
هیات های عزاداری در تاریخ ایران
کلمة «هیات» در لغت به معنای «صورت، شکل، حالت هر چیز» آمده است.[1] و منظور از هیات های عزاداری، نوعی تشکل مذهبی، بر محور عزاداری برای سید الشهداء و ائمه ـ علیهم السّلام ـ است. «مجموعه هایی از مردم هر محله، در شهرها یا روستاها، که برای سوگواری و روضه خوانی نسبت به امام حسین ـ علیه السّلام ـ بویژه در ایام عاشورا تشکیل می یابد.»[2]
مهمترین گروهها و فعالیت های گروهی هر محله که هنوز هم پابرجا مانده است، همین هیات های عزاداری می باشد. این هیات ها دارای تمام خصوصیات یک گروه اجتماعی کامل هستند. یعنی دارای نظام تقسیم کار و تفکیک نقش های دقیق و درونی شده هستند. پس «گروه اجتماعی از یک عده افرادی تشکیل شده است که دارای یک وجه اشتراک مهم، فعالیت مشترک و کنش متقابل و احساس تعلق خاطر یا احساس «ما» باشند.»[3]
البته این نظم و تفکیک کار در هیات ها از همان بدو پیدایش نبوده است بلکه به تدریج و به مرور زمان به صورت منسجم درآمده است که ما شاهد عینی آن به صورت هیات های عزاداری امروزی می باشیم.
پیدایش عزاداری رسمی و علنی بر امام حسین ـ علیه السّلام ـ از زمان آل بویه شکل گرفته است. آل بویه شیعه اثنی عشری بودند و خلفای عباسی که بغداد مقر آنان بود، سنی مذهب بودند. اوج قدرت آل بویه در زمان معزالدوله بود در حالی که در این زمان خلفای عباسی در ضعف کامل به سر می بردند. «معزالدوله در سال 352 هـ . ق دستور داد که مردم در روز عاشورا گرد یکدیگر برآیند و اظهار حزن (و عزاداری نسبت به امام حسین ـ علیه السّلام ـ ) کنند. در این روز بازارها بسته شد، خرید و فروش موقوف گردید، قصابان گوسفند ذبح نکردند، هریسه پزها، هریسه (حلیم یا آبگوشت) نپختند، مردم آب ننوشیدند، در بازارها خیمه برپا کردند و بر آنها پلاس آویختند، زنان بر سر و روی خود می زدند و بر حسین ـ علیه السّلام ـ ندبه می کردند، در این روز نوحه گری و ماتم به پا گردید.... »[4] این مراسم و عزاداری در زمان آل بویه فقط روز عاشورا بوده و تا انقراض این سلسله هر سال، تکرار می شده است. در زمان صفویان نیز از آنجایی که مذهب رسمی، شیعه دوازده امامی بوده است، مراسم عزاداری در ماه محرم و روز عاشورا انجام می گرفته و همراه با قمه زنی بوده است.
تاورنیر، سیاح و سفرنامه نویس اروپایی در حضور شاه سلیمان ناظر مراسم سوگواری ماه محرم بوده و می نویسد: «شاه سلیمان در ساعت 7 صبح در وسط تالار جلوس کرده و بزرگان همه بر پا ایستاده بودند. مسئولیت برپایی نظم به بیگلر بیگی سپرده شده بود... بعد از آن بیگلر بیگی شروع به داخل کردن دسته ها کرد. هر دسته عماری داشت که هشت تا ده نفر آن را حمل می کردند و در هر عماری تابوتی گذارده و روی آنرا با پارچه زری پوشانده بودند... »[5
اولئاریوس هم شاهد عزاداری مردم در شهر اردبیل بوده است، وی می نویسد: «مراسم در میدان بزرگ شهر انجام می گرفت... اردبیل پنج خیابان اصلی بزرگ دارد و هر یک از آنها مختص به صنف معینی است. این اصناف هر کدام دسته ویژه جداگانه ای تشکیل داده اند و برای خود مداحان جداگانه ای دارند. صنفی که بهترین سروده و نوحه را ارائه دهد، مشهور می شود. این گروه ها به مدت دو ساعت یکی پس از دیگری به نوبت عزاداری می کنند... »[6]
در زمان حاکمیت ایل زند نیز (چون پیرو آیین تشیع بودند و از آنجایی که کریم خان مرد متدین و مقید به آداب و مراسم مذهبی بود) به تقلید از پادشاهان صفوی، در ایام محرم به برگزاری مراسم عزاداری می پرداختند.[7] امّا در زمان قاجاریه به خصوص در عهد ناصر الدین شاه ما شاهد برپایی عزاداری چشمگیر هستیم. به نحوی که مراسم دیگر منحصر به روز عاشورا نبوده بلکه به دهة اول محرم و به ایام سوگواری های ائمه ـ علیهم السّلام ـ مانند19 تا 23 رمضان و 28 صفر نیز گسترش یافته بود. خود ناصر الدین شاه در دهة اول محرم در تکیه دولت حضور پیدا می کرد و سالانه مبلغ پنجاه هزار تومان برای برگزاری مراسم سوگواری امام حسین ـ علیه السّلام ـ خرج می شد.
گزارش های نظمیة تهران از محلات مختلف در سال های 1303 تا 1305 خبر از برپایی مراسم عزاداری می دهد. از بررسی گزارش های مربوطه به روز هفتم محرم 1304 بر می آید که 48 مجلس روضه و در روز تاسوعای همان سال 53 مجلس برگزار شده است. گذشته از دو ماهِ محرم و صفر، چنان که گزارش های نظمیه گواهی می دهند مجالس روضه خوانی در دیگر ماه های سال نیز برگزار می شد.
شنیده شده است که رسم روضه های هفتگی و ماهانه را ملا آقا دربندی بنیاد نهاده.[8] در دورة پهلوی ابتدا رضا شاه برای تثبیت حکومت خود و جلب توجه مردم، به برگزاری مجلس روضه خوانی اقدام می کرد و حتی هنگام عزاداری گِل بر سر خود می مالید.[9] امّا بعد از گذشت چند سال، او از برگزاری مجالس و مراسم عزاداری به کلی جلوگیری کرد و به شدت با برگزاری آنها مخالفت و مبارزه نمود. او روضه خوانها را زندانی و اذیت و اهانت می کرد و صاحب خانه را به جرم روضه خوانی دستگیر و زندانی می نمود. در این اوضاع و احوال بود که روضه خوانی و عزاداری مخفیانه در خانه ها برگزار شد، هر چند منع عزاداری با مخالفت شدید و مبارزة مردم روبرو شد، ولی کم کم روضه خوانی و عزاداری بطور پنهانی به خانه ها کشیده و پایه و بنیان هیئت ها بناگذاری شد.
در زمان محمد رضا شاه، عزاداری آزاد ولی بسیار محدود شده و خروج دسته جات را منحصر به سه روز تاسوعا و عاشورا و یازدهم محرم نمودند و آن هم به خاطر استفاده از این فرصت برای تبلیغات سوء علیه عزاداری امام حسین ـ علیه السّلام ـ بود تا مراسم مذهبی و سنت های موروثی آباء و اجدادی ما را از بین ببرد و یا به شکل دیگری تغییر بدهد.
منع عزاداری توسط رضا و محمد رضا شاه باعث ایجاد تشکل های مردمی و دسته جمعی به صورت هیئت های مذهبی گردید. تا اینکه در دوران انقلاب اسلامی به اوج خود رسید. به موجب آماری که از سازمان تبلیغات اسلامی تهران و غیره بدست آمده، تعداد دسته جات و هیئت های حسینی تهران تا سال 1376 شمسی به چهار هزار و پانصد هئیت رسیده و با دسته جات اطراف تهران که مجموع دسته جات استان بود به حدود هشت هزار هیئت می رسید.[10] در این هیئت ها علاوه بر مجالس روضه خوانی هفتگی و ماهیانه و دهگی، مجالس دعای کمیل و ندبه و سمات و زیارت عاشورا برگزار می گردد. نکته قابل ملاحظه دربارة اسماء هیئت ها این است که هر هیئتی نام خاص و پرچم و علامت ویژه انتخاب می کند. هیئت های عزاداری، گاهی متوسلین به یکی از ائمه ـ علیهم السلام ـ و یا گاهی به شهدای کربلا هستند. مانند هئیت علی اصغر، علی اکبر، امام سجاد ـ علیه السّلام ـ و... . نویسندة توانا و اهل قلم، حجةالاسلام جواد محدثی در کتاب خود راجع به تاریخ این گونه هیئت ها می نویسد:
«هیئت که نوعی سوگواری گروهی است، در قدیم هم رایج بوده و شیعیان به صورت جمعی نوحه خوان و با تشکیلات به زیارت قبر حسین ـ علیه السّلام ـ می رفتند. امام صادق ـ علیه السّلام ـ به فائد حنّاط که خبر این گونه زیارت های جمعی را باز می گفت، فرمود: هر کس قبر حسین ـ علیه السّلام ـ را زیارت کند، در حالی که به حق او آشنا باشد خداوند گناهان گذشته و آینده او را می آمرزد.»[11]
از قدیم ترین هیات های موجود در تهران می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
1. هیئت محبان حسین که در سال 1363 هـ . ق تاسیس شد. از علمای شرکت کننده در این هیئت می توان از آیت الله حاج میرزا ابوالقاسم تنکابنی و محمد رضا تنکابنی، آیت الله خوانساری، واعظ محترم سلطان الواعظین شیرازی و... نام برد.
2. هیئت احمدی که در سال 1365 هـ . ق تاسیس شد.
3. هیئت کربلائیهای تهران که در 1348 هـ . ش تاسیس گردید. این هیئت بسیار گسترده و وسیع بوده و شعبه های متعددی در نقاط مختلف تهران پیدا کرد.
4. هیئت کربلائیهای مقیم قزوین در تهران به سال 1352 هـ . ش تاسیس گردید.[12]
پس هیات های عزاداری که ما امروزه شاهد آن هستیم، ابتدا در مفهوم و معنا گسترده و عام بود و به تدریج این تشکل خاص و منظم به صورت «هیئت» شکل گرفت. در زمان آل بویه عزاداری به صورت علنی برای اولین بار صورت گرفت و در زمان صفویه نیز ادامه یافت و در دورة قاجاریه به اوج و گستردگی خود رسید به طوری که علاوه بر روز عاشورا، دهة محرم و ماه صفر و حتی تشکیل مجالس روضة هفتگی و ماهیانه شکل پیدا کرد. در دورة پهلوی با ممانعت حکومت، عزاداری های به صورت منظم و هیئت هایی در خانه ها به صورت مخفیانه تشکیل یافت تا اینکه در دورة انقلاب اسلامی این هیئت های خانگی، رسمی و آشکارا به ارائة برنامه های مختلف پرداختند و هر هیئتی بنام یکی از شهدای کربلا و ائمه ـ علیهم السّلام ـ شروع به فعالیت کرد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. ایران و تشیع، نوشتة دکتر دادخواه.
2. تاریخچة عزاداری حسینی، تالیف شهرستانی.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . دهخدا، علی اکبر، لغت نامة دهخدا، دانشگاه تهران، 1258، 1334 ش، ج 49، ص 351.
[2] . محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، قم، نشر معروف، چاپ سوم، چ دانش، 76، ص 472.
[3] . رفیع پور، فرامرز، آناتومی جامعه، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ اول،
78، چ هنر، 77، ص 109.
[4] . فقیهی، علی اصغر، آل بویه، چاپخانة دیبا، چاپ سوم، 67، ص 459.
[5] . نوایی، عبدالحسین و غفاری فرد، عباسقلی، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه، تهران، سمت، چ اول، 81، ص383.
[6] . نوایی، عبدالحسین، و... همان، ص 384.
[7] . شعبانی، رضا، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی ایران در دوره های افشاریه و زندیه، تهران، سمت، چاپ چهارم، 81، ص 155.
[8] . منظور الاجداد، سید محمد حسین، بزرگداشت حماسةحسینی در تهران، عصر ناصری، فصلنامة تاریخ اسلام، سال دوم. شمارة یکم، بهار 80، قم، موسسة باقر العلوم، ص 168.
[9] . جمعی از نویسندگان. انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخ داد آن، دفتر نشر معارف، نهاد رهبری در دانشگاه ها، 81، چاپ 23. ص 53.
[10] . کاشانی، سید حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان در بیوت علما و حوزه های علمیه و کشورهای جهان، قم، ناشر مولف، چاپ اعتمادی ، چاپ اول، 79، ج2، ص229.
[11] . محدثی، جواد، همان.
[12] . کاشانی. سید حسین معتمدی، همان، ج دوم، ص 234.
پیامبر اسلام (ص) فرمود: کربلا پاکترین بقعه روى زمین و از نظر احترام بزرگترین بقعهها است و الحق که کربلا از بساطهاى بهشت است.

شخصیت، قیام و نهضت امام حسین (ع) همیشه در کلام معصومین (ع) وجود داشته است و عجب آنکه حتی معصومین پیش از امام حسین (ع) نیز اشاراتی به این واقعه و سرزمینی که در آن مصائب عاشورا رخ داد، داشتهاند. در این نوشتار 40 حدیث در باره امام حسین (ع) که در سایت آیتالله محمدتقی بهجت آمده، منتشر میشود.
1- حریم پاک
عن النبى (ص) قال: ... و هى اطهر بقاع الارض واعظمها حرمة و إنها لمن بطحاء الجنة. (1)
پیامبر اسلام (ص) در ضمن حدیث بلندى مىفرماید: کربلا پاکترین بقعه روى زمین و از نظر احترام بزرگترین بقعهها است والحق که کربلا از بساط هاى بهشت است.
2- سرزمین نجات
قال رسول الله صلى الله علیه و آله: یقبر ابنى بأرض یقال لها کربلا هى البقعة التى کانت فیها قبة الاسلام نجا الله التى علیها المؤمنین الذین امنوا مع نوح فى الطوفان. (2)
پیامبر خدا (ص) فرمود: پسرم حسین در سرزمینى به خاک سپرده مىشود که به آن کربلا گویند، زمین ممتازى که همواره گنبد اسلام بوده است، چنانکه خدا یاران مؤمن حضرت نوح را در همانجا از طوفان نجات داد.
3- مسلخ عشق
قال على علیه السلام: هذا ... مصارع عشاق شهداء لا یسبقهم من کان قبلهم ولا یلحقهم من کان بعدهم. (3)
حضرت على علیه السلام روزى گذرش از کربلا افتاد و فرمود: اینجا قربانگاه عاشقان و مشهد شهیدان است. شهیدانى که نه شهداى گذشته و نه شهداى آینده به پاى آنها نمىرسند.
4- عطر عشق
قال على علیه السلام: واها لک ایتها التربة لیحشرن منک قوم یدخلون الجنة بغیر حساب. (4)
امیرالمومنین علیه السلام خطاب به خاک کربلا فرمود: چه خوشبویى اى خاک! در روز قیامت قومى از تو به پا خیزند که بدون حساب و بىدرنگ به بهشت روند.
