هم ستون اندیشه را عقل می داند، و هم ستون عمل را عقل می داند که عقل چیزی است؛ بِهِ یُعبَدُ الرَّحمن وَ یُکتَسَبُ الجِنانْ (3). و این امامان، عقل منفصل امّت اسلامی اند که در زیارت جامعه به پیشگاه ایشان عرض میکنیم: بِکُمْ یُعبَدُ الرَّحمن(4). اگر عقل هر انسانی معیار عبادت اوست، امامان معصوم (ع) عقل امّت اسلامیاند، و اگر امّت اسلامی توفیق عبادت دارند، در پرتو ارتباط با امامان است.
آنگاه برای اینکه انسان هم در بُعد نظر عاقلی نیرومند و هم در بُعد عمل صاحب ارادهای قوّی باشد، به همة ما آموخت: اَصلُ المَرءِ لُبُّهُ (5). یعنی انسان مرکّب از دو حقیقت همسان به نام جسم و روح نیست. انسان یک حقیقت دارد که اصلش را روح و فرعش را بدن میسازد. ممکن نیست بدن همتای روح باشد تا در تصمیم گیری های انسان همانند روح نقشی داشته باشد. برای اینکه به ما بفهماند انسان مرکّب از دو حقیقت نیست، چنین فرمود: اَصلُ المَرءِ لُبُّهُ وَ مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَوِیَتْ عَلَیهِ النِیَّه(6). یعنی اگر روح تصمیم گرفت، بدن اظهار ضعف نمیکند. ممکن نیست روح دارای ارادة نیرومند باشد و بدن در پیکار بماند! اگر بدن اظهار ضعف کرد، محصول ضعف ارادة روح است. اینچنین نیست که بدن همتای روح در تصمیم گیری نقش مؤثر داشته باشد! این از غُرر روایات ماست که فرمود: مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَوِیَتْ عَلَیهِ النِیَّه. اگر ارادة یک ملّتی مستحکم شد، هرگز بدن آن ملّت اظهار وَهن نمی کند. اگر جان یک ملّتی قوی شد، بدن در نمیماند.
اگر در بلندای سخن امیر سخن علیّ بن أبیطالب (ع) می خوانید که: مَا قَلَعْتُ بابِ خِیبَر بِقُوَّهٍ جَسَدانِیَّهٍ وَ لا قُوَّهٍ غِذائِیَهٍ وَ لکِنْ بِقُوَّهٍ مَلَکوتِیَهٍ وَ نَفسٍ بِنُورِ رَبِّها مُضِیئَه(7)؛ روی قدرت اراده است. اگر حضرتش فرمود: من دَر خیبر را با نیروی بدن نکندم، با قدرت اراده این در را از جای کندم؛ یعنی اگر اراده نیرومند شد، بدن توانمند می شود. قدرت روح است که بدن را نیرومند می کند، چه اینکه ضعف روح است که در بدن پیدا می شود.
این بیان امام صادق (سلام الله علیه) به هر انسانی دستور تقویّت اراده می دهد که چیزی جز خدا نیاندیشد. قدرت اراده در مسائل کمّی او نیست. آنکه در مسائل مادّی نیرومند است، این گرفتار ضعف اراده و قدرت بدن است. اینکه در گناه نیرومند است، چون اسیر است و انسان اسیر، ذلیل. آنکه سَتم می کند، خواه ستم به خود، خواه ستم به غیر، او فرو مایه است و انسان فرومایه از قدرت اراده محروم! فرمود: اَلظالِمُ ذَلِیلْ. فرمود: ستمکار فرومایه است. ذلّت در ظلم ظهور می کند و عزّت در اطاعت جلوه می کند. آنکه نتواند غرائض را رام کند، انسان ذلیل است. آنکه نتواند هوس را مهار کند، انسانی است ذلیل. إنَّ الذَّلِیل هُوَ الظالِمْ (8). چه اینکه ستم پذیر جز فرومایه اَحدی نخواهد بود.
مثلث استقلال امت پیامبر(ص)
دستوراتی از امام ششم رسیده است که برخی از آن دستورات را قرائت می کنیم تا روشن شود که حضرت در اصلاح امّت اسلامی چه قدر مهربان و کوشا و دلسوز است؛
امام باقر دربارة امام صادق فرمود: هذا خِیرُ البَرِیَه(26). بعد از امامان معصوم از تمام مردم ... ما را خیر برسان. اینها را از نیاز به دیگران مستغنی کن! امام ششم می گوید: وصیّت پدرم در من آنچنان اثر گذاشت که سوگند به خدا تا می توانم در استقلال امّت ام می کوشم. وَاللهِ لا اَدَعُنَّهُمْ حَتّی یَکُونَ رَجُلُ مِنْهُمْ فِی المِثلْ لا یَسئَلُ اَحَداً. فرمود: قسم به خدا من نمی گذارم در بین امّت ما کسی نیازمند به دیگری باشد؛ در مسائل علمی مستقل، در مسائل سیاسی مستقل؛ نیازی به غیر نداشته باشند. این سخن امام ششم است.
آنگاه می گوید: مردم! شما اگر بخواهید یک جامعة فاضله داشته باشید، چاره جز این نیست که این اصول را رعایت کنید؛ بخشی از این اصول مربوط به مسائل رفاهی است، بخش دیگر این اصول که زیر بناست مربوط به مسائل اعتقادی و تمدّن اصیل است.
امّا آنچه که مربوط به مسائل رفاهی است؛ فرمود: ثَلاثْ لا تَطِیبُ السُّکنی إلا بِهِنَّ؛ اَلهَوَی الطَّیِبْ، وَ المَاءِ الغَزیر، وَ الأرضِ الخَوّارِه(27). فرمود: سه امر است که زندگی مردم بدون آن سه امر گوارا نیست؛ داشتن هوای سالم، داشتن آب فراوان، داشتن زمین نرم، آمادة کشت و کار. یعنی بکوشید محیط زیست تان سالم باشد. بکوشید در تولید آب، در صرف آب از آبهای فراوانی برخوردار باشید. بکوشید سرزمینی مهیا کنید که آمادة کشاورزی و باغداری باشد؛ اینها مربوط به مسائل رفاهی.
امّا آنچه زیر بنای تمدّن یک جامعة اسلامی است که اگر یک ملّتی فاقد این اصول بود، دیگر متمدّن نیست از نظر امام صادق این است؛ فرمود: ثَلاثْ لا یَستَغنِی اَهلُ کُلِّ بَلَدٍ عَنها؛ سه چیز است که هیچ گروهی از آنها بی نیاز نیست. اوّل: فَقِیهٌ عالِمٌ وَرِعْ. دوّم: اَمیرٌ خَیِّرٌ مُطاع. سوّم: طَبیبٌ بَصیرٌ ثِقِه. فَإنْ عَدِمُوا ذلِکَ کانُوا هَمَجً رِعاعْ (28). فرمود: اگر یک ملّتی از راهنمائی فقیه عادل محروم بود، اگر یک ملّتی از داشتن یک ارتش نیرومند و فرمانروایان مهربان و خیر خواه محروم بود، اگر یک ملّتی از یک سلسله اطبّای حاذق مورد اعتماد محروم بود، آنها از سعادت و تمدّن سهمی ندارند. اوّل: داشتن مقام شامخ فقاهت است که احکام و حِکم دین را به مردم بیاموزاند. دوّم: داشتن یک فرمانروایان خیرخواه مُطاع که مردم از آنها اطاعت کنند. سوّم: داشتن اطبّای بینای بیدار دل پاک، اینها را امام ششم به ما آموخت که فراهم کنیم.
