مدیر عامل شرکت ساماندهی مشاغل شهر تهران گفت: موشهای که در سطح شهر تهران هستند، بیشتر بلژیکی بوده و با کالاها وارد کشور شدهاند.
کمال علیپور با اشاره به بحث موشها در تهران، گفت: سمهایی که برای از بین بردن موشها استفاده میشود به مراتب ضررش بیشتر است.
وی با بیان اینکه لازمه مبارزه با این جانور موذی اصلاح اقدامات عمرانی است، گفت: باید معاونت فنی عمران و همچنین مناطق 22 گانه نهرها و جویهای آب را اصلاح کنند.
مدیر عامل شرکت ساماندهی مشاغل شهر تهران ادامه داد: در صورتیکه مردم همکاری کرده و در نهرها زباله نریزند موشها نیز رشد پیدا نمیکنند؛ چرا که هر جا زباله زیاد باشد موش نیز زیاد است.
علیپور با بیان اینکه همچنین باید اقدامات آموزشی برای کاهش تعداد موشها انجام دهیم، گفت: باید به شهروندان آموزشهای لازم داده شود تا بتوانیم برای از بین بردن این جانور موذی اقدامات مؤثری انجام دهیم.
به گفته مدیر عامل شرکت ساماندهی مشاغل شهر تهران، همچنین طعمهگذاری و سمپاشیها همچنان انجام میشود.
وی به قراردادی که بهمن سال گذشته با دانشگاه تهران و خواجه نصیرالدین مشهد بسته شده است اشاره کرد و گفت: با اساتید اهل فن در مباحث زیست محیطی قرارداد بسته تا وضعیت موشهای تهران را بررسی کنند.
مدیر عامل شرکت ساماندهی مشاغل شهر تهران ادامه داد: باید مطالعه و برنامهریزی صورت گیرد تا بتوانیم اقدامات مؤثری برای از بین بردن این جانور موذی انجام دهیم.
به گفته علیپور، موشهایی که در تهران وجود دارد بلژیکی هستند و با وسایل و کالاها وارد کشور شدهاند.
متن نامه خانم فاطمه طباطبایی بدین شرح است:
برای پسرم حسن
پسرم؛
سلام گرم مادرانهام را پذیرا باش.
سلامی که افزون بر گرمای عشق مادری، دربردارنده نکاتی است که خوش دارم آن را با تو درمیان بگذارم و خاطراتی را برایت بازگو کنم.
از جدت شنیدم که «انتظار فرج از نیمة خرداد» میکشد بهراستی ماه خرداد ماه عجیب و بزرگی است و نیمة آن نیز به همینسان.
در سالروز رحلت امام عزیز با احساساتی عجیب و گوناگون در مرقد آن پیر سفرکرده حاضر شدیم. آرامگاهی که برای من آرامجای است. با اشتیاق به انتظار دیدارت بودم، شنیدههایم از مسئولان حرم، مضطربم ساخته بود. از حضور هماهنگشدة کسانی در حرم آگاه شده بودم. کسانی که جز شعار دادن در مواقع مشخص و در حضور سخنرانان خاص رسالت دیگری ندارند. در آن لحظات از روح پدرم و امام خواستم تا از خدا بخواهند، قلب این خفتگان را بیدار سازد، مگر نه آنکه او مقلبالقلوب است، اما هنوز درخواستم را بر زبان جاری نساخته بودم، که خاطرة ادبورزی امام چون صاعقهای قلب و ضمیرم را درهم کوبید. ازآنرو گفتم: خدایا تو خود هرچه صلاح میدانی، همان کن. فرزندم با اخلاص در پی نشر آثار جدش است. پس تو او را یار باش.
آری عزیزم، لحظههای انتظار دیدنت سخت و دشوار سپری میشد. احساس میکردم در آن فضای گسترده هوایی برای تنفس وجود ندارد.
بر خلاف سالهای گذشته شمار اندکی از دوستانمان در جایگاه حاضر شده بودند. برخی از آنان نیز به «مصلحت» واژهای که هیچگاه نفهمیدم طول و عرضش چقدر است، میاندیشیدند.