5- ستاره سرخ محشر
قال على بن الحسین علیه السلام: تزهر أرض کربلا یوم القیامة کالکوکب الدرى و تنادى انا ارض الله المقدسة الطیبة المبارکة التى تضمنت سیدالشهداء و سید شباب اهل الجنة. (5)
امام سجاد علیه السلام فرمود: زمین کربلا در روز رستاخیز، چون ستاره مرواریدى مىدرخشد و ندا مىدهد که من زمین مقدس خدایم، زمین پاک و مبارکى که پیشواى شهیدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است.
6- کربلا وبیت المقدس
قال ابوعبدالله علیه السلام: الغاضریة من تربة بیت المقدس. (6)
امام صادق علیه السلام فرمود: کربلا از خاک بیت المقدس است.
7- فرات و کربلا
قال ابوعبدالله: ان أرض کربلا و ماء الفرات اول ارض و اول ماء قدس الله تبارک و تعالى... (7)
امام صادق علیه السلام فرمود: سرزمین کربلا و آب فرات، اولین زمین و نخستین آبى بودند که خداوند متعال به آنها قداست و شرافت بخشید.
8- کربلا کعبه انبیاء
قال ابوعبدالله علیه السلام: لیس نبى فى السموات والارض و الا یسألون الله تبارک و تعالى ان یوذن لهم فى زیارة الحسین علیه السلام ففوج ینزل و فوج یعرج. (8)
امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ پیامبرى در آسمانها و زمین نیست مگر این که مىخواهند خداوند متعال به آنان رخصت دهد تا به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شوند، چنین است که گروهى به کربلا فرود آیند و گروهى از آنجا عروج کنند.
9- کربلا، مطاف فرشتگان
قال ابوعبدالله علیه السلام: لیس من ملک فى السموات والارض إلا یسألون الله تبارک و تعالى ان یوذن لهم فى زیارة الحسین علیه السلام ففوج ینزل و فوج یعرج. (9)
امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ فرشتهاى در آسمانها و زمین نیست مگر این که مىخواهد خداوند متعال به او رخصت دهد تا به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شود، چنین است که همواره فوجى از فرشتگان به کربلا فرود آیند و فوجى دیگرعروج کنند و از آنجا اوج گیرند.
10- راه بهشت
قال ابوعبدالله علیه السلام: موضع قبرالحسین علیه السلام ترعة من ترع الجنة. (10)
امام صادق علیه السلام فرمود: جایگاه قبر امام حسین علیه السلام درى از درهاى بهشت است.
11- کربلا حرم امن
قال ابوعبدالله علیه السلام: ان الله اتخذ کربلا حرما آمنا مبارکا قبل ان یتخذ مکة حرماً. (11)
امام صادق (ع) فرمود: به راستى که خدا کربلا را حرم امن و با برکت قرار داد پیش از آن که مکه را حرم قرار دهد. (شایان ذکر است منظور از این روایت درعالم بالا است که قبل از مکه، کربلا حرم امن الهی قرار گرفت)
12- زیارت مداوم
قال الصادق علیه السلام: زوروا کربلا ولا تقطعوه فان خیر أولاد الانبیاء ضمنته... (12)
امام صادق (ع) فرمود: کربلا را زیارت کنید و این کار را ادامه دهید، چرا که کربلا بهترین فرزندان پیامبران را در آغوش خویش گرفته است.
13- بارگاه مبارک
قال الصادق علیه السلام: «شاطىء الوادى الایمن» الذى ذکره الله فى القرآن،( قصص/30) هو الفرات و «البقعة المبارکة» هى کربلا. (13)
امام صادق (ع) فرمود: آن «ساحل وادى ایمن» که خدا در قرآن یاد کرده فرات است و «بارگاه با برکت» نیز کربلا است.
14- شوق زیارت
قال الامام باقرعلیه السلام: لو یعلم الناس ما فى زیارة قبرالحسین علیه السلام من الفضل، لماتوا شوقاً. (14)
امام باقرعلیه السلام فرمود: اگر مردم مىدانستند که چه فضیلتى در زیارت مرقد امام حسین علیه السلام است از شوق زیارت مىمردند.
15- حج مقبول و ممتاز
قال ابوجعفرعلیه السلام: زیارة قبر رسول الله صلى الله علیه و آله و زیارة قبور الشهداء، و زیارة قبرالحسین بن على علیهما السلام تعدل حجة مبرورة مع رسول الله صلى الله علیه و آله. (15)
امام باقر علیه السلام فرمودند: زیارت قبر رسول خدا (ص) و زیارت مزار شهیدان، و زیارت مرقد امام حسین علیه السلام معادل است با حج مقبولى که همراه رسول خدا (ص) بجا آورده شود.
16- تولدى تازه
عن حمران قال: زرت قبرالحسین علیه السلام فلما قدمت جاء نى ابو جعفر محمد بن على علیه السلام ... فقال علیه السلام ابشر یا حمران فمن زار قبور شهداء آل محمد (ص) یرید الله بذلک وصلة نبیه حرج من ذنوبه کیوم ولدته امه. (16)
حمران مىگوید هنگامى که از سفر زیارت امام حسین (ع) برگشتم، امام باقر علیه السلام به دیدارم آمد و فرمود: اى حمران! به تو مژده مىدهم که هر کس قبور شهیدان آل محمد (ص) را زیارت کند و مرادش از این کار رضایت خدا و تقرب به پیامبر (ص) باشد، از گناهانش بیرون مىآید مانند روزى که مادرش او را زاده است.
17- زیارت مظلوم
عن ابى جعفر و ابى عبدالله علیهماالسلام یقولان: من احب أن یکون مسکنه و مأواه الجنة، فلا یدع زیارة المظلوم. (17)
از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نقل شده که فرمودند: هر کس که مىخواهد مسکن و مأوایش بهشت باشد، زیارت مظلوم ـ امام حسین ـ را ترک نکند.
18- شهادت و زیارت
قال الامام الصادق علیه السلام: زوروا قبرالحسین علیه السلام ولا تجفوه فانه سید شباب أهل الجنة من الخلق و سید شباب الشهداء. (18)
امام صادق (ع) فرمود: مرقد امام حسین علیه السلام را زیارت کنید و با ترک زیارتش به او ستم نورزید، چرا که او سید جوانان بهشت از مردم و سالار جوانان شهید است.
19- زیارت، بهترین کار
قال ابوعبدالله علیه السلام: زیارة قبرالحسین بن على علیهماالسلام من أفضل ما یکون من الأعمال. (19)
امام صادق (ع) فرمود: زیارت قبر امام حسین علیه السلام از بهترین کارهاست که مىتواند انجام یابد.
20- سفرههاى نور
قال الامام الصادق علیه السلام: من سره ان یکون على موائد النور یوم القیامة فلیکن من زوارالحسین بن على علیهماالسلام. (20)
امام صادق (ع) فرمود: هر کس دوست دارد روز قیامت، بر سر سفرههاى نور بنشیند باید از زائران امام حسین علیه السلام باشد.
21- شرط شرافت
قال الصادق علیه السلام: من اراد ان یکون فى جوار نبیه و جوارعلى و فاطمه علیهم السلام فلا یدع زیارة الحسین علیه السلام. (21)
امام صادق (ع) فرمود: کسى که مىخواهد در همسایگى پیامبر (ص) و در کنارعلى (ع) و فاطمه (س) باشد زیارت امام حسین (ع) را ترک نکند.
22- زیارت، فریضه الهى
قال ابوعبدالله علیه السلام: لو ان احدکم حج دهره ثم لم یزرالحسین بن على علیهماالسلام لکان تارکا حقا من حقوق رسول الله (ص) لان حق الحسین فریضة من الله تعالى واجبه على کل مسلم. (22)
امام صادق (ع) فرمود: اگر یکى از شما تمام عمرش را احرام حج ببندد اما امام حسین علیه السلام را زیارت نکند حقى از حقوق رسول خدا (ص) را ترک کرده است؛ چرا که حق حسین (ع) فریضه الهى و بر هر مسلمانى واجب و لازم است.
23- کربلا کعبه کمال
قال ابوعبدالله علیه السلام: من لم یأت قبرالحسین علیه السلام حتى یموت کان منتقص الایمان منتقص الدین، ان ادخل الجنة کان دون المؤمنین فیها. (23)
امام صادق (ع) فرمود: هر کس به زیارت قبر امام حسین (ع) نرود تا بمیرد، ایمانش ناتمام و دینش ناقص خواهد بود به بهشت هم که برود پایینتر از مؤمنان در آنجا خواهد بود.
24- از زیارت تا شهادت
قال ابوعبدالله علیه السلام: لا تدع زیارة الحسین بن على علیهماالسلام و مُرّ أصحابک بذلک یمدالله فى عمرک و یزید فى رزقک و یحییک الله سعیدا ولا تموت الا شهیدا. (24)
امام صادق (ع) فرمود: زیارت امام حسین علیه السلام را ترک نکن و به دوستان و یارانت نیز همین را سفارش کن! تا خدا عمرت را دراز و روزى و رزقت را زیاد کند و خدا تو را با سعادت زنده دارد و نمیرى مگر با شهادت.
25- حدیث محبت
عن ابى عبدالله قال: من اراد الله به الخیر قذف فى قلبه حب الحسین علیه السلام و زیارته و من اراد الله به السوء قذف فى قلبه بغض الحسین علیه السلام و بغض زیارته. (25)
امام صادق (ع) فرمود: هر کس که خدا خیر خواه او باشد محبت حسین (ع) و زیارتش را در دل او مىاندازد و هر کس که خدا بدخواه او باشد کینه و خشم حسین (ع) و خشم زیارتش را در دل او مىاندازد.
26- نشان شیعه بودن
قال الصادق علیه السلام: من لم یأت قبرالحسین علیه السلام و هو یزعم انه لنا شیعة حتى یموت فلیس هو لنا شیعة و ان کان من اهل الجنة فهو من ضیفان اهل الجنة. (26)
امام صادق علیه السلام فرمود: کسى که به زیارت قبر امام حسین نرود و خیال کند که شیعه ما است و با این حال و خیال بمیرد او شیعه ما نیست و اگر هم از اهل بهشت باشد از میهمانان اهل بهشت خواهد بود.
27- سکوى معراج
قال الصادق علیه السلام: من اتى قبرالحسین علیه السلام عارفا بحقه کتبه الله عزوجل فى اعلى علیین. (27)
امام صادق (ع) فرمود: هر کس که به زیارت قبر حسین علیه السلام نایل شود و به حق آن حضرت معرفت داشته باشد خداى متعال او را در بلندترین درجه عالى مقامان ثبت مىکند.
28- مکتب معرفت
قال ابوالحسن موسى بن جعفرعلیه السلام: أدنى ما یثاب به زائر ابى عبدالله علیه السلام بشط فرات إذا عرف حقه و حرمته و ولایته ان یغفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخز. (28)
حضرت امام موسى کاظم علیه السلام فرمود: کمترین ثوابى که به زائر امام حسین علیه السلام در کرانه فرات داده مىشود این است که تمام گناهان بخشوده مىشود. بشرط این که حق و حرمت ولایت آن حضرت را شناخته باشد.
29- همچون زیارت خدا
قال الرضا علیه السلام: من زار قبرالحسین (ع) بشط الفرات کان کمن زار الله. (29)
امام رضا علیه السلام فرمود: کسى که قبر امام حسین علیه السلام را در کرانه فرات زیارت کند، مثل کسى است که خدا را زیارت کرده است.
30- زیارت عاشورا
قال الصادق علیه السلام: من زارالحسین علیه السلام یوم عاشورا وجبت له الجنة. (30)
امام صادق (ع) فرمود: هر کس که امام حسین علیه السلام را در روز عاشورا زیارت کند بهشت بر او واجب مىشود.
31- بالاتر از روسپیدى
قال ابوعبدالله علیه السلام: من باب عند قبرالحسین علیه السلام لیلة عاشورا لقى الله یوم القیامة ملطخا بدمه کأنما قتل معه فى عرصة کربلا. (31)
امام صادق (ع) فرمود: کسى که شب عاشورا در کنار مرقد امام حسین علیه السلام سحر کند روز قیامت در حالى به پیشگاه خدا خواهد شتافت که به خونش آغشته باشد، مثل کسى که در میدان کربلا و در کنار امام حسین علیه السلام کشته شده باشد.
32- نشانههاى ایمان
قال ابو محمدالحسن العسکرى علیه السلام: علامات المؤمن خمس: صلاة الخمسین، و زیارة الاربعین، والتختم فى الیمین، و تعفیر الجبین والجهر ببسم الله الرحمن الرحیم. (32)
امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: نشانههاى مؤمن پنج چیز است: 1 ـ پنجاه رکعت نماز (نماز یومیه و نمازهای نافله) 2 ـ زیارت اربعین 3 ـ انگشتر به دست راست کردن 4 ـ بر خاک سجده کردن 5 ـ بسم الله الرحمن الرحیم را در نماز بلند گفتن.
33- رواق منظر یار
قال رسول الله (ص): الا و ان الإجابة تحت قبته والشفاء فى تربته، و الائمة علیهم السلام من ولده. (33)
پیامبر خدا(ص) فرمود: بدانید که اجابت دعا، زیر گنبد حرم او و شفاء در تربت او، و امامان علیهم السلام از فرزندان اوست.
34- تربت و تربیت
قال الصادق علیه السلام: حنکوا اولادکم بتربة الحسین (ع) فإنها امان. (34)
امام صادق (ع) فرمود: کام کودکانتان را با تربت حسین (ع) بردارید چرا که خاک کربلا فرزندانتان را بیمه مىکند.
35- بزرگترین دارو
قال ابوعبدالله علیه السلام: فى طین قبرالحسین علیه السلام الشفاء من کل داء و هو الدواء الاکبر. (35)
امام صادق (ع) فرمود: شفاى هر دردى در تربت قبر حسین علیه السلام است و همان است که بزرگترین داروست.
36- تربت و هفت حجاب
قال الصادق علیه السلام: السجود على تربة الحسین علیه السلام یخرق الحجب السبع. (36)
امام صادق (ع) فرمود: سجده بر تربت حسین علیه السلام حجابهاى هفتگانه را پاره مىکند.
37- سجده بر تربت عشق
کان الصادق (ع) لا یسجد الا على تربة الحسین (ع) تذللا لله و إستکانة الیه. (37)
رسم حضرت امام صادق (ع) چنین بود که: جز بر تربت حسین (ع) به خاک دیگرى سجده نمىکرد و این کار را از سر خشوع و خضوع براى خدا مىکرد.
38- تسبیح تربت
قال الصادق (ع): السجود على طین قبرالحسین (ع) ینور الى الارض السابعة و من کان معه سبحة من طین قبرالحسین (ع) کتب مسبحا و ان لم یسبح بها ... (38)
امام صادق (ع) فرمود: سجده بر تربت قبر حسین (ع) تا زمین هفتم را نور باران مىکند و کسى که تسبیحى از خاک مرقد حسین (ع) را با خود داشته باشد، تسبیح گوى حق محسوب مىشود، اگر چه با آن تسبیح هم نگوید.