برای اینکه مردم به این اصول آشنا بشوند، فرمود: یا لِیتَ السِیاطْ عَلی رُئُوسِ اَصحابی حَتّی یَتَفَقَّهُوا (29). وقتی شاگردان خاصّ اش را میدید، می گفت: اَشکُوا إلَی الله وَحدَتِی وَ تَقَلقُلِی(30). یا لِیتَ هذِهِ الطاّغِیَه اذِنَ لِی فَأتَّخِذُ فِی الطائِفِ قَصراً، فَسَکنْتُ وَ اَسکَنْتُکُمْ مَعِیَ (31). فرمود: من از اینکه حوزة علمیّة من، من از اینکه دانشگاه الهی من بسته است، شکایت به خدا می برم! ای کاش این طاغوت به من اجازه میداد، من در طائف که از آب و هوای خوبی برخوردار است حوزة علمیّه میساختم، خودم به طائف میرفتم و شما شاگردانم را به طائف دعوت می کردم، آنجا شما را به علوم و اصول اسلامی آشنا میکردم! این خواستة امام صادق است. اگر کسی امکانات دارد، جوان هست، از یک آب و هوای معتدلی برخوردار است، به خودش اجازة بیکاری و تن پروری ندهد، که اگر به خود اجازة تعطیلی داد، رابطة او با امامش مستحکم نیست!
امام فرمود: میدانید چه گروهی میتوانند به امامت برسند؟ چه گروهی می توانند وارثان انبیاء باشند، چه گروهی می توانند خلف صالح پیامبران باشند؟ آنها که گرچه در زمین مستضعفاند، ولی در باطن عالم عظیم باشند. در مکتب امام صادق آن مستضعفی می تواند پیروز بشود که فقط مستضعف در زمین باشد. اگر کسی هم مستضعف در زمین بود، هم مستضعف در آسمان، او پیروز نمیشود! تنها کسی پیروز می شود که استضعافاش فقط در زمین باشد. مؤمن اگر مستضعف است، استضعافاش در زمین است، وگرنه در ملکوت عالم او عظیم است. حضرت فرمود: آنکه برای خدا عالم بشود، برای رضای خدا به علم عمل کند، برای رضای خدا علم را فرا راه دیگران نصب کند با قلم و بنان و بیان، او در باطن عالم عظیم است. این انسان عظیم می تواند وارث پیغمبر بشود! اینچنین نیست هر مستضعفی بتواند امام زمین بشود!
مسلمان اگر مستضعف است، فقط در منطقة زمین استضعاف به سراغ او آمده است وگرنه در آسمانها او عزیز است. در باطن عالم عزیز است، در جان جهان گرانمایه است. انسانی که در جان عالم گرانمایه است، پیروز است. و ممکن نیست یک مستضعف غیر الهی به مقصد برسد! و ممکن نیست یک مستضعف غیر دینی به مقصد برسد! اگر از گودالی در آمده است، به گودال دیگر میافتد، چه اینکه دیدهاید. امّا امام صادق شاگردان اش را از گودال حکومت مروانی در آورد، و اجازه نداد وارد گودال حکومت عباسیان بشوند. فرمود: نه مروانی و نه عباسی! نه بنی امیّه، نه بنی عباس. آن مستضعف فی الأرض است که میتواند امام بشود. و اگر کسی مستضعف فِی الأرضِ وَ فِی السَّماء شد، روزی اگر در این گودال بود و از این گودال بیرون آمد، به گودال دیگر می افتد.
*
وقتی نامة منصور دوانقی به پیشگاه امام ششم رسید که لِمَ لا تَخشانا کَمَا یَخشانَا النّاس، «چرا مانند دیگر وعاظّ و سلاطین به دربار ما بار نمییابی؟»، فرمود: نه من دنیائی دارم که برای صیانت او به سراغ تو بیایم، و نه تو آخرتی داری که در اثر اشتیاق به آن معارف اُخروی با تو رفت و آمد کنم! آمدنم سودی ندارد. این بیان قاطع را امام صادق وقتی میگوید که دربارة بنی مروان هم آن بیان قاطع را داشت. آنگاه از راه فریب و نیرنگ منصور دوانقی نوشت: تَذهَبُنَا لِتَنصَحَنَا. به سراغ ما بیائید تا ما را نصیحت کنید، چون دیگر وعاظ. فرمود: أمّا مَنْ أرادَ الآخِرَه فَلا یَصْحَبُکْ وَ أمّا مَنْ أرادَ الدُّنیا فَلا یَنصَحُکْ (37). آنکه اهل دنیاست که به میل تو سخن میگوید، نه اینکه تو را نصیحت کند.
نصیحت و موعظه جَذبُ الخَلقِ إلَی الحَقّ است، نه جَذبُ الخَلقِ إلَی الطَّبِیعَه، نه جَذبُ الخَلقِ إلَی الخَلق! ناصح کسی است که مردم را به الله جذب کند. جذب کردن غیر از تبلیغ است. جذب کردن غیر از سخنرانی و گفتن و نوشتن و درس گفتن است! واعظ کسی است که هنر جذب داشته باشد. وعظ جَذبُ الخَلقِ إلَی الحَقّ است. ممکن است کسی سخنرانی کند، کتاب بنویسد، امّا نتواند جاذبه ایجاد کند. جذب کردن کاری است دشوار! تا انسان خود مجذوب نباشد، اهل جذب نیست. تا خود الهی نباشد، سخنش در دلها کشش ایجاد نمی کند.
اینکه خدای سبحان فرمود: أنَّمَا أعِظُکُمْ بِواحِدَه(38)، پیغمبر را واعظ معرفی کرد؛ چون رفت، دیگران را می برد. آنکه اهل رفتن است، به همراه می برد. بالأخره یا می برند، یا می رود. دیگران را بردند، دیگران رفتند، و پیغمبر ما را به تعبیر صدر المتألّهین (رضوان الله علیه) بردند. خدا وقتی دربارة دیگر انبیاء سخن می گوید، می گوید: اینها آمدند. وقتی دربارة خاتم انبیاء (ص) سخن میگوید، میگوید: من آوردمش! دربارة انبیای دیگر سخن از رفتن است. دربارة خاتم انبیاء سخن از بردن است. اگر دربارة موسی است، می گوید: فَلَمّا جآءَ مُوسی لِمیقاتِنا (39). و اگر سخن از سیر جهانی و الهی ابراهیم است، می گوید: إنّی ذاهِبٌ إلی رَبّی.
امّا وقتی سخن از سیر ملکوتی پیغمبر است، می گوید: سُبحانَ الَّذِی اَسری بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إلَی المَسجِدِ الأقصَی اَلَّذی بارَکنا حُولَه (40). فرمود: آن خدائی منزّه است که پیغمبرش را با کشش برد. عَلی أیُّ حال انبیاء رفته اند. پیروانش را می برند. آنکه توان بردن دارد، واعظ است. آنکه می تواند به همراه عدّه ای را ببرد، واعظ است. آنکه فقط حرف می زند، سخنگو است، نه واعظ!! آنکه حرف می زند، توان جذب ندارد.