در لحظهای که در جایگاه قرار گرفتی، بیاختیار همه برخاستیم و ایستاده ترا نگریستیم. گروه اندکی نیز برخاستند و هیاهویی بهپا کردند، میدانستم که اینگونه بادها ترا نخواهد لرزاند؛ زیرا که من مادرم و دل مهربانت را بهخوبی میشناسم، کوچه باغهای وجودت را بارها و بارها پیمودهام و به تأثیر آموزههای پدرم که در نوجوانی منطق گفتوگو را به تو آموخت، ایمان دارم. دیدم که چه با وقار و باشکوه درخشیدی. شعاع طلایی و گرمابخش نور خورشید نیز بر زیباییت افزوده بود. کریمانه در برابر شماری خفته ایستادی. احساس کردم، در سکوت برایشان دعا میکنی. آری، احساسم به باور تبدیل شد و تو آنها را نیز به دعا و ثنا و صلوات فراخواندی، اما در گوشهای بسته و چشمان خفته تأثیری حاصل نمیشود. تو باز هم سکوت کردی و فقط لبانت را گزیدی.آری، از تو که بر دست و روی عاشق به «معشوق» رسیده؛ عارف به منزل «اطمینان» قدم گذاشته، بوسهزدهای جز این انتظاری نداشتم.
عزیزم سکوت تو زیبا بود و ژرف. تو با جملهای کوتاه اما پرمعنا - که دل هر بیداری را به درد آورد - هجرت بیست سالة مرادت را یادآور شدی. نامهربانی روزگار را گوشزد کردی و با وقار «مکان»ات را ترک کردی، اما «مکانت» تو ظهور یافت.
در آن لحظه به یاد نامة جدت حضرت روحالله افتادم که ترا «حسن» نام نهاد و خُلق حَسَن، نام حسن و خَلق حسن را برایت آرزو کرد. آن روز دیدم که چهسان دعای آن پیر فرزانه در حق تو مستجاب گشته است. تو با خُلقی حسن و خَلقی حسن درحالیکه بغضت را از نامهربانی دوستان خفته، فرو میبردی به خیر و صلاح دعوتشان کردی، احساس کردم تو با اشکهایی که از سر مهر و آشتی و نه از سر کین و قهر در درونت جاری شد، عطرآگین شدی و من آن عطر را استشمام کردم و آرزو کردم هرگز چشمة اشک مهرت خشک مباد.
پسرم حسن!
من نیز گریستم. از غم و اندوه اینکه پس از سیسال از گذشت انقلاب شکوهمند منطق علیه زور، هنوز شماری، یارای بیان اعتراض خود را ندارند؛ از مفاهمه و گفتوگو ناتوانند و همچون کودکان خواستة خود را ابراز میکنند و از اینکه چهسان گروهی عزت و کرامت نفس افراد را به قربانگاه میکشانند، اشک حسرت ریختم.
تماشای قامت کشیده و سرافراز تو روزهایی را به یادم آورد که با کمک پدر نازنین و جدت حضرت روحالله روی پای خود ایستادی و با کمک و تشویق آنها شیوه راهرفتنآموختی. هرگز خندة شیرین و نمکین و نیز نشاط آنان را از اینکه روی پایت ایستادی و با اتکا به زانوان خود گامهای لرزانت را ثبات و اقتدار بخشیدی، آنها را فراموش نمیکنم.
آری عزیزم در یک سالگی با دستگیری «روح خدا» گامهایت را محکم کردی و در نوجوانی نیز مخاطب توصیههای آن پیر رهیافته بودی که تو را به اتکا و اتکال به خدا دعوت میکرد و از تو میخواست خدا را در لحظه لحظه زندگیت حاضر و ناظر ببینی.