39- تربت شفا بخش
عن موسى بن جعفرعلیه السلام قال: ولا تأخذوا من تربتى شیئا لتبرکوا به فأن کل تربة لنا محرمة الا تربة جدى الحسین بن على علیهماالسلام فأن الله عزوجل جعلها شفاء لشیعتنا و أولیائنا. (39)
حضرت امام کاظم (ع) در ضمن حدیثى که از رحلت خویش خبر مىداد، فرمود: چیزى از خاک قبر من برندارید تا به آن تبرک جویید؛ چرا که خوردن هر خاکى جز تربت جدم حسین (ع) بر ما حرام است، خداى متعال تنها تربت کربلا را براى شیعیان و دوستان ما شفا قرار داده است.
40- یکى از چهار نیاز
قال الامام موسى الکاظم (ع): لا تستغنى شیعتنا عن أربع: خمرة یصلى علیها و خاتم یتختم به و سواک یستاک به و سبحة من طین قبر أبى عبدالله علیه السلام ... (40)
حضرت امام موسى بن جعفر علیهماالسلام فرمود: پیروان ما از چهار چیز بىنیاز نیستند: 1 ـ سجادهاى که بر روى آن نماز خوانده شود2 ـ انگشترى که در انگشت باشد 3 ـ مسواکى که با آن دندانها را مسواک کنند 4 ـ تسبیحى از خاک مرقد امام حسین (ع)
------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1- بحارالانوار، ج 98، ص 115/ کامل الزیارات، ص 264.
2- کامل الزیارات، ص269، باب 88، ح 8 .
3- تهذیب، ج 6، ص73 / بحارالانوار، ج 98، ص 116.
4- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 4، ص 169.
5- ادب الطف، ج 1، ص 236، به نقل از کامل الزیارات، ص 268.
6- کامل الزیارات، ص 269، باب 88، ح7 .
7- بحارالانوار، ج 98، ص 109/ کامل الزیارات، ص 269 .
8- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 244 به نقل از کامل الزیارات، ص 111.
9- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 244 به نقل از کامل الزیارات، ص 111.
10- کامل الزیارات، ص 271، باب 89، ح 1.
11- کامل الزیارات، ص 267/ بحارالانوار، ج 98، ص 110.
12- کامل الزیارات، ص 269.
13- بحارالانوار، ج 57، ص 203؛ به نقل از تهذیب.
14- ثواب الاعمال، ص 319؛ به نقل از کامل الزیارات.
15- مستدرک الوسائل، ج 1 ص 266/ کامل الزیارات، ص 156.
16- امالى شیخ طوسى، ج 2، ص 28، چاپ نجف/ بحارالانوار، ج 98، ص 20.
17- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 253.
18- مستدرک الوسائل ج 10، ص 256 / کامل الزیارات ، ص 109.
19- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 311.
20- وسائل الشیعه، ج 10، ص 330/ بحارالانوار، ج 98، ص 72.
21- وسائل الشیعه، ج 10، ص 331، ح 39.
22- وسائل الشیعه، ج 10، ص 333.
23- وسائل الشیعه، ج 10، ص 335.
24- وسائل الشیعه، ج10، ص335.
25- وسائل الشیعه، ج 10، ص 388/ بحارالانوار، ج 98، ص 76 .
26- کامل الزیارات، ص 193/ بحارالانوار، ج 98، ص 4.
27- من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص581.
28- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 236، به نقل از کامل الزیارات، ص 138.
29- مستدرک الوسائل، ج 10، ص250؛ به نقل از کامل الزیارات.
30- اقبال الاعمال، ص 568.
31- وسائل الشیعه، ج 10، ص 372.
32- وسائل الشیعه، ج 10، ص 373 / التهذیب، ج 6، ص 52 .
33- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 335.
34- وسائل الشیعه، ج 10، ص 410.
35- کامل الزیارات، ص 275 / وسائل الشیعه، ج 10، ص 410.
36- مصباح التمهجد، ص 511/ بحارالانوار، ج 98، ص 135.
37- وسائل الشیعه، ج 3، ص 608.
38- من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 268/ وسائل الشیعه، ج 3 ص 608.
39- جامع الاحادیث الشیعه، ج 12، ص 533.
40- تهذیب الاحکام، ج 6، ص 75.

ائمه درباره روزهای محرم چه می گویند؟
پیش از اسلام عرب، جنگ در این ماه را حرام میدانست و ترک مخاصمه میکرد؛ لذا از آن زمان این ماه بدین اسم نامگذاری شد.(?) و روز اول محرم را اول سال قمری قرار دادند.(?) در توضیح این که چرا ماههای دیگر که جنگ در آنها حرام است، محرم نامیده نمیشود میتوان گفت: چون ترک جنگ از این ماه شروع میشد به آن محرم گفتند.
این ماه در مکتب تشیع یادآور نهضت حضرت سیدالشهدا و حماسه جاودان کربلاست.
این ماه، یادآور دلاورمردیهای یاران با وفای اباعبدالله الحسین(علیه السلام)، فداکاریهای زینب کبری(سلام الله علیها)، حضرت سجاد(علیه السلام)، و همه اسرای کاروان امام حسین(علیه السلام)، است. این ماه، یادآور خطبهها و شعارهای آگاهیبخش سالار شهیدان، نطق آتشین حضرت زینب(سلام الله علیها) و خطابه غرّای زین العابدین(علیه السلام)، است.
این ماه، یادآور استقامت حبیب بن مظاهر و شهادت عون و جعفر است.
آری این ماه، ماه پیروزی حق بر باطل است.
محرم از منظر ائمه(علیهم السلام)
شیعیان از امام رضا(علیه السلام)، چنین نقل شده است:
«وقتی محرم فرا میرسید، پدرم خندان دیده نمیشد، حزن و اندوه تا پایان دهه اول بر او غالب بود و روز عاشورا، روز حزن و مصیبت و گریه ایشان بود.»(?)
همچنین حضرت امام رضا(علیه السلام) درباره عاشورا میفرماید:
«کسی که عاشورا روز مصیبت و اندوه و گریهاش باشد، خداوند قیامت را روز شادمانی و سرور او قرار خواهد داد.»(?)
اعمال شب اول ماه محرم
?ـ نماز: این شب چند نماز دارد که یکی از آنها به شرح ذیل است:
دو رکعت، که در هر رکعت بعد از حمد یازده مرتبه سوره توحید خوانده شود.
در فضیلت این نماز چنین آمده است:
«خواندن این نماز و روزه داشتن روزش موجب امنیّت است و کسی که این عمل را انجام دهد، گویا تمام سال بر کار نیک مداومت داشته است.»(?)
?ـ احیای این شب.(?)
?ـ نیایش و دعا.(?)
روز اول محرم
اول محرم هر سال اولین روز سال قمری است. از امام محمدباقر(علیه السلام) روایت شده است: «آن کس که این روز را روزه بدارد، خداوند دعایش را اجابت میکند، همانگونه که دعای زکریا(علیه السلام) را اجابت کرد.»(?)
دو رکعت نماز خوانده شود و پس از آن سه بار دعای زیر قرائت گردد:
«اللّهم انت الاله القدیم و هذه سنةٌ جدیدةٌ فاسئلک فیها العصمة من الشیطان و القوَّة علی هذه النّفس الامّارة بالسُّوء»(?)؛ بارالها! تو خدای قدیم و جاودانی و این سال، سال نو است، از تو میخواهم که مرا در این سال از شیطان حفظ کنی و بر نفس اماره (راهنمایی کننده) به بدی پیروز سازی.
روز دوم محرم
در چنین روزی کاروان امام حسین(علیه السلام) در سال ?? ه .ق وارد سرزمین کربلا شد و با ممانعت لشکر حرّ مجبور به توقّف در آنجا گردید.(??)
روز سوم محرم
از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده است:
«هر کس در این روز روزه بگیرد، خداوند دعایش را اجابت کند.»(??)
در آن روز سپاه عمر بن سعد وارد کربلا شد.
روز چهارم محرم
بینتیجه بودن مذاکره حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)، با عمر بن سعد برای وادار کردن لشکر وی به ترک جنگ و دعوت او و لشکرش جهت ملحق شدن به سپاه اسلام.
روز هفتم محرم
روزه گرفتن مستحب است.
روز نهم محرم
تاسوعای حسینی، روز محاصره امام حسین(علیه السلام) و اصحابش در سرزمین کربلا توسط سپاه شمر.(??)
اعمال شب عاشورا
?ـ چند نماز برای این شب در روایات آمده است که یکی از آنها چنین است:
چهار رکعت نماز که در هر رکعت بعد از سوره حمد، ?? بار سوره توحید خوانده میشود. پس از پایان نماز، ?? بار «سبحان الله والحمدالله و لا اله الاّ الله و الله اکبر ولا حول ولا قوة الاّ بالله العلیّ العظیم» خوانده شود.(??)
?ـ احیای این شب کنار قبر امام حسین(علیه السلام).(??)
?ـ دعا و نیایش. (??)
روز عاشورا
?ـ عزاداری بر امام حسین(علیه السلام) و شهدای کربلا، در این مورد از امام رضا(علیه السلام) نقل شده است:
هر کس کار و کوشش را در این روز، رها کند، خداوند خواستههایش را برآورد و هر کس این روز را با حزن و اندوه سپری کند، خداوند قیامت را روز خوشحالی او قرار دهد. (??)
?ـ زیارت امام حسین(علیه السلام).(??)
?ـ روزه گرفتن در این روز کراهت دارد؛ ولی بهتر است بدون قصد روزه، تا بعد از نماز عصر از خوردن و آشامیدن خودداری شود. (??)
?ـ آب دادن به زائران امام حسین(علیه السلام).(??)
?ـ خواندن سوره توحید هزار مرتبه.(??)
?ـ خواندن زیارت عاشورا. (??)
?ـ گفتن هزار بار ذکر «اللّهم العن قتلة الحسین(علیه السلام).»(??)
روز دوازدهم محرم
ورود کاروان اسیران کربلا به کوفه و شهادت حضرت سجاد(علیه السلام) در سال ?? ه .ق.
روز بیست و یکم محرم
?ـ روزه این روز مطلوب است. (??)
پینوشتها:
?- مصباح کفعمی، ص ????
?- فرهنگ عاشورا، ص ???، جواد محدثی.
?- وسائل الشیعه، ج ?، ص ???، حدیث ??
?- همان، حدیث ??
?- بحارالانوار، ج ??، ص ???؛ وسائل الشیعه، ج ?، ص ???، حدیث ?؛ مفاتیح الجنان، ص ????
?- مصباح المتهجد، ص ????
?- بحارالانوار، ج ??، ص ????
?- عروة الوثقی، ج ?، ص ???؛ وسائل الشیعه، ج ?، ص ???، حدیث ??
?- بحارالانوار، ج ??، ص ????
??- فرهنگ عاشورا، ص ????
??- عروة الوثقی، ج ?، ص ???؛ وسائل الشیعه، ج ?، ص ????
??- وسائل الشیعه، ج ?، ص ???، حدیث ??
??- همان، ص ???، حدیث ? و ??
??- بحارالانوار، ج ??، ص ????
??- همان، ص ????
??- بحارالانوار، ج ??، ص ??، حدیث ??
??- کامل الزیارات، ص ???، حدیث ? و ??
??- وسائل الشیعه، ج ?، ص ???، حدیث ??
??- کامل الزیارات، ص ???، حدیث ??
??- وسائل الشیعه، ج ?، ص ???، حدیث ??
??- کامل الزیارات، ص ????
??- مفاتیح الجنان، ص ????
??- بحارالانوار، ج ??، ص ???، حدیث ??

شهادت حسینى علیه السلام
"شهادت حسینى کشته شدن مردى است که خود براى کشته شدن خویش قیام کرده است... امام حسینعلیه السلام از مقوله دیگرى است؛ او نیامده است که دشمن را با زور شمشیر بشکند و خود پیروز شود، و بعد موفق نشده و یا در یک تصادف یا ترور توسط وحشى، کشته شده باشد. این طور نیست، او در حالى که مى توانسته است در خانه اش بنشیند و زنده بماند، به پا خاسته و آگاهانه به استقبال مردن شتافته و در آن لحظه، مرگ و نفى خویشتن را انتخاب کرده است... امام حسین علیه السلام یک شهید است که حتى پیش از کشته شدن خویش به شهادت رسیده است؛ نه در گودى قتلگاه، بلکه در درون خانه خویش، از آن لحظه که به دعوت ولید - حاکم مدینه - که از او بیعت مطالبه مى کرد، «نه» گفت، این، «نه» طرد و نفى چیزى بود که در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است."(1)
سمبل شهادت حسینى در این تعریف، تنها سلاح پیروز است. البته شهادت حسینى شرایط ویژه خود را مى طلبد. وقتى ظلم، انحطاط و انحراف همه گیر مى شود و ارزشهاى والاى اسلامى مسخ مى گردد و موعظه ها بر گوشهاى سنگین کارگر نمى افتد؛ حسین با همه دانایى به عدم توانایى خود در پیروزى ظاهرى بر دشمن، علناً به پیشواز مرگ مىرود و با انتخاب شهادت، بزرگترین کارى را که مى شد کرد، انجام مى دهد.
ثمره شهادت امام حسین علیه السلام آگاهى و بازگشت مردم به هویّت اصیل اسلامى و زدن داغ رسوایى کُشتن فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بر پیشانى کریه حکومت یزید است.
در شهادت حسینى، وظیفه اولیه اسلامى براى یارى دین خدا، شهادت است؛ در این جا مجاهد فى سبیل الله با شهادت خود، دین خدا را یارى مى کند. شهادت عمار یاسر نیز از این قبیل است؛ لیکن انعکاس شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام به دلایلى گسترده و خارج از ظرف زمان است.
در شهادت حسینى، شهید با خوب مردن پیروز مى شود و در شهادت حمزه اى، با خوب کشتن. در شهادت حسینى، شهید با شکست ظاهرى از دشمن پیروز مى شود و در شهادت حمزه اى، شهید با پیروزى بر دشمن. در شهادت حسینى، وظیفه اولیه شهید، شهادت است و در شهادت حمزهاى، وظیفه اولیه شهید، مجاهدت و تلاش براى شکست دشمن است.