امام ششم در جواب فرمود: من کسی را وعظ می کنم که او اِخلاد إلَی الأرض نداشته باشد. آنکه در دل اش می گوید: سَوآءٌ عَلِینا وَ عَظَلْتَ أمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الواعِظین(43)، من چگونه او را جذب کنم ؟! أمّا مَنْ أرادَ الآخِرَه فَلا یَصْحَبُکْ، وَ أمّا مَنْ أرادَ الدُّنیاء فَلا یَذهَبُکْ.
آنگاه دستور دادند، دیدند امام صادق نه با پول جذب نمی شود، زیرا در برابر پول می گوید: نه بنی مروان، نه بنی عباس! اگر شما امروز می گوئید: نه شرق و نه غرب، چون شاگرد امامی هستید که آنروز گفت: نه بنی مروان، نه بنی عباس. دید با پول جذب نمی شود، دید با نیرنگ و دعوت به سلسلة وعّاظ و سلاطین شدن جذب نمی شود، دستور داد خانة امام صادق را آتش زدند!
مرحوم کُلینی نقل می کند: ناظران دیدند امام ششم پا روی امواج آتش خانه می گذارد، می گوید: أنَا ابنُ اَعراقِ الثَّری، أنَا ابنُ اِبراهِیمَ خَلیلِ الله (44). دیدند پا روی امواج آتش می گذارد، می گوید: ما فرزندان ریشة زمین هستیم. ما فرزند ابراهیم هستیم! یعنی گرچه نُمرود رفت و توی منصور دوانقی جای نُمرود نشسته ای؛ گرچه ابراهیم رفت و من جای ابراهیم نشسته ام، ولی حقّ همان است که ما بر نار مسلّط هستیم. من فرزند همان ابراهیم هستم.
----------------------
پی نوشت ها:
(1) کافی / جلد 2 / صفحة 104 / بابُ الصِدق وَ اَداءِ الاَمانَه
(2) کافی / جلد 1 / صفحة 25 / کتابُ العقل والجَهل
(3) کافی / جلد 1 / صفحة 11 / کتاب العقل والجهل ـ با تلخیص
(4) مفاتیح الجنان / زیارت جامعة کبیره
(5) امالی لِلصدوق / صفحة 240 ـ با تلخیص
(6) امالی لِلصدوق / صفحة 329
(7) بحار الأنوار / جلد 40 / صفحة 318
(8) بحار الأنوار / جلد 75 / صفحة 203
(26) کافی / جلد 1 / صفحة 307 / بابُ الإشاره وَالنَّص عَلی أبی عبدالله (ع)
(27) بحار الأنوار / جلد 75 / صفحة 232 / مواعِظُ الصادِق جعفر بن محمّد (ع)
(28) بحار الأنوار / جلد 75 / صفحة 235 / مواعِظُ الصادِق جعفر بن محمّد (ع) ؛ با تلخیص
(29) بحار الأنوار / جلد 1 / صفحة 213
(30) کافی / جلد 8 / صفحة 215
(31) کافی / جلد 8 / صفحة 215
(37) بحار الأنوار / جلد 47 / صفحة 184
(38) سورة سباء / آیة 46
(39) سورة اعراف / آیة 143
(40) سورة اسراء / آیة 1
(43) سورة شعراء / آیة 136
(44) کافی / جلد 1 / صفحة 473
رهبر معظم انقلاب در پاسخ به استفتائی اعلام کردند: " اهانت به نمادهای برادران اهل سنت از جمله اتهام زنی به همسر پیامبر اسلام [عایشه] حرام است. این موضوع شامل زنان همه پیامبران و به ویژه سید الانبیاء پیامبر اعظم -حضرت محمد(ص) -می شود."
آیت الله خامنه ای این موضوع را در پاسخ به استفتائی مطرح کردند که در آن خواسته شده بود تا ایشان نظر خود را درباره "اهانت و استفاده از کلمات تحقیرآمیز و توهین به همسر پیامبر اسلام ام المومنین حضرت عایشه اعلام کنند."
این درخواست صدور فتوا از سوی جمعی از علما و فرهیختگان شیعه منطقه احساء عربستان سعودی ارائه شد.
استفتاء از آیت الله خامنه ای در پی توهین به عایشه توسط یاسر الحبیب روحانی شیعه کویتی صورت گرفت که با واکنش ها و مخالفت های بسیاری روبه رو شد. در شدیدترین این واکنش ها، کابینه کویت، این روحانی را سلب تابعیت کرد.
این موضوع باعث شد تا شیعیان کشورهای عربی حوزه خلیج فارس تحت فشارهای شدیدی قرار بگیرند.
خبرگزاری مهر وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی اولین رسانه ای بود که این فتوا را در بخش عربی خود منتشر کرده است.
سازمان تبلیغات اسلامی از جمله نهادهای زیر نظر مستقیم مقام معظم رهبری است که رئیس آن نیز به طور مستقیم توسط ایشان تعیین می شود.
خبرگزاری مهر در بخش عربی خود می نویسد:" حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی با صدور فتوایی، توهین به ام المومنین حضرت عایشه همسر پیامبر اکرم یا نمادها و شخصیت های اسلامی اهل سنت را حرام اعلام کردند."
این خبرگزاری ادامه می دهد:" فتوای رهبر انقلاب جدیدترین و بالاترین واکنش در سطح شیعیان در محکومیت توهین شیخ یاسر الحبیب به حضرت عایشه است. دهها نفر از شخصیت های دینی شیعه برجسته در عربستان سعودی، ایران و کشورهای حاشیه خلیج فارس توهین و اسائه ادب به حضرت عایشه یا هر یک از همسران پیامبراسلام را به شدت محکوم کرده اند."
پیش از این حجت الاسلام سیدعلی فضل الله فرزند ارشد علامه محمدحسین فضل الله نیز در گفت وگو با روزنامه کویتی الرای اسائه ادب به عایشه را منع کرده بود.
این خبر در رسانه های عربی به ویژه شبکه الجزیره بازتاب زیادی داشت. این شبکه ضمن تکرار این خبر در بخش های خبری مختلف ، در برنامه "ما وراء الخبر" با حضور این کارشناسان به بررسی فتوای رهبری انقلاب و نقش آن در وحدت و نزدیکی میان پیروان مذاهب مختلف اسلامی پرداخت.
محمد البحرانی خبرنگار الجزیره در تهران نیز در همین زمینه در گزارشی با نشان دادن جدیدترین کتاب استفتائات آیت الله خامنه ای گفت: رهبر ایران بارها بر وحدت میان مذاهب اسلامی تاکید کرده است.
در این مورد مىتوان از حرکت سیاسى ابومسلم خراسانى و شورش وى بر علیه دستگاه خلافت بنى امیه نام برد . وى به سلیمان بن کثیر دستور داد به اقامه نماز عید فطر و ایراد خطبه بر علیه امویان بپردازد .
سلیمان نیز انقلاب و شورش بر علیه سلطنت اموى را در خطبه نماز عید فطر اعلام کرد . به این ترتیب آنان در سال 129 ق در روز عید فطر در شهرهاى ماوراء النهر به پا خاسته و قیام خود را اعلام کردند و در مدت کوتاهى سلسله بنى امیه را منقرض ساختند .