بهراستی عزیزم، در پیشگاه خدا همه عزیزند، همه مخلوق اویند و حقتعالی نسبت به مخلوقات خود غیور است. پس همچنان شکیبا باش و حرمت همة مردم را از آنرو که مخلوق معبودند، پاس بدار. مبادا حق را در امور به ظاهر کوچک، به بهانة اینکه بیبهایند، نادیده انگاری و خدا را در دوردستها و امور به ظاهر بزرگ جستوجو کنی. خدا در همین نزدیکی است و من شکوه و عظمت او را در آن روز بهخوبی حس کردم.
فرزندم!
تو با شعر و شور و شعور پرورش یافتهای؛ شیر عشق در رگهای تو به خون تبدیل شده و زندگانیت را عاشقانه ساخته است. پس مهربانیت را همچون آفتاب بر همه بتابان. مباد آن روز که دل دریائیت کدر شود. پسرم از تو میخواهم شکیبا باشی، عاشق باشی و پرفروغ بمانی و از اینکه رخدادها، شکیبایی و راستی تو را ظهور و بروز بخشید، شکرگزار باش.
شنیدم گفتهای دائم نفس خود را در ترازوی رضای الهی میسنجی و مدام انگیزة کارهایت را رصد میکنی که مبادا از رضای محبوبت فاصله بگیرد. همیشه همینطور باش؛ زیرا در دام نام و ترس و طمع، نه خدا را میتوان دید و نه مردم را. در این دام تنگ و تاریک جز خواهشهای نفس چیزی دیده نمیشود. ترس و طمع شجاعت و عشق را میمیراند و چراغ روشن آگاهی را خاموش میکند. آنکه میترسد و طمع میورزد، سنگواره میشود. سنگوارگی برای انسان، دوزخ است و خدا کسی را به چنین دوزخی دچار نکند. پس همچنان تهی باش از خود و سرشار باش از خدا که در این حال هرگز مردم را از یاد نخواهی برد. شادیهایت را با آنان تقسیم کن و درد و غمهایشان را متحمل شو، سزا و ناسزا را در راه حقیقت بشنو، روا و ناروا را اگر رضایت محبوب است به جان بخر، تا خورشید حقیقت بر جان و قلبت بتابد و «ارض وجودت» به «ارض بیضاء» مبدل گردد.
عزیزم!
آشیان ساختن در بلندای فراغت و استغنا را از امام بیاموز همانگونه که پدرت نیز بهخوبی آموخت. جوانمردانه زیست و در اوج عزت و سربلندی بر دستان که نه بر قلبهای عاشقان و راستقامتان تاریخ کشورمان بدرقه شد.
دلبندم!
بهخاطر آوردم که گهگاه با هم به حسینیه جماران میرفتیم و با شنیدن سخنان دلنشین پدربزرگ مسرور میشدیم و تماشای شور و عشق و شیدایی مردم، طراوتبخش روح و دلمان میگشت. یک روز که هشت، نه ساله بودی از امام شنیدم که شخصی به خواجه نصیرالدین طوسی نامه نوشت و ضمن بیان اشکالاتی به او جسارت کرد و او را «کلب» نامید اما خواجه حکیمانه اشکالات او را پاسخ داد و در پایان افزود: و اما اینکه شما مرا «کلب» خواندید متذکر میشوم که من سگ نیستم؛ زیرا اوصاف و خواص من با سگ متفاوت است. و همچنین داستان دیگری نقل کردند که شخصی ناآگانه به مالک اشتر اهانت کرد و پس از آنکه او را شناخت در پی او به مسجد برای طلب بخشایش رفت، ولی او بزرگوارانه گفته بود: من در اینجا برای تو دعا میکردم.
پسرم حسن!
مباد ذرهای از مهرت نسبت به مردم حتی خفتگانی که به تو ناسزا گفتند خرداد کم شود. مباد از دعای خیر برایشان غفلت کنی، از غفلت مردم نیز لحظهای رنجیده مشو که در فرهنگ پدر و پدربزرگت گناهی ناپسند است.
از پدربزرگت شنیدم که میگفت: «من اکثر اوقات برای مردم دعا میکنم» پس با دل و جان در هر حال و گام برای آنان خیر بخواه و در خدمت به آنها بکوش و تا میتوانی گره از رشتهها بگشا و از اینکه فرصتی برای خدمتگزاری به آنان پیدا میکنی منتپذیر باش.