امام حسین علیه السلام
تأثیر اباعبدالله الحسین علیه السلام بر روى اندیشه هاى دکتر شریعتى و خلق روح حماسى و نگاه حسینى وى، در همه آثارش به وضوح دیده مىشود. بازتاب حماسه حسینى در جولان فکر و روحیه وى بسیار گسترده، شورانگیز و عمیق مى باشد؛ به طورى که بسیارى از جریانات سیاسى و اجتماعى و رویدادهاى تاریخى را با رویکرد به «حادثه کربلا» تحلیل و ارزیابى مى کند. پرداختن به عاشوراى حسینى از منظر دکتر شریعتى بیشتر انعکاس یک قریحه قوى، احساس شورانگیز و ترجمان روح حماسى و بى تاب اوست. این بخش در زوایاى مختلفى قابل مدح است، که اختصاراً به چند مورد از آن مى پردازیم:
الف) شرایط نهضت امام حسین علیه السلام
"شکل مبارزهاى که حسین انتخاب کرده، قابل فهمیدن نیست مگر این که اوضاع و شرایطى که حسین در آن شرایط، قیام خاصّ خودش را آغاز کرد، فهمیده بشود... اکنون حسین مسئول نگاهبانى انقلابى است که آخرین پایگاههاى مقاومتش از دست رفته است و از قدرت جدش و پدر و برادرش، یعنى حکومت اسلام و جبهه حقیقت و عدالت، یک شمشیر برایش نمانده و حتى یک سرباز! سالهایى است که بنى امیه همه پایگاههاى اجتماعى را فتح کرده است."(3)
اسلام در این زمان، چون پوستین وارونه شده است؛ ارزشهاى اسلامى رنگ باخته و دین با حاکمیت افراد فاسد و غاصب، رو به انحطاط و انحراف مى رود. امام حسین علیه السلام در چنین شرایطى براى اصلاح دین جدش قیام مى کند؛ از یک سو، نیرویى براى تغییر وضع موجود ندارد و از دیگر سو، در سکوت خود مشعل امیدى نمى بیند. بنابراین، با تنهاترین و برندهترین سلاح، سلاح شهادت، به رویارویى با یزید، مظهر باطل مى شتابد و با شهادت خویش بر آنها پیروز مى شود.
این که حسین فریاد مى زند - پس از این که همه عزیزانش را در خون مى بیند و جز دشمن کینه توز و غارتگر در برابرش نمى بیند - فریاد مى زند که: «آیا کسى هست که مرا یارى کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنى؟»؛ مگر نمى داند که کسى نیست که او را یارى کند و انتقام گیرد؟ این «سؤال»، سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان مىکند و دعوت شهادت او را به همه کسانى که براى شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مى نماید.
ب) بایستن و نتوانستن
"فتواى حسین این است: آرى! در نتوانستن نیز بایستن هست؛ براى او زندگى، عقیده و جهاد است. بنابراین، اگر او زنده است و به دلیل این که زنده است، مسئولیت جهاد در راه عقیده را دارد. انسان زنده، مسئول است و نه فقط انسان توانا. و از حسین، زنده تر کیست؟ در تاریخ ما، کیست که به اندازه او حق داشته باشد که زندگى کند؟ و شایسته باشد که زنده بماند؟ نفس انسان بودن، آگاه بودن، ایمان داشتن، زندگى کردن، آدمى را مسئول جهاد مىکند و حسین مَثَلِ اعلاى انسانیت زنده، عاشق و آگاه است. توانستن یا نتوانستن، ضعف یا قدرت، تنهایى یا جمعیت، فقط شکل انجام رسالت و چگونگى تحقق مسئولیت را تعیین مى کند نه وجود آن را."(4)
«بایستن» یعنى براى انجام دادن وظیفه مسئولیت دینى و شرعى، تلاش نمودن و تا حد توان براى پیشبرد آن، به تناسب زمان و شرایط، اقدام کردن. گویاترین کلام براى اداى این مفهوم، فرمایش حضرت امام قدس سره است؛ ایشان در پیامى فرمودند:
"ما مأمور به اداى تکلیف و وظیفهایم، نه مأمور به نتیجه."(5)
هر مسلمانى در هر شرایطى، وظیفه اى دارد که باید بدان عمل نماید؛ لیکن اقتضاى زمان، شکل انجام وظیفه را به تناسب خود، دستخوش تغییر مى سازد. عمل به وظیفه در بستر زمانى خاص، «جهاد» و در شرایطى «فقه» و در برههاى «پرداختن به مسایل علمى» است؛ لیکن آنچه با تحول زمان دگرگون نمى شود، اصل اداى تکلیف و انجام وظیفه است.
ج) هنر خوب مردن
"او (امام حسین علیه السلام) فرزند خانواده اى است که هنر خوب مردن را در مکتب حیات، خوب آموخته است... آموزگار بزرگ شهادت اکنون برخاسته است تا به همه آنها که جهاد را تنها در توانستن مى فهمند و به همه آنها که پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد که شهادت نه یک باختن، که یک انتخاب است؛ انتخابى که در آن، مجاهد با قربانى کردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مى شود و حسین «وارث آدم» - که به بنىآدم زیستن داد - و «وارث پیامبران بزرگ» - که به انسان چگونه باید زیست را آموختند - اکنون آمده است تا در این روزگار به فرزندان آدم چگونه باید مردن را بیاموزند."(6)
شهادت، هنر مردان خداست؛ چنان که خوب زیستن و خوب زندگى کردن، هنر مردان الهى مى باشد. خوب مردن نیز هنرى است که در درجه اول، شهدا آن را به ارث مى برند. شهدا شمع هاى فروزانى هستند که با نثار هستى و وجود خود در محضر حق تعالى، پیروز مى شوند. سیدالشهداء سمبل و الگوى خوب مردن (شهادت) در همه اعصار است. مقتدایان امام حسین علیه السلام کسانى هستند که از مایه جان خویش در راه خدا نثار مىکنند و به راستى حسین آموزگار بزرگ شهادت است که هنر خوب مردن را در جان بىتاب انسانهاى عاشق، تزریق می کند.
د) آثار شهادت امام حسین علیه السلام
"برخى درباره آثار شهادت حسینى تردید کردند! و آن را قیامى خوانده اند که شکست خورده است؛ شگفتا! کدام جهاد و کدام جنگِ پیروزى بوده است که دامنه فتوحاتش در سطح جامعه در عمق اندیشه و احساس و در طول زمان و ادوار تاریخ، این همه گسترده و عمیق و بارآور باشد؟... حسین با شهادت «ید بیضاء» کرد، از خون شهیدان «دم مسیحائى» ساخت که کور را بینا مى کند و مرده را حیات مىبخشد... اما نه تنها در عصر خویش و در سرزمین خویش، که «شهادت» جنگ نیست، رسالت است؛ سلاح نیست، پیام است؛ کلمهاى است که با خون تلفظ مى شود."(7)
تأثیر حادثه کربلا، هم در بستر زمان خود و هم در طول تاریخ، عمیق و فراگیر بوده است. نهضت هایى که با فاصله کمى با الهام گیرى از قیام خونین کربلا شکفتند - مانند قیام توابین و ابومسلم خراسانى - و جان هاى مردمى که از ترنم خونهاى گرم شهیدان کربلا زندگى یافتند، معدود نیستند؛ انقلاب اسلامى شاهد و مثالى زنده در عصر حاضر است که هم در شروع نهضت، پیروزى انقلاب، ثبات نظام و ادامه آن تا هم اکنون همواره زیر درخشش پرتو عشق به اباعبدالله الحسین علیه السلام جریان یافته است. به راستى کدامین عشق و ایمان جوشان براى پیشبرد انقلاب اسلامى مى توانست به اندازه عشق و ایمان حسینى مؤثر باشد؟
ه) زندگانی جاوید
"آنها که تن به هر ذلتى مى دهند تا زنده بمانند، مرده هاى خاموش و پلید تاریخند و ببینید آیا کسانى که سخاوتمندانه با حسین به قتلگاه خویش آمده اند و مرگ خویش را انتخاب کرده اند - در حالى که صدها گریزگاه آبرومندانه براى ماندنشان بود و صدها توجیه شرعى و دینى براى زنده ماندن شان بود - توجیه و تأویل نکرده اند و مرده اند، اینها زنده هستند؟ آیا آنها که براى ماندنشان تن به ذلت و پستى، رها کردن حسین و تحمل کردن یزید دادند، کدام هنوز زنده اند؟ هر کس زنده بودن را فقط در یک لَشِ متحرک نمى بیند، زنده بودن و شاهد بودن حسین را با همه وجودش مى بیند، حس مى کند و مرگ کسانى را که به ذلتها تن داده اند تا زنده بمانند، مى بیند."(8)
شهدا زنده اند و سیدالشهداء زنده ترین شهید تاریخ است. نام او، یاد او، خاطره او و داستان شگرف کربلاى او، همه و همه در طول تاریخ براى همه نسلها نیروبخش، حیات آفرین، امیدزا و انقلاب گستر است. به راستى کدامین ملت را مى توان سراغ گرفت که با روح و خون حسین همگرایى کنند و به افتخار یکى از دو پیروزى نرسند؟ خون حسین، مایه حیات بخشى است که در گذر زمان بر کالبد ملتها دمیده مى شود و آنها را به زندگى فرا مى خواند و حسین علیه السلام زنده جاویدى است که هر سال، دوباره شهید مى شود و همگان را به یارى جبهه حق زمان خود، دعوت مى کند.
و) ساعات آخر شهادت
"عصر عاشورا، امام حسین علیه السلام با آن دقت نظافت مى کند، با آن دقت آرایش مى کند، بهترین لباسهایش را مى پوشد و بهترین عطرهایش را مى زند، در اوج خون و در اوج مرگ و در اوج نابودىِ همه کسانش و در آستانه رفتن خودش، هر ساعتى که مى گذشت و شهدا هم بر هم انباشته مى شدند، چهره او گلگون تر و برافروخته تر و قلبش بیشتر به تپش مى آمد، که مى دانست فاصله حضور، اندک است؛ چه «شهادت» حضور نیز هست."(9)
حضور شایسته در محضر خدا، آرزوى سرشار از اشتیاقى است که مردان خدا همواره براى آن، لحظه شمارى مى کنند و شهادت، شایسته ترین وسیله حضور در پیشگاه الهى است. آرایش با دقّت امام حسین علیه السلام در عصر عاشورا نیز به خاطر شایسته ترین حضورى است که یک امام مى تواند در محضر الهى داشته باشد.
ز ) مسئولیت ما
"این که حسین فریاد مى زند - پس از این که همه عزیزانش را در خون مى بیند و جز دشمن کینه توز و غارتگر در برابرش نمى بیند - فریاد مى زند که: «آیا کسى هست که مرا یارى کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنى؟»؛ مگر نمى داند که کسى نیست که او را یارى کند و انتقام گیرد؟ این «سؤال»، سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان مىکند و دعوت شهادت او را به همه کسانى که براى شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مى نماید."(10)
امام حسین علیه السلام مظهر و سمبل حق است که در همه عصرها، چون نمادى زنده و خروشان، ظهور پیدا مى کند و همه کسانى را که از پاسدارى حقیقت زمان خود طفره مى روند، به یارى مى طلبد و در واقع یارى طلبیدن امامِ عشق در کربلا، انعکاس موج اندیشه اسلامى براى کمک به حق در همه زمان هاست. «هل من ناصر ینصرنى»، یعنى آیا کمک کننده اى هست که حق را یارى کند؟
حضرت زینب علیها السلام
نمى توان از کربلاى حسین نوشت و در آن، از کار بزرگ زینبى یادى نکرد؛ چرا که حادثه کربلا با نقش مکمّل و بى بدیل حضرت زینب علیها السلام کامل مى شود. مرحوم شریعتى در این مورد مى گوید:
"رسالت پیام از امروز عصر، آغاز مى شود. این رسالت بر دوشهاى ظریف یک زن، «زینب» - زنى که مردانگى در رکاب او جوانمردى آموخته است و رسالت زینب دشوارتر و سنگینتر از رسالت برادرش. آنهایى که گستاخى آن را دارند که مرگ خویش را انتخاب کنند، تنها به یک انتخاب بزرگ دست زدهاند؛ اما کار آنها که از آن پس زنده مىمانند، دشوار است و سنگین. و زینب مانده است، کاروان اسیران در پىاش، و صفهاى دشمن تا افق در پیش راهش، و رسالت رساندن پیام برادر بر دوشش. وارد شهر مىشود، از صحنه بر مىگردد. آن باغهاى سرخ شهادت را پشت سر گذاشته و از پیراهنش بوى گلهاى سرخ به مشام مىرسد. وارد شهر جنایت، پایتخت قدرت، پایتخت ستم و جلادى شده است؛ آرام و پیروز، سراپا افتخار؛ بر سر قدرت و قساوت، بر سر بردگان مزدور و جلادان و بردگان استعمار و استبداد فریاد مى زند: «سپاس خداوند را که این همه کرامت و این همه عزت به خاندان ما عطا کرد، افتخار نبوت، افتخار شهادت...» اگر زینب پیام کربلا را به تاریخ باز نگوید، کربلا در تاریخ مى ماند."(11)
بدون شک حضور حضرت زینب علیهاالسلام در کربلا به عنوان پیام رسان شهیدان، حیاتى ترین عنصر در ماندگارى «حماسه حسینى» است. اگر زینب نبود، کربلا در کربلا مى ماند و حماسه درخشان حسینى اسیر حصار زمان خود مى شد. حضرت زینب علیها السلام خود سرود حماسه اى بود که درخشید و حماسه سترگ کربلا را در همه زمانها سارى و جارى ساخت.
پی نوشت ها:
1. حسین وارث آدم، مجموعه آثار 19، صص 216، 222 و 223.
3. همان، ص 136.
4. همان، صص 166 و 167.
5. صحیفه امام، ج 21، ص 284.
6. حسین وارث آدم، ص 171.
7. همان، صص 187 و 188.
8. همان، صص 203 و 204.
9. همان، ص 195.
10. همان، ص 203.
11. همان، ص 206
بعضی از مشاغل بیش از بقیه افراد را در معرض افسردگی قرار میدهند، در اینجا به هشت زمینه (از بین ?? طبقه شغلی) که افراد شاغل در آنها بیش از بقیه در یکسال مشخصه افسردگی حاد را گزارش کردهاند، اشاره میکنیم. اما اگر میخواهید پرستار باشید (شماره چهار) این حرف به معنای آن نیست که باید حرفه دیگری را برگزینید.
دکتر دبورالگ، مشاور سلامت روان بیمارستانی در بافالو میگوید: «جنبههای مشخصی از هر شغل وجود دارد که میتواند باعث ایجاد یا تشدید افسردگی شود. افرادی که شغلهای پراسترس دارند، شانس بیشتری برای مدیریت افسردگیشان دارند، اگر مراقب خودشان باشند.»