حرکت امام رضا علیه السلام براى نماز عید
در این میان حرکت معنوى، اجتماعى و سیاسى حضرت رضا علیه السلام براى نماز عید اهمیت خاصى در تاریخ اسلام دارد . این حماسه جاویدان نشان مىدهد که اگر پیشوایان معصوم علیهم السلام و بزرگان دین و رهبران صالح در جوامع مسلمان فرصت مىیافتند و مىتوانستند از نمازهاى عید فطر و قربان بهره بردارى کنند، چه نتایج پر بارى براى مسلمانان داشت .
براى آشنایى خوانندگان گرامى با عظمت این حرکت و نقش آن در تحولات معنوى و سیاسى جهان اسلام و همچنین توجه به سیره اهل بیت علیهم السلام در اجراى مراسم عید فطر و قربان خلاصهاى از آن واقعه را مىخوانیم:
بعد از جریان ولایتعهدى حضرت رضا علیه السلام، عید فرا رسید . مامون با اصرار زیاد از آن حضرت خواست تا براى اجراى مراسم عید حضور یابد و ضمن اقامه نماز عید خطبه بخواند . امام رضا علیه السلام به فرستاده مامون فرمود: شروطى را که میان من و تو در پذیرفتن امر ولایتعهدى بود، خودت مىدانى. [ بنا بر این بود که من از این گونه امور معاف باشم] مامون پیغام داد که: من مىخواهم با این عمل دل مردم آرامش یابد و فضیلت شما را بشناسند .
پیغامها از سوى مامون و امتناع حضرت رضا علیه السلام پیوسته ادامه داشت تا آن که حضرت رضا علیه السلام در اثر پافشارى خلیفه فرمود: دوست دارم مرا از این امر معاف دارى و اگر معاف نمىدارى، من همچنانکه پیامبر صلى الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام براى نماز عید بیرون مىآمدند، خواهم آمد . مامون گفت: هر طور که دوست دارى بیرون بیا و مراسم عید را به انجام برسان .
آن گاه دستور داد سرداران و تمام مردم صبح زود در مقابل منزل مسکونى حضرت رضا علیه السلام اجتماع نمایند . با انتشار این خبر مردم مرو مشتاقانه براى شرکت در مراسم و بهرهگیرى از وجود حضرت رضا علیه السلام خود را آماده کردند . هنگامى که خورشید طلوع کرد، امام علیه السلام غسل نمود و عمامه سفیدى را که از پنبه تهیه شده بود بر سر گذاشت و یک سر آن را روى سینه و سر دیگر را میان دو شانه انداخت . دامن را به کمر زد و به همه پیروان و دوستدارانش دستور داد چنان کنند . آن گاه عصاى پیکان دارى به دست گرفت و از منزل بیرون آمد . آن حضرت در حالى که پا برهنه بود و پیراهن و سایر لباسهایش را به کمر زده بود، به همراه غلامان و یاران نزدیک خویش - که آنان نیز چنین کرده بودند - به همین شکل از منزل به سوى مصلا حرکت کردند .
موقع خروج از منزل، امام رضا علیه السلام سر به سوى آسمان بلند کرد و چهار تکبیر گفت، این تکبیرها آن چنان با صلابت و روحانیت خاصى ادا مىشد که گویى آسمان و در و دیوار با نواى حضرتش هم آواز هستند . سرداران و نظامیان و سایر مردم که با آمادگى و آراستگى تمام در بیرون منزل صف کشیده بودند، هنگامى که امام رضا علیه السلام و یارانش را به آن صورت مشاهده کردند به پیروى از امام رضا علیه السلام و هماهنگ با او فریاد تکبیر سردادند .
شهر مرو یکپارچه فریاد تکبیر سر داد و به دنبال آن از گریه و ناله هزاران زن و مرد مشتاق اهل بیت علیه السلام به لرزه در آمد، سرداران هنگامى که حضرت را با آن حال دیدند از مرکبهاى خود پیاده شدند و کفشهاى خود را در آورده و کنار گذاشتند و به دنبال امام علیه السلام به راه افتادند . حضرت رضا علیه السلام پیاده راه مىرفت و هر ده قدم یک بار مىایستاد و سه تکبیر مىگفت .
یاسر خادم مىگوید: در این حال ما خیال مىکردیم که آسمان و زمین و کوه با او هم آواز گشته است، شهر مرو یکپارچه گریه و شیون بود، فضل بن سهل ذوالریاستین با مشاهده این اوضاع به مامون گفت: اگر [امام ] رضا علیه السلام با این وضع به مصلا برسد، مردم مجذوب او خواهند شد [و ممکن است با یک اشاره طومار حکومت را در هم پیچند] به نظر من بهتر است که از او بخواهى تا برگردد .
مامون هم فورا کسى را فرستاد و از حضرت رضا علیه السلام در خواست نمود تا از میانه راه برگردد . امام رضا علیه السلام هم کفشهاى خود را طلبید و سوار مرکب شده، به منزل مراجعت کرد .
این روایت گذشته از این که تدبیر و دوراندیشى حضرت رضا علیه السلام را براى شکست سیاستهاى شیطانى مامون نشان مىدهد، چگونگى اجراى مراسم باشکوه عید در سیره اهل بیت علیهم السلام و کیفیت یک نماز واقعى عید را بیان مىکند .
استفتائات زیر از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله صافی انتخاب شده است.
س. کفّاره روزه یک ماه، با نان چقدر است؟ با برنج چقدر است؟
ج ـ کفّاره افطار غیر عمدی، برای هر روز یک چارک طعام مانند گندم و برنج است و اگر بخواهد نان بدهد،برای هر روز یک کیلو بدهد.
س. آیا میتوان پول کفّاره را به فقیر داد. و به او گفته شود طعامی که روزانه میخوری قصد کفّاره کن یا لازم است فقیر از همین پول طعام بگیرد.
ج ـ در فرض سؤال، فقیر باید با همین پول، برای دهنده آن طعام بخرد و به وکالت از طرف او طعام را به عنوان کفّاره بردارد. واللّه العالم.
س. در باب کفاره روزه آیا میشود به مقدار پول گندم، یا برنج به فقیر داد؟
ج ـ پرداخت کفاره به نحو مذکور در سؤال مجزی نیست. باید همان گندم را بدهد و یا برنج و یا اجناس دیگری که در باب کفارات مذکور است. واللّه العالم.
س. زنی مریض بوده و ماه رمضان روزه نگرفته و مرض او تا سال بعد ادامه داشته است وکفاره بر عهده او آمده ولی از خود پولی ندارد آیا کفاره زن بر عهده شوهر واجب است یا نه؟
ج ـ کفّاره زن بر شوهر واجب نیست.
س. تکلیف شخصی که چندین کفّاره جمع بر گردن دارد، لیکن فعلاً نه وسع مالی دارد کهاطعام فقرا بدهد و نه توان جسمی دارد که چندین ماه روزه بگیرد، در حال حاضر چیست؟ (در اینمورد نیز میزان دقیق در دست نیست) آیا چنین فردی از گرفتن روزه مستحبی محروم است؟
ج ـ به مسأله شماره 1669 توضیح المسائل مراجعه نمایید و اگر چنین شخصی قدرت بر روزه گرفتن ندارد،قهراً قدرت بر روزه مستحبی هم ندارد مگر اینکه مثلاً قدرت بر دو و سه روز، روزه گرفتن دارد ولی چون روزهکفّاره باید سی و یک روز آن پشت سر هم باشد، قدرت بر آن نداشته باشد، که در این صورت اگر روزه قضا نداشته باشد روزه مستحبی اشکال ندارد. واللّه العالم.