فرزندم!
ضمن تقدیر و سپاس از همة بزرگانی که از تو پشتیبانی کردند به تو میگویم - اگرچه نیک میدانی - این راستی و پایداری و شکیبایی تو بود که همه آن را ستودند. پس تلاش کن همواره در راه راست، ثابت قدم بمانی و حقیقت را فدای مصلحت نکنی؛ زیرا که هیچ مصلحتی با حق و حقیقت همسنگ نیست.
پسرم!
تو از تبار مردی هستی که ذهنی صاف، سینهای پیراسته، قلبی مطمئن و روحی زکی داشت. تو نیز باید اینچنین باشی که خداوند لیاقت آن را در تو نیز نهاده است.
حسن عزیزم!
از پیر و مرادمان آموختیم که عالم محضر خداست. پس در پیشگاه معبود و معشوق باید سراپا چشم شد تا زیباییهای او را دید. چرا که جز زیباییدیدن خسارت است. اتصال به حقیقت و ناظر و حاضردانستن خدا، -حتی در کوران حوادث - انسان را ثابت و استوار و مقتدر دارد و دوری از حقیقت و ندیدن خدا - حتی در اوج قدرت و دولت - انسان را متزلزل و مضطرب میگرداند.
عزیزم!
این دلنوشته مرا در آستانه تولدت بپذیر و همچنان خالی باش از هوی و در هوای خدایی تنفس کن و جز رنگ خدا، رنگی را مپسند که رنگ خدا در بیرنگی است.
همچنان خوش بدرخش
مادرت فاطمه - تیرماه 1389
رهبر معظم انقلاب اسلامى در دهم مرداد 1384 در آخرین دیدار اعضاى هیأت دولت سیدمحمد خاتمی از تلاشهای این دولت تقدیرکردند.
گزیده بیانات رهبر معظم انقلاب که آن را از دفترحفظ ونشر آثار رهبر معظم انقلاب نقل شده است می خوانید:
-
مطمئناً هر کارى که در خدمت به این مردم و این ملتِ خوب از شما دوستان عزیز در دوران دشوار مأموریتتان صادر شده، پیش خداى متعال محفوظ است. هیچ لحظهیى از لحظات کار شما و رنجى که بردید و همتى که به کار بستید و اقدامى که کردید، از نگاه تیزبین کرامالکاتبین و از حیطهى علم پروردگار خارج نیست.
-
دوران مسؤولیت، تلخىها و شیرینىهایى دارد. انسان کارى را انجام مىدهد و موفق مىشود خدمتى را که دوست مىدارد انجام بگیرد، او متصدى و مباشر باشد و انجام دهد. لذتى که انسان از انجام دادن این کار مىبرد، قابل مقایسه با هیچ لذت دیگرى نیست؛ چون پیشرفت کار را به چشم خودش مىبیند. هیچ شیرینىیى بالاتر از این نیست که انسان ببیند این کار را انجام داد و به نتیجه رساند.
-
البته ما همیشه باید در ناکامىها در درجهى اول خود را مخاطب قرار دهیم. قرآن مىفرماید: «ما اصابک من حسنة فمن اللَّه و ما اصابک من سیئة فمن نفسک». ما در درجهى اول باید خود را در همهى چیزهایى که به نظرمان ناکامى و بىتوفیقى مىآید، مخاطب قرار دهیم؛ ولى به هر حال شکر الهى را با این همراه کنیم و اجر الهى را براى کارى که بهخاطر او انجام مىگیرد، مسلّم بدانیم.
-
من به سهم خودم - آن مقدارى که شاهد تلاشهاى شما بودم - از شما تشکر مىکنم. در سالهاى گذشته من شاهد تلاش پُرحجم و جدى جناب آقاى خاتمى و شما برادران و خواهران در همهى زمینهها بودم؛ این چیزى است که ما باید آن را نعمت بزرگى از نعم الهى بدانیم. شما در این مدت کار سخت و تلاش متراکمى را انجام دادید و بحمداللَّه به توفیقات زیادى هم رسیدید.