پرستاری در خانه، بچهداری
افرادی که خدمات مشخصی میدهند درصدر فهرست مشاغلی هستند که در معرض افسردگی قرار دارند. تقریبا ?? درصد افرادی که این شغل را برعهده دارند، افسردگی شدید را گزارش کردهاند (این نرخ بین بیکاران ?? درصد و برای کل جمعیت هفت درصد است.) دکتر کریستوفر ویلارد، روانپزشک بالینی در دانشگاه تافت میگوید: یک روز کاری برای این افراد میتواند شامل غذا دادن، حمام گرفتن و مراقبت از دیگرانی باشد که اغلب «از ابراز تشکر و سپاسگزاری عاجز هستند…» چون یا بیشازحد بیمار هستند یا خیلی کمسن هستند یا اصلا عادت به تشکر کردن ندارند. دیدن افراد مریضی که هیچ نیروی تازه و مثبتی به آدم نمیدهند، استرسزاست.
خدمات تحویل غذا
پس از کسانی که خدمات شخصی ارائه میکنند، افرادی که غذا مهیا میسازند، در رده دوم کارکنانی قرار دارند که بیش از بقیه به افسردگی شدید مبتلا میشوند. افراد شاغل در این زمینه حقوق کمی دریافت میکنند. از طرفی هم هر روز آدمهای زیادی به این افراد میگویند که چه کار باید بکنند که این شغل خستهکنندهای است. در حالی که ?? درصد از کارکنان خدمات تهیه غذا یک دوره افسردگی حاد را در مدت یکسال گزارش کردهاند؛ ?? درصد زنان شاغل در این زمینه هم در معرض افسردگی قرار گرفتهاند.
لگ میگوید: «شغل بیمزد و منتی است. ممکن است مردم در برخورد با این افراد بیادب باشند و کار حتی به درگیری فیزیکی هم بکشد. وقتی آدم افسرده است، سخت است که همچنان انرژی و جنبوجوش داشته باشد. و اگر باید حتما پرانرژی باشد، کار خیلی سخت میشود.»
مددکاری اجتماعی
شاید خیلی تعجببرانگیز نباشد که مددکاران اجتماعی در مکانهای بالای این فهرست باشند. سر و کار داشتن با بچههای آزاردیده، یا خانوادههایی که بر لبه پرتگاه هر بحران قابلتصور هستند – همراه با کاغذ بازیهای اداری – میتواند این شغل را که ?? ساعت هفت روز هفته را در برمیگیرد، استرسزا و طاقتفرسا کند.
ویلارد میگوید: « فرهنگی وجود دارد که میگوید برای انجام بهینه کار، باید واقعا به سختی کار کنید و در اغلب موارد فداکاری کنید. از آنجایی که مددکاران اجتماعی با افرادی کار میکنند که بسیار نیازمند هستند، فداکاری خیلی زیاد برای کار سخت است. من با مددکاران اجتماعی و دیگر حرفههای مراقبتی بسیار سروکار داشتهام و آنها واقعا خیلی زود از پا میافتند.»
کارکنان امور بهداشت و سلامت
کارکنان امور بهداشت و سلامت پزشکان، پرستاران، درمانگران و دیگرانی را که یا بیآنکه انتظاری داشته باشند، از جان مایه میگذارند، شامل میشود. این افراد ساعتها و روزهای نامنظم بسیاری دارند که در آن، زندگی افراد در دستان آنهاست.
ویلارد میگوید: «آنها هر روز بیماری، زخم و مرگ را میبینند و با خانواده بیماران سر و کار دارند. این قضیه میتواند بر نقطهنظر فرد تاثیر بگذارد و او را به این نتیجه برساند که جهان، جای غمگینتری است.»
هنرمندان، بازیگرانو نویسندگان
این شغل میتواند ساعتهای نامشخص از زندگی فرد را با حقوق نامشخص اشغال کند و او را به انزوا بکشاند.
افرادی که با قوه خلاقیت سروکار دارند، بیش از بقیه در معرض اختلالات وضعیتی هستند، ? درصد این افراد در یکسال گذشته به افسردگی شدید مبتلا شدهاند. احتمال ابتلا به افسردگی در هنرمندان و نویسندگان مرد بیشتر است. (تقریبا هفت درصد کسانی که تماموقت کار میکنند.)
لگ میگوید: «چیزی که من بین هنرمندان و بازیگران زیاد دیدهام، بیماری اختلال دوقطبی است. افسردگی با آدمهایی که سر و کارشان با هنر است، عارضهای غریبه نیست. سبک زندگی این افراد آنها را به افسردگی میکشاند.»
معلمی
به نظر میرسد نیاز به معلمان رو به افزایش است. بسیاری از معلمان، پس از مدرسه کار میکنند و بعد کار را با خود به خانه هم میبرند.
ویلارد میگوید: «از هر جهت به معلمها فشار میآید، از طرف بچهها، والدینشان و مدرسههایی که به دنبال ارتقای استانداردهایشان هستند؛ هرکدام از اینها خواستههای متفاوتی دارند. این وضعیت باعث میشود معلمها به سختی کارشان را انجام دهند و به یاد نیاورند که با چه انگیزهای کار در این زمینه را شروع کردهاند.»
مشاوره مالی
استرس. استرس. استرس. بیشتر افراد دوست ندارند با پساندازهای دوران بازنشستگیشان سروکار داشته باشند. بنابراین میتوانید معامله هزاران یا میلیونها دلار از دارایی دیگران را تصور کنید؟
لگ میگوید: «تعهد بسیار زیادی برای امور مالی دیگران وجود دارد و در عین حال بازار در کنترل مشاور اقتصادی نیست.»
خدمات فروش
فروشندهها در رده هشتم فهرست ما قرار دارند، بسیاری از فروشندگان کمیسیون دریافت میکنند به معنای این است که هرگز دقیقا نمیدانند پول کی به دستشان میرسد. آنها سفر میکنند و باید زمان زیادی را دور از خانه، خانواده و دوستانشان بگذرانند. اگر هم تنها کار کنند سودشان محدود خواهد بود.
لگ میگوید: «این درآمد نامطمئن، فشار زیادی را به همراه دارد و فروشندگی را به شغلی پراسترس تبدیل میکند.»
به گزارش مرکز خبر حوزه پاسخ آیت الله سبحانی به شرح زیر است:
آنچه در سؤال آمده است، حاکی از نوعی افترا و دروغ بر پیروان اهل بیت(علیهم السلام) است. فردی که این نسبت را به شیعه داده ـ و ذهن پرسشگر را آلوده ساخته است ـ از ریشة آن آگاه نیست.
توضیح این که یهودیان معتقد بودند رشتة نبوت باید در خاندان یعقوب پیوسته بماند و از این خاندان بیرون نرود، ولی آنگاه که پیامبر گرامی (ص) با دلایل قطعی ظاهر شد،یهودیان به این فکر افتادند که جبرئیل را به خیانت متهم کنند و این شعار را سر دادند: «خان الأمین! خان الأمین! خان الأمین! » یعنی او در وحی الهی خیانت ورزید و به جای آن که نبوت را در فرزندان اسحاق ابقا کند، به فرزندان اسماعیل منتقل کرد و از همین جهت، یهود از دشمنان سر سخت جبرئیل امین است.
فخر رازی در تفسیر خود مینویسد: جامعه یهود، جبرئیل را فرشته عذاب مینامند، و درباره او میگفتند: خدا به او دستور داده بود که نبوت را در سلسله فرزندان اسرائیل قرار دهد ولی وی آن را به فرزندان اسماعیل داد! اتهام جبرئیل به خیانت مربوط به این گروه است که او را به خیانت در عوض کردن محل نبوت متهم کرده و به عللی او را دشمن میشمردند[1] و به دوستی میکائیل تظاهر میکردند. قرآن در مقام انتقاد از عقیدة آنان میفرماید:
«قُلْ مَنْ کانَ عَدُوّاً لِجِبْریل فانّهُ نَزّلَهُ عَلى قَلْبِکَ بإذْنِ اللّهِ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدى وَبُشْرى لِلْمُؤْمِنین».[2]
«بگو هر کس با جبرئیل دشمن باشد] دشمن خداست[، و او مأموری بیش نیست که به اذن خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرده، کتابهای پیشین را تصدیق میکند، و مؤمنان را هدایت نموده و مایه بشارت است».
اکنون ببینید مطلبی را که یهود با آن بر ضدّ مسلمانان شعار میدادند، چگونه برخی از افراد بیتقوا و دشمنان وحدت اسلامی، آن را به شیعه نسبت میدهند و میگویند: شیعه معتقد است که جبرئیل خیانت کرده و به جای این که علی را به مقام نبوت منصوب کند، آن را به پیامبر اسلام(ص) عطا کرده است!
میلیونها نفر از شیعیان در جهان نماز میگزارند، و از میان آنان حتی یک نفر چنین عبارتی را بر زبان نمیآورد، بلکه همة آنها با بلند کردن دستها، سه بار«اللّه اکبر» میگویند و بسیاری از آنان، حتی از این که چنین اتهامی بر آنان وارد میشود، بیخبرند.
[1] . تفسیر کبیر فخر رازی، ج3، ص 195، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
[2] . بقره/97.
تعداد سفرنامههای مکتوبی که در آن شرح سفر به عراق و عتبات در قدیم موجود باشد، بسیار اندک است ولی ارزش سفرنامه آیتالله سید فضلالله حجازی (متوفی به سال 1347 شمسی) که شما در اینجا برشهایی از آن را میخوانید فقط در همین نیست
چند سالی است که سفر به عتبات عالیات بار دیگر امکان پذیر شده و حتی خط هوایی نیز بین ایران و این کشورهمسایه برقرار شده است. با این حال هنوز بزرگ ترهای هر خانواده از سختی های سفر به کربلا و نجف در دوران گذشته یاد می کنند. سفری که شاید یک سال به طول می انجامیده است.
نشریه داستان همشهری در شماره آذرماه خود که مصادف با ماه محرم است، در بخش «روایت های داستانی» مطالب متنوعی درباره این ایام دارد که یکی از آنها، سفرنامه ها هستند. روایت سختیهای سفر به کربلا در سال 1315 هجری شمسی در سفر نامه زیر، خواندنی است.
محسن حسام مظاهری که این سفرنامه را انتخاب کرده، در ابتدای آن می نویسد: آنچه که از مرارت و سختیهای سفر به عتبات در سالهای دور شنیدهایم بیشتر از روایت شفاهی پدربزرگها و نسلهای گذشته برای نسلهای بعد است.
تعداد سفرنامههای مکتوبی که در آن شرح سفر به عراق و عتبات در قدیم موجود باشد، بسیار اندک است ولی ارزش سفرنامه آیتالله سید فضلالله حجازی (متوفی به سال 1347 شمسی) که شما در اینجا برشهایی از آن را میخوانید فقط در همین نیست بلکه این سفرنامه به خاطر نثر خاص و ساده، فرم دیالوگی و زنده روایت، سرراستی و کوتاهی توصیفها و شرح صحنهها، بسیار قابل تامل است و پهلو به فرمهای امروزی داستانی میزند. آیتالله حجازی، دوست دوران طلبگی امام خمینی(ره) و آیتالله گلپایگانی و مدیر حوزه علمیه شهرضای اصفهان بوده و این سفر در عهد رضا خان انجام شده است. متن کامل منتشر شده در «داستان» در ادامه می آید.
سالهای سال است که آرزومند زیارت عتبات عالیات هستم، اما نظر به اینکه جواز مرور از سرحد ایران نمیدادند در عهده تعویق افتاده. در این سال که 1356 [هجری قمری] است، عزم خود را جزم کردهام برای زیارت. بعضی از رفقا مثل آسیدحسین قمشهای که 55 سال در نجف اشرف مشغول تحصیل بوده و هکذا حاج میرزا حسن کسایی، اظهار میدارند که با کمال سهولت میشود حرکت کنی. ... بنا، بر این شد که بنده در اصفهان توقف کنم تا ایشان ملحق شوند و حرکت کنیم.
گاراژ ایران و هند، دروازه اصفهان شیراز،حدود 1310
*
امروز که چهارم شوال 56 هجری قمری است از گاراژ نادری بلیت ماشین گرفته تا اصفهان. آنگاه در خانه حدود یکصد و ده قران اسکناس موجود داشته با مختصر لباس و اثاث برداشته، اهل خانه را وداع کرده، آنها را امر به صله و وداد نموده، به عجله در گاراژ حاضر شده. مشهدی عباسعلی حریری و نعمتالله بقال و کربلایی اسماعیل بقال نیز همراهند.
*
امروز که یکشنبه است کسایی عصر آمده و میگوید: یاالله، یاالله! چه خبر است؟ بلیت گرفتیم برای خرمآباد و همین امشب حرکت میکنیم. اولا بنا بود فردا حرکت کنیم، ثانیا خرمآباد چرا؟ بلی! چون دو نفر زن که ساکن قمشهاند، میخواستند بروند خرمآباد، مرد هم همراه نداشتند متوسل به من شدند که همراه من باشند، لذا من هم برای خودم و هم برای شما بلیت گرفتم. زود، زود، که ماشین حرکت میکند. بالجمله دو ساعت از شب گذشته از اصفهان به طرف قم حرکت کردیم. ماشین: اتوبوس. مسافرین: بنده، آقای کسایی، میرزا مهدی تهرانی با دختر خود، سه زن شیرازی، دو زن آبادهای، دو مرد نجفآبادی، عباس شوفر از اهل قم، ابوالقاسم شاگرد شوفر. هوا: خنک، شب: مهتاب، شوفر: گاهی چاوشی میکند، گاهی بشکن میزند، گاهی امر به صلوات میکند، گاهی مرشد عباس شده و نقالی میکند. حرکت ماشین سریع است. عجالتا بدمان نیست. ماشین نزدیک رباط ترک، از حرکت ایستاده. پس از تحقیق معلوم میشود عیب کرده است. چارهای جز ماندن و سرماخوردن نیست. زنهای شیرازی خیلی غرغر میکنند، ولی غرغر آنها اثری نمیبخشد. تا صبحدم خیلی مانده. باز خوب است من پوستین همراه دارم. کمکم آثار صبح ظاهر شده، اینجا هیزم فراوان است. آتش افروختیم و نماز را با تیمم خواندیم. روز شد، اکنون باید شوفر برود قم جزء معیوب را تصحیح کرده و برگردد. ساعت پنج بعدازظهر عباس برگشته و ماشین حرکت کرد. نیم ساعت قبل از طلوع فجر وارد قم شدیم. دو روزی در قم ماندیم... از قم به طرف اراک و از آنجا به ملایر رفتیم. از آنجا هم عبور کرده، شب را در بروجرد ماندیم.
*
صبح از خرمآباد به سمت صالحآباد حرکت کردیم. این قسمت راه نیز مشتمل بر گردنهها و فراز و نشیبهاست. و راه کج و معوج و جنگل و درختهای بلوط و غیره است و بیشتر جاده دنبال رودِ بین دو سلسله کوه واقع است. ماشین به سرعت حرکت میکند. عباس آقا مشغول چکهگیری است، حرکت ما هم رو به گرمسیر است.
*
یک ساعت به غروب مانده سوار ریل شدیم و دو ساعت از شب گذشته، وارد اهواز شدیم. از ریل پیاده شدیم و قدری اثاثیه را خودمان با رفقا حمل کردیم و بعضی را به حمال دادیم. اکنون دو سه روز است در اهواز ماندهایم و خسته شدهایم. مزاج بنده هم خراب شده و اشتها سد گردیده. میخواهیم برویم آبادان. کرایه هر نفر 35 قران، گران است.