س . اگر کسی در ماه مبارک رمضان عمداً افطار به حرام کند و قبل از اداء کفّاره روزه فوت نماید در صورت وصیّت به بجا آوردن وانجام کفّاره روزه و یا در صورت عدم وصیّت اگر ولیّ متوفی بخواهد استیجار صوم کند، و یا خودش بخواهد عمل به وصیّت کند تتابع در بجا آوردن روزه در دو فرض سؤال واجب است یا خیر؟
ج ـ در هر دو فرض تتابع واجب است.
عکسی از مرحوم آیتالله گلپایگانی در روزهای پایانی عمر درحال نماز
عمروبن حَمِق، حجربن عَدى، حبَهْ عَرنى و حارث اَعور پس از اشغال مصر [به دست حامیان معاویه] خدمت امیر مؤمنان رسیدند، در حالى که آن حضرت گرفته و غمگین بود و گفتند: «به ما بگو که نظرت درباره خلفای اول و دوم چیست؟!» على(ع) به آنان گفت: «آیا ]مشکلاتتان حل شده و] براى این مسئله فراغت یافتهاید؟ این مصر است که تصرف شده و پیروانم آنجا کشته شدهاند. نامهاى بیرون مىدهم که در آن جواب سؤالتان هست و از شما مى خواهم حقى را که از من تباه ساختید، رعایت کنید. نامه را بر پیروان من بخوانید و یاوران حق باشید.» و این نسخه، گزیده آن نامه است:1
از بنده خدا، على امیر مؤمنان به هر مؤمن و مسلمانى که این نامهام را بخواند. سلام بر شما! من خدا را نزد شما مىستایم؛ خدایى که جز او معبودى نیست. اما بعد، همانا خداوند محمد(ص)را بهعنوان بیمدهنده جهانیان، امین بر وحى خدا و گواه براین امت برانگیخت، در حالى که شما قوم عرب، آن روز بدترین دین و بدترین خانمان را داشتید، بر سنگهاى خاره و مارهاى زهرناک و خارهاى پراکنده در آبادیها مىخفتید، آبى آلوده مىنوشیدید و خوراکى سفت و ناگوار مىخوردید، خونتان را مىریختید، فرزندانتان را مىکشتید، از خویشاوندانتان مى بریدید، اموال یکدیگر را به ناروا مىخوردید، راههایتان ناامن بود، بتها میان شما برپا و گناهان به شما چسبیده بود. بیشترشان به خدا ایمان نیاوردند، مگر آنکه شریکى براى او قائل بودند.2
آثار بعثت
خداى متعال بر شما منت نهاد و محمد(ص)را به عنوان فرستادهاى از خودتان به سوى شما برانگیخت و در کتاب خود فرمود: «هو الذى بعث فىالامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمهًْ و إن کانوا من قبل لفى ضلل مبین: او کسى است که در میان درس ناخواندگان، پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات او را برایشان مىخواند، پاکشان مىکرد و به آنان کتاب و حکمت مىآموخت، و همانا پیشتر در گمراهى آشکارى بودند.» [جمعه،2]
و فرمود: «لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم: پیامبرى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما براى او ناگوار است، برهدایت شما اصرار دارد و به مؤمنان رئوف و مهربان است.» [توبه، 128]
و فرمود: «لقد من الله علىالمؤمنین إذ بعث فیهم رسولاً من انفسهم: خداوند بر مؤمنان منت نهاد، آنگاه که در میان آنان پیامبرى از خودشان برانگیخت» [ آل عمران، 164]
و فرمود: «ذلک فضلالله یؤتیه من یشاء والله ذوالفضلالعظیم: این فضل و احسان خداست که به هرکه خواهد، مىبخشد و خداوند، صاحب فضل بزرگ است.» [جمعه، 4]
آن که فرستاده به سوى شما بود، از خودتان و همزبان خودتان بود و شما نخستین گروندگان بودید که چهره و یاران و خاندانش براى شما آشنا بود. او به شما کتاب و حکمت و واجبات و مستحبات را آموخت و شما را به صله رحم، حفظ خونها و آشتى میان افراد و امانتدارى و پایبندى به سوگندها پس از استوارسازى آنها فرمان داد و به شما دستور داد که نسبت به هم با عاطفه، نیکوکار، بخشنده و مهربان باشید و شما را از غارتگرى، ستم بر یکدیگر، حسدورزى، دشنام و تجاوز به یکدیگر، شرابخوارى، کمفروشى و کاستى در سنجشها نهى کرد و در آنچه بر شما نازل شد، به شما پیشنهاد کرد که زنا مکنید، ربا مخورید، مال یتیمان را به ستم مخورید، امانتها را به صاحبانش برگردانید، در زمین در پى فساد مباشید و تجاوز مکنید، که خداوند تجاوزگران را دوست نمىدارد. شما را به هر خیرى که به بهشت نزدیکتان مىسازد و از آتش دورتان مىکند، فرمان داد و از هر بدى که از بهشت دور و به دوزخ نزدیک مىسازد، برحذر داشت.
چون زمان آن حضرت از دنیا تمام شد، خداوند، او را سعادتمند و ستوده نزد خویش برد. و چه مصیبتى بود که بر نزدیکان فرود آمد و عموم مسلمانان را فرا گرفت؛ مصیبتى که پیشتر مانند آن به ایشان نرسیده بود و پس از آن هم مانندش را نخواهند دید.
پس از پیامبر(ص)
چون پیامبر خدا درگذشت، مسلمانان پس از او درباره حکومت به کشمکش پرداختند. به خدا سوگند، هرگز به ذهنم نمىآمد و برخاطرم نمىگذشت که عرب، پس از پیامبر(ص)این خلافت را از خاندانش دور کنند و پس از وى، از من دورش سازند... من دست نگه داشتم و دیدم که من براى جانشینى پس از او، شایستهتر از دیگرانم که برسرکار آمدند و مدتى که خدا خواست، بر این وضع صبر کردم تا آنکه دیدم گروهى از مردم از اسلام برگشتهاند و به نابود ساختن دین خدا و آیین محمد(ص)و ابراهیم(ع) فرا مىخوانند. ترسیدم که اگر به یارى اسلام و مسلمانان برنخیزم، در دین رخنه و خرابى بزرگى پیش آید که مصیبت آن بسى بزرگتر است از آنکه حکومت بر شما را از دست بدهم؛ حکومتى که کالایى چند روزه و زوالپذیر همچون سراب و گذرا همچون ابر است. این بود که... بیعت کردم و براى دفع آن حوادث به پا خاستم تا آنکه باطل از میان رفت و کلمه الله برترى یافت، هرچند کافران خوش نداشتند.
پس ابوبکر کارها را عهدهدار شد، نرمش کرد و سخت گرفت، نزدیک ساخت و میانهروى کرد. دلسوزانه همراهىاش کردم و تلاشگرانه در آنجا که خدا را اطاعت کرد، پیروىاش نمودم و امید قطعى نداشتم که اگر براى او حادثهاى پیش آید و پس از او من زنده باشم، حکومتى که با او درباره آن کشمکش داشتم، به من بازگردد...