-
همانطور که جناب آقاى خاتمى اشاره کردند، این یکى از افتخارات ماست که دست به دست شدنِ قدرت اجرایى در بهترین شکل و با شیرینترین وضع در کشور ما انجام مىگیرد؛ این را انقلاب به ما بخشید؛ این را اسلام به ما داد؛ این را احساس مسؤولیتى که ناشى از تفکر اسلامى و نگاه اسلامى به انسان و تعهد و مسؤولیت انسان است، به ما ارزانى داشته است.
-
بستر مردمسالارى اسلامى و حضور مردم را انقلاب به ما داد. ما باید روى این زمینه تکیه کنیم. البته از طرف کسانى سعى شده که بین جمهوریت نظام و اسلامیت، رقابتى به وجود بیاورند. یکجا بعضىها بگویند روى اسلامیت تکیه شد، جمهوریت تضعیف شد؛ یک عده هم بگویند روى جمهوریت تکیه شد، اسلامیت تضعیف شد. اینطورى نیست. در کشور ما جمهوریت از اسلامیت جدا نیست. این مردم، مؤمن و عمیقاً پایبند به مبانى دینى هستند. همیشه در انتخاباتهاى ما این نشان داده مىشود. در سال 76 هم همینطور بود؛ سال 80 هم همینطور بود؛ امسال هم که 1384 است، همینطور است.
-
خوشبختانه دولت شما در ماههاى آخر دچار رکود نشد - ما این را شاهد هستیم - تا روزهاى آخر کار کردید؛ و این جاى تشکر و قدردانى دارد. علاوه بر اینکه لازم است از زحمات شما در طول سالهاى متمادى تشکر و قدردانى کنم، این را هم بخصوص لازم است بگویم و ذکر کنم که شما کار را ادامه دادید و پیش بردید. در روزهاى آخر و هفتههاى آخر، کارهاى خوبى در بخشهاى مختلف انجام گرفت،که نشاندهندهى زنده بودن دولت بود.
-
لازم است از شخص جناب آقاى خاتمى هم صمیمانه تشکر کنم. این را به شما دوستان بگویم، به خود ایشان هم شاید بارها گفتهام؛ در طول هشت سالى که ما با ایشان بهطور مستمر و مداوم در ارتباط بودیم، رفاقت و صمیمیت ما با ایشان روزافزون بوده؛ خدا را شکر.
-
الان پیوند عاطفى و محبتآمیزى که بین بنده و آقاى خاتمى هست، از آنچه در هشت سال پیش بوده، بمراتب مستحکمتر است؛ و این ناشى از خصوصیاتى است که من در این مدت در ایشان حس کردم. تدین و پایبندى و نجابت و روحیهى نجیب ذاتىِ ایشان واقعاً جزو امتیازات و خصال برجسته در ایشان است. ایشان در این مدت تلاش متراکمى انجام دادند؛ ما شاهد بودیم و مىدیدیم. در مقاطع زمانى مختلف، کشور و دولت و مسؤولان با حوادثى مواجه شدند، و ایشان در یکى از حساسترین مراکز این مواجهه قرار داشتند و صبر و تحمل کردند؛ انشاءاللَّه خداى متعال اجر این صبر و تحمل را خواهد داد.