*
توسط بلم از شط عبور کرده؛ قریب ده کیلومتر مسافت است تا آبادان. ماشینی کرایه کردیم و سوار شدیم. موقع سوار شدن یک نفر آجان میگوید: کجا بودهاید و کجا میروید؟ میرویم اهواز. تبسم میکند و میگوید: التماس دعا! کنایه از اینکه زیارت میروید. نزدیک آبادان ابنیه و عمارات کمپانی و منارههای تصفیه نفت و تانکهای آب به نظر میآید. قدری نزدیک میشویم؛ دو تپه کوچکی است که شب و روز شعله آتش و دود از آن بالا میرود.
میرزا حبیبالله میگوید: «عربی است از اهالی بصره اگر میخواهید همراه او بروید.» میگوییم: «بیایید با او مذاکره کنید، چه عیب دارد؟» میرزا رفت. طولی نکشید که با شخصی وارد شد در لباس ایرانی و زبان عربی.
عرب: «پنجاه تومان» کسایی: «چه خبر است؟ من خودم پارسال رفتهام، این خبرها نیست.» عرب: «خرج دارد.» کسایی: «پنجاه تومان زیاد است.» عرب: «چهل تومان میگیرم و با اتومبیل شما را به کربلا میرسانم و در صورتی که دو سه نفر باشید.» میگوییم: «ما فقط یک نفر مسافر داریم.» میگوید: «بنابراین باید با قطار برود.» میگوییم: «چند میگیری که یک نفر را به قطار برسانی و بلیت برای او از پول خودش صادر کنی مشروط بر اینکه تمام کرایه از اینجا تا قطار و صادرات دیگر به عهده تو باشد.» عرب: «پانزده تومان.» کسایی: «هفت تومان.» عرب: «هرگز نمیکنم.» میرزا احمد اسماعیل: «هشت تومان.» بالاخره به پانزده تومان خاتمه پیدا کرد. خوب است استخارهای بکنیم. قرآن باز کرده، این آیه است: سوره زمر، آیه 22 (الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم...) به عرب میگویم: «قرارداد بنویس.» میگوید: «خط ندارم.» میرزا حبیبالله نوشت بدین عنوان: «متعهد شد سیدمحمد مجدی پسر سیدجاسم که میرزا فضلالله حجازی را به قطار آهن مارگین برساند و از ایشان رسید بیاورد و مبلغ چهل ریال باقیمانده یازده تومان که هفت تومان او را عجالتا دریافت نموده، بگیرد و کلیه مخارج بین راه از کرایه بلم و دیگر خرجها به عهده محمد است.3/10/16 محل امضا: سیدمحمدجاسمی.» نوشته به من داده دو تومان علیالحساب گرفته، برخاست. کی حرکت میکنیم؟ فردا صبح.
*
صبح شد. سیدمحمد نیامد. بعد از ظهر آمد. چه شد؟ مختلف حرف میزند. اگر حاضر نیستی دو تومان را بده. رفت نزدیک غروب آمد. یا الله، یا الله! چه همراه بردارم؟ هیچ. پوستین؟ خیر. پالتو شلوار؟ خیر. باری بقچهای که یک پیراهن و زیرجامه و کتاب مفاتیح در اوست برداشته، حرکت کردیم. سوار ماشین شدیم.
*
ساعت پنج از شب حرکت کردیم. بین نخلستانها آمدیم تا لب شط دیگری، بلمی حاضر بود، سوار شده به طرف ابوالخصیف رفتیم. کم کم هوا سرد شده، ما هم پوششی همراه نداریم. سیدمحمد لحافی دارد به خود پیچیده، وسط بلم خوابیده. ما هم سرما میل میکنیم و مطالعه سطح شط مینماییم.
فجر طالع، وضو گرفته در همان بلم نماز میخوانیم. سیدمحمد از خواب برخاسته با بلمچی میروند. کمی بعد بلمچی میدود. سید! یا الله، یا الله، پیاده شو! پیاده شو! از بلم پیاده میشویم، وارد کوچهای میشویم و از آن کوچه به کوچه دیگر. بالاخره سر سهراه ماشینی ایستاده، سیدمحمد هم در ماشین است. یاالله! سوار شو، سوارشو، سوارمیشویم. ماشین حرکت میکند. روی جاده قیر ریخته ماشین به سرعت حرکت میکند. اما صحبت نمیشود کرد.
*
وارد مسافرخانه سیدعلی کاظمینی شدیم. حاج حسن در این مسافرخانه مباشر است. سیدمحمد او را صدا زده میگوید: «چای بیاور.» پس از صرف چای، سیدمحمد میگوید: «پنج تومان پول بده تا یک عبا و عمامه و کفش برایت بخرم.» میگویم: «دوازده تومان دیشب دادم.» میگوید: «آن برای کرایه قطار و ماشین و خرجهای دیگر است.» بالجمله چهار تومان گرفته و میگوید: «استراحت کن تا عصر بیایم، برویم قطار آهن و ابدا از مسافرخانه بیرون نرو که گرفتار میشوی.» عصر شد، نیامد. مغرب شد، نیامد. دو ساعت از شب آمد. مگر بنا نبود عصر بیایی، برویم؟
*
فردا دوباره دست خالی آمد. سیدمحمد! عبا چه شد؟ کفش کجا رفت؟ عمامه کجاست؟ عبا را دادهام بدوزند، کفش و عمامه هم الان میآورم. سیدمحمد! بله. قدری پول عراقی میخواهم برای خرج کردن. پول بده تا بروم فلس بگیرم برایت. سه تومان و سه قران و کسری که قیمت ربع دینار باشد، گرفت. دو تومان هم انعام گرفت و رفت. کی میآیی؟ الان. بعدازظهر آمده پارچه سیاه نازکی که حدود هشت قران ارزش دارد برای عمامه آورد، 150 فلس پول 100فلس دیگرش کو؟ میآورم. عبا چه شد؟ پیش خیاط است. کفش چه شد؟ الان. کی حرکت میکنیم؟ امشب. بسیار خوب. خیلی ممنونیم آقای سیدمحمد.
*
عصر شد، نیامد. مغرب نیامد، دو ساعت از شب رفت نیامد که نیامد. یعنی چه؟ سبحان الله. لا اله الا الله. هر چه صدای پا میآید، میگویم: سیدمحمد است. حوصلهام تنگ شده، نزدیک است روح از بدنم بیرون برود. دو روز است مثل آدم محبوس سر به گریبان و تنها، نه همصحبتی، نه رفیقی. ولایت غربت، ابواب هم غم گشوده، دنیا برایم تنگ شده. خدیاا! چه کنم، کجا بروم، به که بگویم؟ حال من به حال کسی میماند که کشتی او چهار موجِه شده و راه به جایی نمیبرد. ناگاه حاج حسن وارد شد میدانی چه شده؟ چه شده؟ سیدمحمد فرار کرده و پیغام داده که سید را بگویید هر کار میخواهد بکند، من رفتم. آه و واویلا پس پولهای مرا چه کرده؟ نمیدانم. مگر چقدر پول از تو گرفته؟ 28 تومان خودم دادم، چهار تومان هم در آبادان گذاشتم که برود بگیرد. عجب. الان حال من به حال کسی ماند که کشتی او غرق شده باشد. یک مرتبه عقل از سرم پرواز کرد، حالم دگرگون شد.
متوسل شدیم به حضرت ابی عبدالله الحسین علیهالسلام شخصی وارد شد. سلام علیکم! علیکم سلام. آقا جان چقدر پول از شما گرفته؟ حدود 30تومان. بر ذاتش لعنت این آدم متقلب است ولی هیچ نمیتوان گفت و هیچجا نمیتوان شکایت کرد زیرا موجب گرفتاری میشود و در واقع 20تومان بیشتر از شما نبرده زیرا ده تومان خرج شما کرده. عجالتا چقدر دیگر پول دارید؟ کیف را آورده ده تومان دیگر در او بود. بسیار خوب همین امشب شما را روانه کربلا خواهم کرد. ابدا دغدغه نکنید. ده تومان را برده سه ربع دینار آورد. یاالله! برخیزید. عبا ندارید؟ خیر. سیدمحمد پول گرفت که برایم عبا بیاورد. رفته عبای مستعملی آورده. بسم الله. دوش گرفته و همراه من بیایید و هیچ سخن مکنید و اگر کسی پرسید چه کارهای، بگویید: از نجف آمدهام حالا مراجعت میکنم. بسیار خوب. از مسافرخانه بیرون آمده. او از جلو و من از عقب نه به نحو ترافق، کانه من برای خودم راه میروم و کسی با من نیست و از بس در این دو سه روز مرا ترساندهاند گویا در و دیوار، همه شرطه و آجانند و من مقصر سیاسی هفت دولت میباشم. با خود میگویم: خدایا! مگر من چه کردهام، چه گناهی کردهام که باید بترسم؟ من که آدم نکشتهام، دزدی هم نکردهام، برخلاف قوانین هیچ دولتی اقدام نکردهام، جز میخواهم به زیارت عتبات بروم، دیگر تقصیری ندارم.
*
امروز را هم در مسافرخانه دیگری به سر بردیم. نماز مغرب و عشا را خوانده، نان و پنیری گرفته، میل کرده، خدا خدا میکنیم کی شود از فشار عشار خلاص شویم که آقا محمدحسین رسید. آقا پاشو! به دنبالش شیخ عزیز آمد. یاالله. برخاسته عمامه بر سر، عبا بر دوش، شیخ عزیز میگوید: آقا سرت را بلند بگیر و در راه رفتن عجله مکن. با تانی حرکت کن، هیچ خوف نداشته باش. این حرفها ضدحرفهای این دو سه روزه است. دلم آرام گرفت. نگاه میکنم، خیابان میبینم، چراغهای برق میبینم با شیخ صحبت میدارم، ضمنا به او میگویم: من یک تومان دیگر پول دارم، بگیر برای کرایه ماشین تا برسیم به قطار و اجر زحمات خود را از خدا بخواه، میگوید: ابدا این حرفها را مزن که من اجر خود را ضایع نمیکنم و کرایه ماشین را هم خودم میدهم. به ایستگاه ماشین رسیدیم. فورا سوار شده و مارگین که محطه قطار آهن بصره است، پیاده شده، درب اطاقی باز کرده، میگوید: برو بالا روی صندلی بنشین تا بلیت صادر کنم و اگر مطالبه پاس کرد، بگو نزد شیخ عزیز است. طولی نکشید شیخ آمده و بلیت را آورد. خیلی خوشحال شدم با یکدیگر مصافحه و معانقه کردیم، دست مرا بوسید و التماس دعا خواست. دعا در حق او کردم و اظهار امتنان کردم. شیخ رفت. چند دقیقه طول کشید قطار حرکت کرد، خیلی خوشحال شدم اگرچه به واسط برودت هوا و نداشتن بالاپوش و کمی جمعیت در این اطاق به زحمت هستم.
بالاخره شب طی شد و آفتاب طالع شد و آثار آبادی ظاهر شد. معلوم شد اینجا حله است. معلوم میشود جای خوبی است. از آنجا گذشته از این قطار پیاده شدیم، چه این قطار بغداد میرود، پیاده شده از روی جسر عبور کرده، اگرچه خط آهن روی سده کشیده ولی نظر به مصلحتی قطار از روی آن عبور نمیکند...
باری از سده عبور کرده، به قطار سوار شده، نخلستانها را طی کردیم و شهر کربلا نمایان شد، در محطه کربلا پیاده شدیم.
*
کربلا از شهرهای مهم عراق عرب است. روسای دوائر آن از بغداد که پایتخت عراق است، تعیین میشوند. شهر پرجمعیت و پرنعمتی است. اهالی آن مرکب از عرب و ایرانی و بربری و... است. مذهب رسمی جعفری است. زبان عربی و فارسی، باغات و نخلستانها و زرع فراوان دارد، قبر مطهر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام در آنجا واقع است و از این جهت مطاف همه عامه مسلمین است. پول آنها و همه عراق دینار است که به هزار فلس تقسیم میشود و هر دینار مطابق است با 13تومان و پنج قران ایران.
القصه در میدان معیری که اکنون میدان بلدیاش گویند آمدیم دکان سیدسلیمان که اصلا شهرضایی و در حدود 20سال است که مجاور است و کسب خرده فروش دارد... و سه شب منزل ایشان بودیم.
*
چهار شب در کربلا ماندیم. حقیقتا اوقات زیارتی کربلا دیدنی است. الله اکبر! از این جمعیت. مخصوصا عربها؛ وضیع و شریف، زن و مرد، راستی هنگامه غریبی میشود مخصوصا در شب و روز عرفه. نشد دست ما به ضریح مطهر برسد و عبور در صحن و رواق کار مشکلی بود، حتی بازار و خیابان بینالحرمین و صحن جناب اباالفضل(ع) مملو از جمعیت بود. بالجمله امروز که شنبه یازدهم ذیحجه است از کربلا توسط ماشین آمدهایم طویرج و از آنجا توسط فلکه (موطورابی) حرکت نموده چهار ساعته وارد کوفه شدیم. در جامع کوفه نماز خوانده سوار عربانه (واگون) شده، غروب وارد نجف شدیم.
از جمله زیارات مخصوصه حضرت امیرالمومنین(ع) زیارت غدیریه است که در کتب ادعیه و مزار، تفصیل و اعمال آن ذکر شده. برای درک زیارت در این روز از اطراف جمعیت زیاد میآید در نجف اشرف، به خصوص اعراب عشایر رجالا و نساء، کبیرا و صغیرا. به اندازهای ازدحام میکنند که راه عبور از صحن مطهر دشوار میشود تا چه رسد به رواق و حرم، پهلوی دست یکدیگر مثل پنجه دست نشسته ولی بیاندازه کثیف و بیمبالات هستند. کیفیت زیارت کردنشان به خصوص عوامشان وحشیانه است.
دسته دسته وارد میشوند و فریاد بلند میکنند و مردم را صدمه میزنند و فشار میدهند و بدون اذن دخول و آداب ورود وارد میشوند و اطراف ضریح مطهر هروله میروند و دستهایشان را بلند کرده و به طرف ضریح مطهر فرود میآورند. حقیر در آن حال متذکر شدم واقعه عاشورا و موقع شهادت سیدالشهداء(ع) و هروله رفتن عربها، اطراف قتلگاه را باری اگرچه باطن را کسی نمیداند شاید زیارتِ همان عرب بدوی چون از روی خلوص است قبول شود و صدها زیارت اهل فضل و دانش چون مغشوش است رد شود، کما اینکه شواهدی هم در کتب سیر دیده شده است.