چون به بستر مرگ افتاد، عمر را خواست و خلافت را به او واگذار کرد. ما هم گوش کردیم و اطاعت و دلسوزى داشتیم. عمر عهدهدار خلافت شد... چون به بستر احتضار افتاد، پیش خود گفتم که خلافت را از من برنمىگرداند؛ ولى مرا ششمین نفر ]در شورا] قرار داد و از ولایت (و پیشوایى) من بیش از دیگران ناخرسند بودند.
پیشتر شنیده بودند که پس از وفات پیامبر(ص) احتجاج مىکردم و مىگفتم: «اى گروه قریش! ما اهل بیت به خلافت شایستهتر از شماییم، تا زمانى که در میان ما کسى هست که قرآن مىخواند و سنت پیامبر(ص)را مىشناسد و به دین حق معتقد است.» آنان ترسیدند که اگر من به خلافت رسم، آنان تا زندهاند، سهمى از حکومت نداشته باشند. یکپارچه و همدست شدند و خلافت را به عثمان دادند و چون از اینکه از سوى من سهمى به آنان داده شود، ناامید بودند، مرا از دایره خلافت بیرون کردند، تا آن را به دست گرفته، در میان خود بچرخانند...
خداوندا! من از قریش به پیشگاه تو شکایت مىکنم. آنان با من قطع رحم کردند و از بهره من کاستند و جایگاه والاى مرا تحقیر کردند و درباره حقى که من به آن شایستهتر بودم، با من به کشمکش پرداختند... سپس گفتند: «حق همان است که بتوانى آن را بگیرى و آن را نگهدارى. یا با دلى پر و غصهدار صبر کن، یا از غم و افسوس بمیر!» پس چون نگریستم، دیدم جز خاندانم کسى همراه و مدافع و یاور من نیست. نخواستم آنان از بین بروند. چشم بر خاشاک فرو بستم و آب دهان بر استخوانِ در گلو مانده، فرو بردم و با فرو بردن خشم...، صبر کردم.
بیعت مردم
تا آنکه بر عثمان انتقاد کردید، آمدید و او را کشتید و سپس براى بیعت به نزد من آمدید. من نپذیرفتم و دست از آن باز کشیدم. با من کشمکش کردید و دستم را کشیدید و من بازپسکشیدم. دستم را کشیدید و باز کردید و من جمع کردم. بر سر من ازدحام کردید، تا حدى که بیمناک شدم که یکدیگر را یا مرا بکشید. گفتید: «با ما بیعت کن. ما جز تو را نداریم و جز به تو راضى نیستیم. با ما بیعت کن تا دچار تفرقه و اختلاف کلمه نشویم.»
با شما بیعت کردم و مردم را به بیعت خویش فرا خواندم. هر کس به دلخواه و از روى رغبت بیعت کرد، بیعتش را پذیرفتم و هر کس نخواست، او را مجبور به بیعت نکردم و به حال خود واگذاشتم. از جمله کسانى که با من بیعت کردند، طلحه و زبیر بودند. اگر بیعت هم نمىکردند، به بیعت وادارشان نمىکردم، همچنان که دیگران را وادار نساختم. چیزى نگذشت که خبر یافتم آن دو همراه سپاهى که همه از بیعتکنندگان با من بودند که قول اطاعت داده بودند، از مکه به سوى بصره بیرون شدهاند!
آن دو نزد کارگزار من [در بصره] و خزانهدار بیتالمال و اهالى شهرى رفتند که همه آنان با من بیعت کرده و در اطاعت من بودند. به تفرقهافکنى پرداختند و جمعشان را پراکندند، آنگاه به گروهى از پیروان من تاخته، برخى را با نیرنگ کشتند و برخى را اعدام کردند، گروهى هم دست به شمشیر برده با آنان جنگیدند، تا صادقانه به دیدار خدا شتافتند. به خدا سوگند اگر آن گروه تنها یکى از یاران مرا بىگناه و به عمد کشته بودند، براى من کشتن همه آنان حلال و روا بود، تا چه رسد به اینکه گروهى از مسلمانان را کشتند که بیش از شمار آنانى بود که برایشان وارد شدند. البته خدا هجوم آنان را برگرداند و نابود شدند...
قاسطین
سپس به شامیان نگریستم که بادیهنشینانى پراکنده و طمعورزانى جفاکار و اوباش بودند که از هر سو گرد آمده بودند؛ کسانى که مىبایست تأدیب و تربیت شوند یا سرپرستى براى آنان گماشته شود و دست آنان گرفته شود. نه مهاجر بودند، نه انصار و نه تابعان به نیکى. به سوى آنان شتافتم و به اطاعت و همبستگى فراخواندمشان؛ اما آنان جز تفرقه و دورویى و رو در روى مسلمانان ایستادن و تیر و نیزه بر مسلمانان افکندن را نخواستند.
اینجا بود که مسلمانان را به نبرد با آنان برانگیختم و با ایشان جنگیدم. چون با گزش سلاح و سوزش زخم روبرو شدند، قرآن را برافراشتند و شما را به آنچه در آن است، فرا خواندند. به شما گفتم که اینان اهل دین و قرآن نیستند. از روى مکر و نیرنگ و سست کردن عزم شما و ایجاد ضعف، قرآن بر نیزه کردهاند. پس در راه حق خویش جنگتان را با آنان ادامه دهید؛ اما از من نپذیرفتید و گفتید: «قبول کن. اگر به آنچه در قرآن است، گردن نهادند، پس با ما در حق همراه مىشوند و اگر گردن ننهادند، حجت ما برضد آنان بزرگتر خواهد بود.» من هم پذیرفتم؛ چون دیدم شما دست کشیدید و سست شدید، من نیز از آنان دست کشیدم.
میان شما و آنان مصالحه بر دو نفر شد که آنچه را قرآن زنده مىدارد، زنده بدارند و آنچه را قرآن مىمیراند، بمیرانند. رأى آن دو مختلف و داوریشان ناهماهنگ شد و حکم قرآن را واگذاشتند و به مخالفت با کتاب خدا پرداختند. خداوند هم از راه درست، دورشان ساخت و آنان را به وادى گمراهى افکند و داورى آنان را دور افکند، و شایسته همین نیز بودند.
مارقین
پس گروهى از ما کناره گرفتند. ما نیز تا با ما کارى نداشتند، کارشان نداشتیم. تا آنکه به فساد در زمین روى آوردند، کشتند و تباه کردند. نزد آنان رفتیم و گفتیم: «قاتلان برادرانمان را به ما تحویل دهید، آنگاه قرآن داور بین ما و شما باشد.» گفتند: «ما همگى آنان را کشتیم و همه ما خون آنان و شما را هدر مىدانیم.» سوارهها و پیادههاى آنان بر ما تاختند و خداوند هم آنان را به خاک هلاکت ستمگران افکند.
تزلزل یاران
پس چون کار آنان چنین شد، فرمانتان دادم که فورى در پى دشمنانتان بشتابید. گفتید: «شمشیرهایمان کند شده، تیرهایمان تمام گشته و پیکانِ نیزههایمان کند شده و بیشتر آنها خم شده است. ما را به شهرمان برگردان تا با بهترین ساز و برگ آماده شویم و اگر برگردى، به تعداد کسانى که از ما کشته یا جدا شدند، نیروهاى ما را مىافزایى که این کار، ما را در برخورد با دشمن نیرومندتر مىسازد.»