-
در میان خصوصیات ایشان، اگر من بخواهم روى یکى از آنها تکیه کنم، این است که ایشان در همهى این مدت، دشمنانى را که کمین کرده و خیز برداشته بودند، ناامید کردند. خیلىها از سال 76 - از اول تشکیل این دولت - مىخواستند آقاى خاتمى را در موضع مقابله و مواجههى با نظام قرار دهند؛ خیلى هم تلاش کردند؛ ما شاهد بودیم. البته ریشه و مبنا و سلسلهجنبان این تلاشها در بیرون از این مرزهاست؛ منتها کسانى هم متأسفانه همان انگیزههاى فاسد و پلید را در داخل انعکاس مىدادند. خیلى تلاش کردند، اما آقاى خاتمى حقیقتاً مقاومت کردند. آن روزى که ایشان اعلام کردند وقتى مىگویم «جامعهى مدنى»، مراد من مدینةالنبى است - که اتفاقاً دیروز یا پریروز در یکى از صحبتهاى ایشان من این را خواندم - خیلى خلاف انتظار بعضىها شد؛ لذا به ایشان حمله کردند و فشار آوردند.اینها مواضعِ خیلى باارزشى است. ما که قصور داریم و دیدمان اینقدر کوتاه است، مىفهمیم و مىبینیم؛ کاتبانِ نامهى اعمال ما - که مأموران الهى هستند - به طریق اولى مىبینند؛ و خداى متعال هم که «من ورائهم محیط» است، همه چیز را مىبیند. اینها پیش خداى متعال اجر دارد. انشاءاللَّه در آینده هم باید همینطور باشد.
-
من همیشه در این مدت شماها را دعا کردهام. آقاى خاتمى را حداقل در هر شبانهروز یک بار دعا کردهام؛ یعنى در تمام این مدت شاید هیچ شب و روزى نبوده که من شخص ایشان را دعا نکنم. بقیهى مسؤولان و دیگران را هم همیشه دعا کردهام و باز هم دعا خواهم کرد.
بخشهایی از اظهارات وی بدین قرار است:
• مرحوم طالقانی قبل از انقلاب به طور خاص در مسجد جامع نارمک تهران در سال 1347 نماز جمعه را اقامه می کردند و ایشان از جمله روحانیونی بودند که اقامه نماز جمعه را واجب می دانستند .
• بعد از انقلاب، پدر همیشه در صحبت هایشان اشاره می کردند به این موضوع تا اینکه یک بار خدمت امام گفتند ، حالا که جمهوری اسلامی هم تشکیل شده است واجب است نماز جمعه را در کشور برگزار کنیم و امام هم موضوع را به خود مرحوم طالقانی واگذار کردند و آیت الله را در مقام امام جمعه تهران نصب کردند.
• آن روزها برگزاری نمازجمعه آنقدر شوق به وجود آورده بود که درست به خاطر دارم در اولین نماز جمعه بیش از یک میلیون نفر در خیابان های اطراف {دانشگاه} جمع شده بودند طوری که ساعت یازده صبح نمی شد وارد حوزه نماز جمعه شد و مردم از خیابان وصال امروز تا شعاع وسیعی، سجاده های خود را پهن کرده بودند و در نوبت های دیگر هم آنقدر مردم می آمدند که گاهی ما هم نمی توانستیم همراه پدر وارد صحن شویم.
• یکبار که آنقدر استقبال و هیجان مردم اطراف ماشین زیاد بود که ایشان به من گفتند: "شما یک جوری پیاده شو و برو با من نیا، چون اگر بیایید مشکل ساز می شود" و من هنوز هم آن ازدحام لحظات اقامه نماز را فراموش نمی کنم .
• مرحوم طالقانی برای امام احترام خیلی خاصی قائل بود و اگر مشکلی پیش می آمد می رفتند روز ها و شب ها با امام به بحث می نشستند و به یک نتیجه ای می رسیدند .گاهی پیشنهاد تازه ای می دادند، گاهی امام را متقاعد می کردند در جایی هم امام نظر خاص خودشان را داشتند، و در این بحث ها این خصلت مشورت خواهی و منطقی بودن امام بود که راه گشا بود.
• مثلا در رابطه با قضیه کردستان، امام معتقد بودند باید با عوامل ناامنی و سرکرده آنها برخورد کرد، مرحوم طالقانی امام را متقاعد کردند وبا آقای هاشمی و مرحوم فروهر و مرحوم بهشتی رفتند و غائله به قول پدر با شورای نیم بندی تا حدودی ختم به خیر شد.