*
امروز که پنجشنبه هفتم ماه محرم است، عازمیم برای کربلا به جهت زیارت عاشورا. جمعیت زوار اگرچه به اندازه زیارت عرفه نیست اما خلوت هم نیست. از حیث عزاداری و مجالس زیاد در صحن و... و حرکت دستهجات قابل توجه است مخصوصا روز عاشورا هنگام ورود دستهها در حرمین شریفین هرولهکنان، برسرزنان، واحسیناگویان، مرد و زن و کودکان با اشکال مختلف، بعضی سروپای برهنه بعضی فقط زیرجامه پوشیده، بعضی سر و صورت خود را گل گرفته، اطراف ضریح مطهر چنان ضجه میکنند که کمتر دلی است که از جا حرکت نکند.
هر ساله رسم بود روز سیزدهم دسته بنیاسد از طویرج حرکت نموده با جمعیت مردانه و زنانه زیاد، وارد کربلا شده در صحن عزاداری کرده و مکان مخصوصی از طرف اهالی کربلا آنها را ضیافت مینمودهاند. امسال هم علیالرسم، لوازم پذیرایی فراهم نمودند، حتی اینکه شب سیزدهم خودم در حسینهای که محل پذیرایی بود، دیدم حدود 60 دیگ بزرگ بار گذاشته بودند و خادم حسینیه میگفت: محل دیگری هم هست برای پذیرایی دسته، بالجمله چون روز سیزدهم باران سختی آمد لذا دسته مختصری آمدند.
*
موقعی که کربلا بودیم روز عاشورا مسموع افتاد که شب گذشته درب حرم مطهر حضرت امیر(ع) باز شده، کمکم شهرت پیدا نمود تا اینکه بعضی از اشخاص که در آن موقع در صحن نجف بودهاند، آمدند و نقل کردند و اصل واقعه این است که نظر به اینکه حکومت در مقام جلوگیری از دسته تیغزنها بود، شب عاشورا، ساعت چهار از شب مردم را از حرم و صحن اخراج و درب حرم و رواق و بعضی از دربهای صحن را مسدود نمود و چند نفر شُرطه (آجان) مقابل درب صحن گماشته که در صحن اجتماع نشود و سالهای قبل رسم بود که دستهای از محل مشراق شب عاشورا میآمدند و در حرم یا رواق سینه میزدهاند، امسال هم میآیند ولی چون درب رواق را بسته میبینند در ایوان مشغول سینهزدن و فریاد کشیدن میشوند. یک نفر صاحبمنصب از شرطه آمده از آنها جلوگیری نموده، اعتنایی به او نمیکنند.
از جلوی ایوان بالا رفته با چکمه که مردم را متفرق کند اطرافش را گرفته، محکم او را میزنند، سایر شُرطیها بعضی مضروب و بعضی فرار میکنند چون فریادها بلند میشود از اطراف جمعیت وارد صحن شده، درب رواق ضجه میکنند و صدای«یا علی(ع) دخیل»، «یا علی(ع) افتح الباب» بلند میشود که ناگهان میخهایی که به چفت درب کوبیده، درآمده و درب باز میشود. مردم وارد حرم شده، حرم و رواق و صحن مملو از جمعیت و ضجه و شیون میشود. هذا ماسمعناه و العلم عندالله.

جنگلهای بکر آمازون، از مخوفترین مکانهای دنیاست که راز و رمز زیادی را در دل خود پنهان کرده است
آمازون، پهناورترین جنگل در آمریکایجنوبی است که در بین کشورهای اکوادور، پرو، ونزوئلا و کلمبیا قرار دارد اما بیشترین قسمت آن به برزیل منحصر میشود. پیدایش این جنگل قدیمی به 200 تا 500 میلیون سال قبل یعنی دوره اول زمینشناسی بازمیگردد. در جنگلهای مرطوب آمازون تقریباً هر روز باران سنگینی میبازد و به همین دلیل آمازون در تمام فصول سال هوایی گرم و مرطوب دارد. به خاطر قرارگیری این جنگل در منطقه استوایی، متوسط درجه حرارت در مرکز آن به 30 درجه سانتیگراد و در غربیترین منطقه که خنکترین جای آمازون به حساب میآید، این دما به 25 درجه سانتیگراد میرسد. در این جنگل 2500 نوع درخت و همچنین 30 هزار گونه گیاه وجود دارد. دانشمندانی که برای تحقیق به این منطقه سفر کردهاند، آنجا را با وجود زیباییهای بیشمار، به دلیل آمار بسیار کشتهشدگان و گمشدگان، جهنم سبز نامیدهاند. این جنگلها تا پیش از وورد اروپاییان، محل زندگی 5 تا 13 میلیون سرخپوست بودهاند که در هزار قبیله مختلف زندگی میکردهاند. امروزه قبیلههای باقیمانده از ترس چوببرهای جنگل، ملاکان زمین و شیوع انواع بیماریهای دائم در حال فرار هستند.
رودخانه آمازون
بزرگترین رودخانه دنیا آمازون است که با 1100 انشعاب و 7/6 هزار کیلومتر طول، از کوههای 12 میلیون سالهاند در آمریکایجنوبی شروع شده و پس از گذر از یک مسیر پرپیچ و خم، به سمت شرق و اقیانوس اطلس میرود. دهانه این رودخانه بسیار عریض است؛ به طوریکه حتی کشتیها قادر به عبور از آن هستند. البته در قسمتهایی از این رودخانه که دارای آب گرم و نسبتاً راکد است، حیوانات عجیبی نیز زندگی میکنند که یک نمونه از آنها، نوع خاصی از گربه ماهی است که به دلیل زندگی در یکی از بکرترین مناطق دنیا بسیار بزرگتر از حد معمول است. بزرگترین و معروفترین ماهیهای آب شیرین در این رودخانه زندگی میکنند. نام این رودخانه به دلیل خطرناک بودن، آمازون گذاشته شده است که به زبان بومیان آنجا به معنی شکننده قایق است. طبق تحقیقات به دست آمده، طول عمر این رودخانه 11 میلیون سال محاسبه شده است.
تمدن گمشده آمازون
فرانسیسکو پیزارو گونزالس اهل اسپانیا، یکی از کشورگشایان خونخوار دنیا بود که به قصد پیدا کردن شهر الدرادو که گفته میشد حتی پیادهروهای آن از طلا پوشیده شده است، پا به آمریکایجنوبی و آمازون نهاد که در آن زمان جزیی از قلمرو اینکاها بود و هیچ انسانی به جز افراد قبیله به آنجا نرفته بودند.
در سال 1524 او برای اولین بار به آمریکایجنوبی رفت اما به دلیل کافی نبودن آب و آذوقه و همچنین جنگ با بومیان منطقه، خسته و بیمار به کشور خود بازگشت.
دو سال بعد دوباره پیزارو به همراه گروهش راهی آمریکایجنوبی شدند. اینبار در هنگام گذر از خط استوا توانستند غنایم باارزشی از جنس طلا و نقره به دست آورند که همین امر باعث بروز اختلاف در میان گروه شد.
آنها در این سفر برای اولین بار شتر لاما را دیدند و نام آن را شتر کوچک گذاشتند. پیزارو در سفرهای خود با بومیان منطقه برخورد کرد. ولی بعد از بازگشت و گفتن مشاهداتش هیچکس حرفهای او را در مورد این انسانها باور نکرد. اما با توضیحاتی که پیزارو راجع به این منطقه داد بسیاری از محققان بعدها به آمازون رفته و در آن هنگام که این جنگلها به عنوان منطقه مسکونی بومیان آمریکا در کل دنیا شناخته شد.
قبیلههای آمازون
در جنگلهای آمازون هنوز قبایلی هستند که به دور از هیاهوی شهر و به سبک گذشته و اجدادشان به زندگی خود ادامه میدهند. اما به جز قبایل بومی که در دل جنگل زندگی میکنند و هیچ ارتباطی با دنیای بیرون ندارند، گروههای بومی دیگری نیز در شهرها و روستاهای اطراف زندگی میکنند که تعداد آنها تقریباً به 20 میلیون نفر میرسد.
نیمی از جمعیت این قبایل طی سالیان متمادی بر اثر بیماری، گرسنگی و جنگ جان خود را از دست دادهاند. این قبایل در تمام آمازون با یکدیگر متفاوت هستند یعنی تقریباً 200 قبیله با فرهنگهای مختلف هستند که حتی زبان آنها با هم متفاوت است. آنها به 180 زبان مختلف صحبت میکنند.
هر سال در ماههای ژوئن و اگوست، قبایل مستقر در آمازون و شهرهای اطراف جشنی به نام کوارپ برگزار میکنند. در این جشن که در واقع برای بزرگداشت رفتگانشان برپا میشود، هر قبیله رقص، غذاهای بومی و آیینهای خود را به نمایش میگذارد.
ورود غریبهها به این جشن برای تماشا تنها با اجازه روسای قبایل امکانپذیر است. اما این جشن مربوط به قبایلی میشود که با وجود زندگی در جنگل، با یکدیگر و حتی گاهی با دنیای بیرون در ارتباط هستند.
طبق تحقیق دانشمندانی که به این جنگلها سفر کردهاند، 50 قبیله بومی، شناسایی شدهاند که به طور کلی با دنیای بیرون از جنگل غریبهاند و حتی از قبایل به حال خود رها شوند تا به خاطر رفتن بیگانگان به حریم خصوصیشان مجبور به پناه بردن به اعماق جنگل نباشند، چون این کار باعث میشود آنها به مناطق دورافتاده رفته و دیگر نتوان اطلاعی از آنها به دست آورد.
همچنین دولت برزیل برایشان منطقهای حفاظتشده در نظر گرفته تا از پیشروی آنها به اعماق جنگل جلوگیری شود. این برنامهریزی از طرف دولت، به این خاطر است که طبق آمار به دست آمده در چند سال اخیر، تعداد آنها رو به افزایش است و این برای دانشمندان و محققان امیدوارکننده است. بعضی از این قبایل به دلیل چادرنشین بودن، مرتب محل زندگی خود را تغییر میدهند اما بیشتر آنها در خانههایی زندگی میکنند که سالها قبل به دست اجدادشان ساخته شده بود. بعضی از این قبایل جمعیتی حدود 200 نفر دارند اما تعداد محدودی از این قبایل جمعیتشان تا 30هزار نفر نیز میرسد.
بیشتر این قبایل در مناطق نزدیک به برزیل، کلمبیا و ونزوئلا یعنی شمالغربی جنگل که نسبتاً پرباران است، ساکن هستند.
در منطقهای دیگر به نام آلتوزینگو در ایالت ماتو گروسو در برزیل، 14 قبیله دیگر زندگی میکنند که 10 قبیله دارای فرهنگ و زبان مختلف هستند اما با یکدیگر ارتباط نزدیکی دارند ولی چهار قبیله باقیمانده جزو آنهایی هستند که هیچ ارتباطی با دنیای بیرون از قبیلهشان ندارند و همین امر باعث شده تا این چهار قبیله در معرض انقراض قرار بگیرند.
با وجود اینکه محققان تمام تلاششان را برای شناسایی کل قبایلی که در این نواحی زندگی میکنند انجام دادهاند اما هستند گروههایی که از دید دیگران پنهان ماندهاند. برای مثال مدتی قبل یک گروه باستانشناس که با هلیکوپتر بر بالای جنگلهای آمازون مشغول گردش بودند، موفق شدند در یکی از بکرترین مناطق آمازون یک قبیله سرخپوست را شناسایی کنند.
اینطور که به نظر میرسید این قبیله تا به حال با انسانهای دیگر برخورد نکرده بودند زیرا درست در زمانی که باستانشناسان قصد عکسبرداری از آنها را داشتند، مردم قبیله به سمت آنها نیزه و تیر پرتاب کردند.
این گروه توانستند به سختی چندین عکس از آنها بگیرند تا ثابت کنند این افراد واقعاً وجود دارند. دولت برزیل نیز این موضوع را بسیار مهم دانسته و از آن به عنوان کشفی بزرگ نام برد.
آمار نشان میدهد که قبل از کشف قاره آمریکا توسط کریستف کلمب در قرن 15 میلادی، حدود هفت الی ده میلیون آمریکایی در جنگلهای انبوه آمریکا زندگی میکردند که نیمی از آنها در برزیل ساکن بودند.
وقتی اروپاییها به آمریکایجنوبی آمدند، تمدنهای بومی آمریکا رفتهرفته کمرنگ شدند و بسیاری از مردم این قبایل به خاطر بیماریهای منتقل شده توسط اروپاییها جان خود را از دست دادند.
معروفترین قبیلهای که از تمام قبایل آمازون قدیمیتر است، قبیله یاگوآ است که افراد آن حتی نمیتوانند زبان هیچکدام از قبایل دیگر را بفهمند.
خانههای آنها مالوکا نامیده میشود که خانههایی بزرگ و حصیری است؛ به طوری که 15 خانوار میتوانند در آن زندگی کنند. این قبیله نسبت به قبایل دیگر دارای جمعیت بیشتری است.
گوشت قرمز ممنوع
یکی از قدیمیترین قبایل سرخپوست آمازون اناونهناوه است که در حاشیه رود لاسپیدراس در نزدیکی پرو زندگی میکنند. اولینباری که این قبیله با سفیدپوستان ارتباط برقرار کرد سال 1974 یعنی 36 سال پیش بود. جمعیت این قبیله در حالحاضر 420 نفر است. اهالی این قبیله به خاطر مهارت خاصی که در ماهیگیری دارند در میان مردم منطقه بسیار معروف هستند.
ماهیگیری در این قبیله چند ماه طول میکشد اما تعداد ماهیهای صیدشده به روش آنها بیشمار است. غذای محلی این قبیله ماندیوکا است که از آرد و ذرت تهیه میشود.
قبیله آناونهناوه برخلاف دیگر قبایل، حیوانات دارای گوشت قرمز را شکار نمیکنند و از خوردن گوشت قرمز اجتناب میکنند و اگر در این قبیله کسی گوشت قرمز بخورد قانونشکن به حساب میآید. در دهههای اخیر بسیاری از زمینهای آنها توسط جویندگان الماس، دامداران و کشاورزان از آنها گرفته شده است.
گمشدگان آمازون
جنگلهای انبوه آمازون قربانیان بیشماری گرفته است. تعدادی از کسانی که به آمازون رفتند هیچگاه بازنگشتند. یکی از معروفترین گمشدگان آمازون، پرسی فائوست بود که بعدها داستان او الهامبخش فیلمهای ایندیانا جونز شد. کلنل پرسیوال هریسون فائوست در 18 آگوست 1867 در انگلستان به دنیا آمد. پرسی بعد از اتمام تحصیلاتش در مرکز پژوهشهای جغرافیایی سلطنتی به عنوان باستانشناس مشغول به کار شد. فائوست برای اولینبار در سال 1906 یعنی زمانی که 39 سال داشت به جنگلهای برزیل و بولیوی سفر کرد و با تحقیقاتی کامل در مورد این جنگلها و بومیان آنجا به انگلستان بازگشت. سالها بعد دوباره فائوست تصمیم گرفت به جنگلهای آمازون سفر کند اما نمیدانست اینبار سرنوشت دیگری برایش رقم خورده و آن هم ناپدید شدن در بزرگترین جنگل دنیا بود.