من شما را آوردم، چون نزدیک کوفه رسیدید، دستور دادم در نخیله3 فرود آیید و در لشکرگاهتان بمانید و دست به شمشیر باشید و خود را مهیاى جنگ نگه دارید و زیاد به دیدار فرزندان و همسرانتان نپردازید، که رزمندگان آناناند که براى جنگ پایدارند، آستین بهر نبرد بالا زدهاند، از بیدار ماندن در شبها و تشنگى در روزها و از گرسنگى و خستگى نمىنالند.
برخى از شما عذرخواهانه با من فرود آمدند و برخى هم از روى نافرمانى به شهر وارد شدند. نه آنان که ماندند، ثبات و صبر ورزیدند و نه آنان که به شهر رفتند، دوباره نزد من بازگشتند. به لشکرگاهم نگاه کردم، جز پنجاه تن در آن نبود. چون چنین دیدم، نزد شما به کوفه وارد شدم و تا امروز نتوانستهام شما را با خودم از آن بیرون ببرم!
پس منتظر چیستید؟ آیا نمىبینید که از اطراف شما کاسته و شهرهایتان گشوده شده است و پیروان من در شهرها کشته شدهاند و لشکرگاههاى شما خالى مىشود و شهرهایتان مورد هجوم قرار مىگیرد، با آنکه شمار شما بسیار و نیرو و دلاورىتان فراوان است؟ پس در چه فکرى هستید؟ خدا خیرتان دهد! از کجا بر شما مىتازند؟ شما را چه مىشود؟ چگونه از حق منحرف مىشوید؟ و چگونه افسونتان مىکنند؟! اگر مصمم و هماهنگ بودید، به فکر حمله به شما نمىافتادند. هلاکه دشمنان هماهنگ و همدست و دلسوز یکدیگر شدند و شما سست و نیرنگباز و پراکنده گشتید! اگر چنین ادامه دهید، در نظر من کامیاب به شمار نمىآیید. خفتگانتان را بیدار کنید، در راه حقتان همدست شوید و دل به جنگ با دشمنتان بدهید. خالص از ناخالص روشن شده است و بر هر که بینا باشد، صبح آشکار است.
چهره شامیان
ما با کسانى مىجنگیم که آزادشدگان و فرزندان آزادشدگان (در فتح مکه)اند، جفاکارند و از روى بىرغبتى اظهار مسلمانى کردهاند. در آغاز اسلام نیز اینان همه در حال جنگ با پیامبر(ص)بودند؛ دشمنان خدا و سنت و قرآن و بدعتگذاران و نوآوران و کسانى که از شر و فتنه آنان بایست پرهیز مىشد؛ آنان که بر اسلام و مسلمانان خطرآفرین بودند؛ رشوهخواران و دنیاپرستان! به من چنین رسیده که عمرو عاص بیعت نکرد، مگر آنکه ]معاویه] بهایى براى آن بخشید و شرط کرد که عطایى به او داده شود، بزرگتر از آنچه از حکومت در دست اوست. الا تهى باد دست او که دین به دنیا فروخت...
در میان آنان کسانىاند که در میان شما شراب خوردند و حد بر آنان جارى شد؛ آنان که به فساد در دین و کار زشت، معروفاند. برخىشان کسانىاند که تا هدیهاى نگرفتند، مسلمان نشدند! اینان سران این گروه هستند، و برخى کسانى از سرانشان که زشتکارىهایشان را بازگو نکردم، مثل آنان که یاد شد و بلکه بدتر از آناناند.
آنان که گفتم، اگر بر شما سلطه یابند، در میانتان فساد، تکبر، گناه، حکومت استبدادى و تباهى در زمین را رواج مىدهند، از هوسها پیروى مىکنند و به ناحق حکم مىرانند. شما با همه سستى و ترک یارى از آنان بهتر و رهیافتهترید. میان شما عالمان، فقیهان، پاکسیرتان، فرزانگان، حاملان کتاب خدا، شبزندهداران و آبادکنندگان مساجد با تلاوت قرآن وجود دارند. آیا شما خشم نمىگیرید و همت نمىکنید، تا آنکه نابخردان و فرومایگان و اوباش، با شما بر سر مسئله حکومت به کشمکش مىپردازند؟
پس هرگاه مىگویم، سخنم را بشنوید ـ خدا هدایتتان کند ـ و چون فرمانتان مىدهم، فرمانبردارى کنید. به خدا سوگند اگر از من پیروى کنید،گمراه نمىشوید و اگر نافرمانى کنید، هدایت نمىشوید. آماده نبرد شوید و ساز و برگ آن را مهیا سازید و به سوى جنگ، هماهنگ بشتابید. به یقین آتش نبرد برافروخته و رسوایى آن بالا گرفته است و فاسقان در نبرد با شما از جان و دل به میدان آمدهاند، تا بندگان خدا را شکنجه کنند و نور خدا را فرونشانند. آگاه باشید که پیروان شیطان و طمعکاران و جفاپیشگان و متکبران، شایستهتر به تلاش در گمراهى و تباهى و باطلشان نیستند، از بندگان خدا و نیکان و پارسایان و حقگرایان در راه حق خود و اطاعت از پروردگارشان و دلسوزى براى پیشوایشان.
ترغیب به جهاد
به خدا سوگند اگر من یک تنه با آنان رویارو شوم و آنان زمین را پر کرده باشند، از آنان باک و وحشتى ندارم. من به گمراهى آنان و برحق بودن خودمان، اطمینان و دلیل و یقین و صبر دارم. من شیفته دیدار خداى خویشم و چشم به راه پاداش شایسته اویم؛ ولى افسوس و اندوهى که بر من رخ مىدهد و غصهاى که بر جانم مىخَلَد، از این است که سفیهان و تبهکاران این امت بر سر کار آیند و بیتالمال را میان خود دست گردان کنند، بندگان خدا را به بردگى بگیرند و با صالحان بجنگند و با نابکاران همدست و متحد شوند.
به خدا سوگند اگر بیم آن نبود، این همه شما را سرزنش و تشویق و ترغیب به جهاد نمىکردم؛ بلکه وقتى شما سستى نشان مىدادید و از نبرد سر باز مىزدید، شما را رها مىکردم تا هرگاه که مقدر باشد، خودم با آنان رویاروى شوم. به خدا سوگند من بر حقم. من دوستدار شهادتم. پس «انفروا خفافاً و ثقالاً و جاهدوا باموالکم و انفسکم فى سبیلالله ذلکم خیرلکم ان کنتم تعلمون: سبکبار و سنگینبار، بکوچید و با اموال و جانتان در راه خدا جهاد کنید. اگر بدانید، این برایتان بهتر است.» [توبه، 41]
اینقدر به زمین نچسبید که در خوارى بمانید و دچار ذلت شوید و بهره شما زیانبارتر گردد. مرد جنگى بیدار و دیده باز است. هرکس [غافلانه] بخوابد، [دشمنان] از او غافل نمىمانند و هرکه سست شود، نابود گردد و هرکس جهاد در راه خدا را واگذارَد، زیانزده و خوار خواهد بود. خدایا! ما و آنان را بر محور هدایت متحد گردان، ما و آنان را به دنیا بىرغبت ساز، و براى ما و آنان، آخرت را بهتر از دنیا قرار بده. والسلام!