• زمانی که برادرم را گرفتند ، پدرم از نماز جمعه کنار ه گرفتند و رفتند. رفتن ایشان باعث مسائل و نا آرامی هایی هم شد اما ایشان گفتند که چرا بچه ها را ربودید اگر مشکلی بود مگر دادستانی نداریم؟ حکم می آوردید می آمدید منزل و جلب می کردید، من رفتم، تا مسوولین متوجه شوند چه اتفاقی می افتد، تا هر کسی به خودش اجازه ندهد هرطور عمل کند. وقتی برگشتند که ما رفتیم قم منزل حاج احمد آقا همه نشسته بودیم .امام که آمدند از ایشان سوال کردند که چطور باید مسائل را حل کرد که مرحوم طالقانی گفتند باید امور مردم را به خودشان واگذار کنید، باید به مردم مسولیت داد . آنها باید در سرنوشت شان مشارکت داشته باشند که امام راه حل خواستند و مرحوم طالقانی همان جا موضوع شورا ها را مطرح کردند و گفتند همین انجمن های ایالتی ولایتی را با ساختار اسلامی آن در قالب شورا درشهر و روستا اجرایی کنید . امام هم گفتند خودت برو این کار را انجام بده اما مرحوم طالقانی گفتند من پیرم، ضعیفم اما وقتی که امام دوباره خواستند بروند منزل خودشان ،زدند روی شانه های پدر و گفتند برو این کار شورا ها را خودت انجام بده که پدر هم دیگر چیزی نگفتند و اطاعت کردند و نشستند و برنامه این کار را طراحی کردند.
• البته خیلی هم مصر پیگیری کردند من یادم هست یک روز قطب زاده آمده بود پیش پدر، او همان روز ها در شورای انقلاب هم بود، که پدر سه بار پرسیدند چرا این شورا را عملی نمی کنید؟ چرا شورا ها مسکوت مانده؟ که قطب زاده فقط سکوت کرد.
پیمان حاج محمود عطار در گفتوگو با ایلنا با اعلام این مطلب اظهار داشت: شکایت آقای احمدینژاد از موکلم در حال حاضر در دادسرای کارکنان دولت در حال رسیدگی است.
وکیل مطهری با این استدلال که پرونده در مرحله تحقیقات مقدماتی بوده و نمیتوان جزییات آن را منتشر کرد،گفت: دوشنبه هفته گذشته به همراه موکلم در شعبه دوم بازپرسی دادسرای کارکنان دولت حاضر شده و به سوالات بازپرس پرونده پاسخ دادیم.
همسر سخنگوی دولت نهم در مصاحبه با نشریه مثلث، درباره فعالیتهای سیاسی خود و همچنین برخی سیاستمداران ایران مطرح کرده است که بخشهایی از آن در پی می آید:
• کتاب"احمدینژاد؛ معجزه هزاره سوم" که من در مورد انتخابات نهم نوشتم، از خیلی قبل انگیزه من بود؛ یعنی از وقتی که خاتمی بر روی کار آمد و فاجعهای در این مملکت، اسلام، تشیع و نظام اسلامی را در بر گرفت و معتقدم اگر وجود مقام عظمای ولایت نبود، این فاجعه قطعا تاکنون مضرات زیادی را بیش از آنچه به جای گذاشت، برجای میگذاشت.
• در این کتاب من نظر بسیاری از مراجع و بزرگان را هم نوشتم که آنها هم از کلمه معجزه راجع به اصل انتخابات نهم استفاده کردند. به واسطه انتخابات نهم ایران، من هم با این رویکرد و انگیزهای که از قبل داشتم این کتاب را نوشتم.
• هاشمی عوض نشده و همان هاشمی قبل از انقلاب است. اگر خاطراتش را هم بخوانید میبینید آن طور که میگویند چیزی تغییر نکرده است. او به دنبال تغییر رژیم سلطنت برای قدرتیابی خود و همفکرانش بوده است.
• وی درباره برخی نقل قولها از امام (ره) درباره آقای هاشمی هم گفته است: شما میبینید بیشتر این حرفهایی که زده میشود، همه از قول خود هاشمی یا از قول اطرافیان ایشان است اما من معتقدم هاشمی بعضی از مسائلی که در خاطراتشان گفته دروغ است.
دفتر وزارت حقوق بشر عراق در جنوب این کشور اعلام کرد که پیکر دو شهید ایرانی در جنگ تحمیلی را به طرف ایرانی تحویل داده است.
"مهدی التمیمی " مدیر دفتر وزارت حقوق بشر عراق در جنوب این کشور در گفتوگو با پایگاه خبری "السومریة نیوز " اظهار داشت که صبح دیروز مقامات ایرانی پیکر دو شهید جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را تحویل گرفتهاند.
وی افزود که پیکر این دو شهید چند هفته پیش در یک روستا در منطقه "العزیز " واقع در 65 کیلومتری جنوب شهر "العمارة " مرکز استان "نیسان " شناسایی شده بود.
از سوی دیگر، مدیر مرکز تحویل شهدا در بصره اعلام کرد که از سال 1996 میلادی تاکنون در منطقه مرزی شلمچه، پیکرهای 3 هزار و 553 نظامی ایرانی و عراق رد و بدل شده است.
فرزند سید حسن خمینی اقدام به انتشار برخی عکسهای خانوادگی خود با پدرش در نمایه فیسبوک کرده است.
قدرتالله علیخانی نماینده قزوین، در پاسخ به سوالی در مورد دلیل سکوت اصلاحطلبان و فراکسیون اقلیت مجلس در قبال اختلافات دولت و مجلس به ایلنا گفت: مواضع اصلاحطلبان در عدم ورود به این مسائل بهترین موضع بوده است. زیرا اختلاف دیدگاهها و مناقشات این دو قوه مسئلهای میان اصولگرایان است و بیطرفی در قبال این جدال اقدام صحیحی است.
اهم سخنان وی از این قرار است:
* اصلاحطلبان از اختلافات میان دولت و مجلس نه تنها خوشحال نیستند، بلکه خواهان آن هستند تا قوای کشور در جهت منافع ملت و نظام مسیر قانونی را طی کنند. زیرا امروز اختلافات وضع بسیار بدی پیدا کرده است.
*به دلیل عدم تمکین دولت از مصوبات مجلس، رئیس مجلس اخیرا مجددا دو قانون دیگر را برای اجرا ابلاغ کرده است. اگر اوضاع به این صورت پیش رود، دولت آتیه خوبی نخواهد داشت.
*اصلاحطلبان فارغ از اختلافات، هر جا موضوعی را که مطابق مصالح نظام و منافع ملت تشخیص دهند، در قالب موضعگیری، تذکر، مصاحبه و نطق بیان خواهند کرد و نسبت به اوضاع کشور بیتفاوت نیستند.
*ما نمیخواهیم وارد مناقشات دیگران شویم. از سوی دیگر قضاوت هم با مردم است. زیرا هر سه قوه یکپارچه در اختیار اصولگرایان قرار دارد و آنها هستند که باید عملکردشان را در دید مردم قرار دهند و نشان دهند که آیا میتوانند در کنار هم زندگی کنند و به خدمت بپردازند یا خیر؟
*با توجه به تمرد دولت از قانون، آینده خوشی را پیشبینی نمیکنم.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سیری در زندگی و مبارزات مرحوم آیت الله سید هادی خسروشاهی
شیخ سلار دیلمی سندی است بر قدمت تشیع در تبریز
ساختمان دادگاه عمومی خسروشاه کلنگ زنی شد
رییس جمهور بر بالین رهبر معظم انقلاب: عکس
فرمانده حوزه بسیج خسروشاه:دوران دفاع مقدس تمرین و آزمون ایثار بو
جلسه مدیران مدارس منطقه خسروشاه باحضور فرماندار برگزار شد
شعری بسیار زیبا در وصف امام مهربانی ها امام رضا (ع)
افتتاح پژوهش سرای دانش آموزی و مرکز بهبود اختلالات یادگیری امید
جلسه شورای اداری خسروشاه با حضور فرماندار تشکیل شد
بازدید سرزده مدیرکل آموزش و پرورش استان از مدارس منطقه خسروشاه
[عناوین آرشیوشده]