پى نویس:
1. این متن در الغارات ج1، ص 302؛ المسترشد، ص 408 ـ 427/141 و بحارالانوار، ج 33، ص 567 و ص 722 آمده است.
1. اشاره است به آیه 106 سوره یوسف: «و ما یومن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون».
3. محلى نزدیک کوفه به سمت شام، جایى که امام (ع) به سوى آن بیرون رفت. (معجمالبلدان، ج5، ص 278)
تأکید بر غسل.
به نقل از برید بن معاویه : « دیدم امام صادق علیه السلام در شببیست و سوم از ماه رمضان غسل کرد: یک بار در اوّل شب ، یک بار هم در آخر آن .»
تأکید بر شب زنده دارى
1- امام على علیه السلام:
« پیامبر خدا در دهه آخر ماه رمضان ، بستر خود را جمع مى کرد و کمرش را مى بست و شب بیست و سوم ، خانواده خود را بیدار مى کرد.
و در آن شب ، به صورت خفتگان ، آب مى پاشید ».
2- دعائم الإسلام: فاطمه علیهاالسلام نمى گذاشت که کسى از خانواده اش در آن شب (شب بیست و سوم) بخوابد و [ خواب] آنان را با کم خوردن درمان مى کرد و از روز براى آن شب ، آماده مى شد و مى فرمود: «محروم ، کسى است که از خیر آن بى بهره بماند».
3- الإقبال ـ به نقل از جمیل و هشام و حفص ـ :
« امام صادق علیه السلام به سختى بیمار شد. چون شب بیست و سوم فرا رسید ، به غلامان خود دستور داد او را به مسجد بردند و آن شب را در مسجد بود.»
تأکید بر صد رکعت نماز
1- امام باقر علیه السلام: « هر کس شب بیست و سوم ماه رمضان را زنده بدارد و در آن صد رکعت نماز بخواند ، خداوندْ در زندگى اوگشایش مى دهد و کار دشمنان او را خود بر عهده مى گیرد و او را از غرق شدن ، زیر آوار ماندن ، سرقت ، و از شرّ دنیا مصون مى دارد و وحشت نکیر و منکر را از او بر مى دارد ، و او در حالى از گور خویش بیرون مى آید که نورش بر اهل رستاخیز مى تابد ، و نامه عملش را به دست راستش مى دهند و رهایى از آتش و عبور بر صراط و ایمنى از عذاب را براى او مى نویسند و بدون حساب وارد بهشت مى شود و در بهشت ، از همنشینان پیامبران و صدّیقان و شهیدان و صالحان قرار داده مى شود و آنان چه نیکو همنشینانى اند!
2- امام صادق علیه السلام: « مستحب است در آن شب صد رکعت نماز خوانده شود ، در هر رکعت: یک بار «حمد» و ده بار سوره «قل هو اللّه أحد(
تأکید بر زیارت امام حسین علیه السلام
1- امام رضا علیه السلام:
کسى که در ماه رمضان ، امام حسین علیه السلام را زیارت مى کند ، مواظب باشد که نزد قبر آن امام بودن را در شب جُهَنى از دست ندهد ،و آن ، شب بیست و سوم است؛ شبى که امید است شب قدر باشد.
2- امام جواد علیه السلام: « هر کس در شب بیست و سوم ماه رمضان ، امام حسین علیه السلام را زیارت کند ـ همان شبى که امید است شب قدر باشدو در آن شب ، هر کار حکمت آمیزى فیصله مى یابد ـ روح هاى بیست و چهار هزار فرشته و پیامبر با او مصافحه مى کنند ، که همگى از خداوندْ اذن مى گیرندکه آن شب ، حسین علیه السلام را زیارت کنند. »
خواندن سوره هاى عنکبوت ، روم و دُخان
امام صادق علیه السلام ـ خطاب به ابو بصیر ـ :
« هر کس دو سوره عنکبوت و روم را در ماه رمضان ، در شب بیست و سوم بخواند ، به خدا قسم ـ اى ابو محمّد ـ او از اهل بهشت است و هرگز در این سخن استثنا نمى کنم و نمى ترسم که خداوند ، در این سوگند گناهى بر من بنویسد.
این دو سوره نزد خداوند ، جایگاهى والا دارند.»
الإقبال: و از اعمال افزون در شب بیست و سوم ، خواندن سوره دُخان در آن شب و در هر شب است... .
خواندن هزار بار سوره قدر
سیّد ابن طاووس ـ در الإقبال ـ :از قرائت قرآن در این شب [ قرائتِ] هزار بار سوره «إنّا أنزلناه» است. روایتى براى این ، در شب اوّل ، به صورت کلّى (براى همه ماه) گذشت. اختصاص خواندن این سوره در این شب نیز با سندهاى چندى از امام صادق علیه السلام براى ما روایت شده است ،که فرمود: «اگر کسى در شب بیست و سوم ماه رمضان ، هزار بار سوره إنّا أنزلناه بخواند ، صبح خواهد کرد ، در حالى که یقین او ، با اعتراف به آنچه مخصوص ماست ، استوار خواهد بود و این نیست ، مگر به سبب آنچه در خواب خود مى بیند».
دعا براى امام زمان علیه السلام
مصباح المتهجّد ـ به نقل از محمّد بن عیسى ، با سدر شب بیست و سوم ماه رمضان ، این دعا در حال سجود ، ایستاده ، نشسته و در هر حال و در همه ماه و هر گونه و هر وقت از روزگارت که ممکن شود ، مکرّر خوانده مى شود. پس از ستایش خداى متعال و درود بر پیامبر ، محمّد صلى الله علیه و آله ، مى گویى :
«خداوندا! در این ساعت و در هر ساعت ، براى ولىّ خود ، ... پسر ... (حجة بن الحسن ع) ، سرپرست و نگهبان و پیشوا و یاور و راهنما و چشم باش ،تا آن که او را در زمین خود ، با اطاعت و رغبت مردم ساکن سازى و وى را در آن به مدّت طولانى بهره مند گردانى."
فضیلت و آداب روز قدر
الإقبال ـ به نقل از هشام بن حکم ، از امام صادق : روزِ شب قدر ، مثل شب قدر است.
امام صادق علیه السلام:شب قدر ، در هر سال ، هست و روز شب قدر ، مثل شب قدر است.
امام صادق علیه السلام: صبح روز شب قدر ، مثل شب قدر است. پس ، عمل و تلاش کن
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سیری در زندگی و مبارزات مرحوم آیت الله سید هادی خسروشاهی
شیخ سلار دیلمی سندی است بر قدمت تشیع در تبریز
ساختمان دادگاه عمومی خسروشاه کلنگ زنی شد
رییس جمهور بر بالین رهبر معظم انقلاب: عکس
فرمانده حوزه بسیج خسروشاه:دوران دفاع مقدس تمرین و آزمون ایثار بو
جلسه مدیران مدارس منطقه خسروشاه باحضور فرماندار برگزار شد
شعری بسیار زیبا در وصف امام مهربانی ها امام رضا (ع)
افتتاح پژوهش سرای دانش آموزی و مرکز بهبود اختلالات یادگیری امید
جلسه شورای اداری خسروشاه با حضور فرماندار تشکیل شد
بازدید سرزده مدیرکل آموزش و پرورش استان از مدارس منطقه خسروشاه
[عناوین آرشیوشده]