در 20 آوریل سال 1925 فائوست به همراه پسربزرگش جک فائوست و دوستش رالیق ریمل به اعماق جنگلهای آمازون رفت تا به عجایب ناشناخته آنجا پی ببرد.
آنها در پی شهری گم شده بودند که نام آن را z گذاشتند. اما آنها هیچگاه بازنگشتند تا اطلاعاتی در مورد شهر تازه کشفشده به جهانیان بدهند. آخرین جایی که مردم آنها را دیده بودند شهری نزدیک جنگل به نام کالاپالوس بود. فرضیههای زیادی در مورد گم شدن آنها ارائه شد و قویترین فرضیه کشته شدن این سه نفر به دست بومیان منطقه بود. اما هربار مقداری از وسایل آنها در گوشهوکناری از جنگل پیدا میشد. برای مثال در سال 1927 پلاکهای آنها توسط افراد محلی پیدا شد و در سال 1933، قطبنمایی که در تمام سفرهای فائوست همراهش بود و هیچگاه از خود جدا نمیکرد یافت شد. اما این پایان ماجرا نبود، نکتهای که در مورد این داستان خیلی عجیب است، ناپدید شدن افراد گروههایی است که برای پیدا کردن آنها به اعماق جنگلهای آمازون رفته بودند که شمار این افراد به بیش از 100 نفر میرسد. در سال 1951 تعدادی اسکلت در جنگلهای آمازون پیدا شد که محققان احتمال دادند مربوط به فائوست و افرادش باشد اما پس از انجام آزمایش دیانای این فرضیه رد شد. در سال 2005 یک نویسنده نیویورکی به نام دیوید گران درصدد پیدا کردن شهری برآمد که فائوست به خاطر آن جانش را از دست داده بود. اولین کاری که او برای گشودن این راز سر به مهر انجام داد، رفتن به دهکدهای بود که آنها برای آخرین بار آنجا دیده شده بودند، یعنی کالاپالوس. او توانست اطلاعات باارزشی از افراد بسیار پیر و قدیمی این منطقه به دست آورد. به گفته آنها بعد از گذشت مدتی پس از اینکه فائوست از آنجا حرکت کرد در میان جنگل، دودی شدید به نظر میرسد و به همین خاطر احتمال اینکه آنها به دست قبیله آدمخوارها کشته شده باشند بسیار زیاد است. وقتی دیوید به نیویورک بازگشت کتابی به نام تمدن گمشده شهر z نوشت که تمام داستان فائوست و فرضیههای گم شدن او و گروهش در آن ذکر شده بود.
در اولین سفری که فائوست به جنگلهای آمازون داشت، با موجودی عظیمالجثه در رودخانه آمازون مواجه شده بود و آن موجود چیزی نبود جز یک آناکوندای غولپیکر. او در یادداشتهای خود ذکر کرده بود؛ «این موجود سری مثلثی و بدنی پهن و بلند داشت که به آرمی دور قایق ما میچرخید و هر لحظه ممکن بود که قایق ما را واژگون کند. من در یک حرکت سریع اسلحهام را پشت حیوان گرفته و شلیک کردم و او به سرعت از ناظر ناپدید شد.» به گفته فائوست قطر بدن این مار به 50 سانتیمتر و طول آن به 19 متر میرسید.
نجاتیافتگان آمازون
مادام ایزابل گودین یکی دیگر از افرادی بود که به جنگلهای آمازون سفر کرد و داستانی جاودانه از خود به جای گذاشت. همسر ایزابل، جین گودین یکی از افراد تیم تحقیقاتی علمی فرانسه بود.
او در سال 1750 برای انجام یکسری تحقیقات به جنگلهای آمازون اعزام شد؛ این زمانی بود که او تازه با ایزابل ازدواج کرده و او باردار بود. به همین خاطر مجبور شد تا ایزابل را نیز همراه خود ببرد اما او را در یکی از نزدیکترین شهرهای جنگلی به نام کویتو گذاشت تا خودش به تنهایی به جنگل برود. ایزابل تا سال 1765 با امیدف چشم انتظار بازگشت شوهرش بود اما هیچ خبری از جین نشد و به همین دلیل ایزابل نامهای به دولت برزیل نوشته و از آنها درخواست کمک کرد تا بلکه بتوانند ردی از شوهرش پیدا کنند. برزیل درخواست کمک او را قبول کرده و تیمی تحقیقاتی را با او با این سفر فرستاد. آنها سفر دریای خود را آغاز کردند اما تمام افرادی که با او در این سفر همراه شده بودند بر اثر حمله خفاشهای خونآشام، مالاریا و نیش مارهای عظیمالجثه آمازونی جان خود را از دست دادند.
در این زمان ایزابل تنها و مستاصل به راه خود ادامه داد تا اینکه به یکی از قبایل بومی برخورد؛ در این هنگام از شدت ضعف و خستگی از هوش رفت. بومیان ایزابل را برای درمان به یکی از معابد محلی بردند تا سلامتش را دوباره بازیابد و بتواند به سفر خود ادامه دهد. این قبیله به ایزابل لباس و غذا دادند و توشه سفرش را آماده کردند و ایزابل به راه خود ادامه داد. این سفر 4 سال به طول انجامید تا اینکه در سال 1769 و در میان جنگل، عجیبترین اتفاق زندگیاش به وقوع پیوست. او در میان یکی از قبایل آمازونی، شوهرش را پیدا کرد.
جین به خاطر حادثه شدیدی که در میاه راه برایش به وجود آمده بود حافظه خود را از دست داده بود و به همین خاطر با یکی از قبایل زندگی میکرد اما با دیدن ایزابل و کمکهای او توانست دوباره حافظه خود را به دست آورد.
آنها پس از تقریباً 20 سال دوری، با هم به پاریس بازگشته و زندگی جدیدی را آغاز کردند. در طول سالهایی که این زوج در جنگلهای آمازون سرگردان بودند، با اتفاقات عجیبی برخورد کرده بودند. آنها در یادداشتهای خود خاطراتشان را نوشته بودند، از جمله فرار از دست حیوانات عجیب و عظیمالجثه و همچنین پنهان شدن از دست قبایل آدمخوار و گذراندن شب در جنگلهایی با حشرات خطرناک و خوردن گوشت شکار، مطالبی بود که در خاطرات آنها اشاره شده بود. جین در سال 1792 از دنیا رفت و ایزابل نیز که دیگر طاقت دوری او را نداشت، چند ماه پس از شوهرش از دنیا رفت.
از دیگر گمشدگان جنگلهای آمازون، یوسی گیسبرگ بود که در سال 1981 برای انجام یکسری تحقیقات از طرف ارتش انگلستان به آمریکای جنوبی فرستاده شد. یوسی به مدت سه هفته در این جنگل مخوف گم شده بود ولی به طرز معجزهآسایی از مرگ نجات یافت و توانست با تجربیات جذاب ولی ترسناک به لندن بازگردد. او پس از بازگشت کتابی از خاطرات خود در آمازون منتشر کرد و نام آن را «گمشده در جنگل» گذاشت. یوسی خاطرات خود را اینگونه بیان میکند: «من در آن زمان تنها 22 سال داشتم و عاشق هیجان و ماجراجویی بودم. وقتی به بولیوی رسیدم، از مردم منطقه داستانهای عجیب و غریب زیادی راجع به جنگلهای مرموز آمازون شنیدم و این کنجکاوی دلیل اصلی سفر من به آمازون بود.»
یوسی در این سفر با ماجراجوی دیگری به نام مارکوس آشنا شد و با هم این سفر را آغاز کردند. مارکوس که قبلاً نیز بارها به آمازون رفته بود، از داستانهای خود برای یوسی تعریف کرد و او هر چه بیشتر برای سفر راغب میشد. در راه با افراد دیگری به نامهای کوین و کارل آشنا شدند و به این ترتیب یک گروه تشکیل دادند. اما آنها خبر نداشتند که کنجکاوی بیش از حد میتواند برایشان ایجاد دردسر کند. آنها با شجاعت تمام به اعماق جنگل رفتند، بدون اینکه برای پیدا کردن راه بازگشت برای خود نشانهای بگذارند و همین باعث شد تا راهشان را گم کنند و فقط در جنگل دور خود بچرخند. کمکم آب و آذوقهای که همراه آورده بودند، تمام شد و آنها مجبور شدند برای سیر کردن شکم خود، شکار کنند و چون هیچکدام شکارچی ماهری نبودند، تنها میتوانستند میمونها را شکار کنند. پس از چند روز سرگردانی آنها بالاخره رودخانه آمازون را پیدا کردند و چون میدانستند این رودخانه از شهرهای زیادی میگذرد، به فکر ساختن بلمی برای رد شدن از رودخانه افتادند. یوسی در ادامه داستان خود میگوید: «میدانستیم که این کار ریسک بزرگی است اما برای رهایی از این مخمصه، مجبور به پذیرفتن این ریسک بودیم. پشههای وحشتی تمام بدنمان را گزیده بودند و به خاطر خوردن گوشت میمون بیمار شده بودیم. کوین بسیار بیمار بود و ما احتمال میدادیم مالاریا گرفته باشد. این بلم آخرین امید ما برای بازگشت بود. میدانستیم خطرات بسیاری در مسیر رودخانه خواهیم داشت که از جمله آنها آبشارهای فراوان و پرخطر رودخانه آمازون و حیواناتی بود که در این رودخانه زندگی میکردند.»
اما این بلم فکر خوبی برای نجات نبود و به خاطر نداشتن امکانات کامل برای ساخت بلم، آنها نتوانسته بودند آن را محکم بسازند. قایق تنها پس از 15 الی 20 دقیقه حرکت در رودخانه شکسته شد دو آنها داخل آب افتادند. عمق رودخانه آنقدر زیاد بود که به زحمت و با کمک تکه چوبهای قایق، تنها سر خود را بیرون از آب نگه داشته بودند تا بتوانند نفس بکشند. آنها تمام مسیر را با جریان آب طی کرده و تقریباً با تمام موانعی که در راه بود، برخورد کردند تا اینکه بالاخره زخمی و سرگردان به ساحل رسیدند ولی به خاطر تشنگی و صدمات شدید تا ساعتها از هوش رفته بودند.
این چهار نفر تازه به هوش آمده و برای خود آتشی روشن کرده بودند و فکر میکردند بالاخره همهچیز تمام شده و نجات یافتهاند که ناگهان یک یوزپلنگ را در مقابل خود دیدند اما این بار بخت با آنها یار بود زیرا یوزپلنگ گرسنه نبوده و مارکوس توانست با استفاده از یک تکه آتش او را ترسانده و فراری دهد. آنها شب و روز به مسیر خود ادامه دادند ولی گویا مشکلات دستبردار نبودند. این بار کارل ناگهان در یک باتلاق افتاد و با هر حرکت، بیشتر در آن فرو میرفت. یوسی و مارکوس برای بیرون کشیدن کارل بسیار تلاش کردند اما بینتیجه بود و او در باتلاق غرب شد. مارکوس، کوین و یوسی به راه خود بدون کارل ادامه دادند. آنها بسیار خسته و بیمار بودند و تنها پوست و استخوانشان باقی مانده بود. درست زمانی که آنها دیگر هیچ امیدی به زنده ماندن نداشتند، با یک قبیله سرخپوست برخورد کردند. مارکوس در مورد این قبیله میگوید: «در ابتدا ما از این قبیله ترسیدیم و فرار کردیم زیرا فکر میکردیم آنها ما را خواهند کشت اما افراد این قبیله تنها قصد کمک داشتند. آنها زخمهای ما را مداوا کردند و به ما غذا دادند و ما دوباره به مسیر خود ادامه دادیم.»
در میانه راه مارکوس، یوسی و کوین را گم کرد و دیگر موفق به پیدا کردن آنها نشد. یوسی و کوین از راهی که افراد قبیله نشان داده بودند، به سنخوزه رسیدند اما مارکوس هیچگاه پیدا نشد و حتی تیم تحقیق نیز هیچ ردی از او پیدا نکردند. اکنون یوسی و کوین دوستان بسیار صمیمی هستند و از این سفر به عنوان وحشتناکترین و عجیبترین تجربه زندگی خود یاد میکنند.
شنا در خطرناکترین رودخانه دنیا
با اینکه رودخانه آمازون بسیار خطرناک و مرگآور به نظر میرسد، اما برای برخی از افراد تنها یک سرگرمی بوده و میتواند آنها را به آرزوهایشان برساند. از جمله اشخاصی که برای زنده نگهداشتن نام خود، دل به دریا زده و تمام خطرات این مسیر دشوار را به جان خرید، مارتین استلر است که تصمیم گرفت کاری را انجام دهد که تا به حال هیچکس جرأت انجام آن را نداشته است و آن شنا در طول رودخانه آمازون بود. مارتین تصمیم خود را گرفته بود؛ حتی اگر در این راه جانش را از دست میداد.
در سال 2007 مارتین، 5268 کیلومتر را در عرض 66 در رودخانه مخوف آمازون شنا کرد. او این مسیر را از رشتهکوههای آند در پرو آغاز کرد و در سواحل آتلانیتک در برزیل به اتمام رساند. میلیونها بیننده از طریق دوربینهای نصب شده در مسیر، مارتین را همراهی میکردند.
بعدها کتابی از تجربیات مارتین به چاپ رسید که تمام سفرهای او را شامل میشد مارتین استلر تا به حال موفق شده است چهار رکورد در کتاب رکوردهای گینس ثبت کند. او در یکی از رکوردهایش در سال 1997 طول بین آفریقا و اروپا را شنا کرده بود و همچنین شنا در رود دانوب در سال 2000 و شنا در رود میسیسیپی در سال 2002 از دیگر رکوردهای مارتین است.
اتفاقات غیرطبیعی
با اینکه جنگلها و رودخانه آمازون سرشار از زیبایی است اما در آنجا باید منتظر هرگونه رخداد شگفتانگیزی بود. در 9 نوامبر سال 1989 یک کشتی مسافرتی کوچک با 25 مسافر و خدمه از رودخانه آمازون میگذشتند که ناگهان حفرهای عجیب و ترسناک درست در مقابل آنها و در آبهای رودخانه ایجاد شد اما وقتی که کشتی رفتهرفته دچار این گرداب میشد، ناخدای کشتی که سالهای سال عمر خود را در این راه گذرانده بود، توانست کشتی را از غرق شدن نجات دهد ولی 2 نفر از مسافران درون آب افتاده و جان خود را از دست دادند و همچنین 10 نفر دیگر به شدت زخمی شدند.
این اتفاق تا به حال بارها در این قسمت رودخانه رخ داده و جان بسیاری را گرفته است اما هنوز هیچ دلیل علمیای برای این پدیده وجود ندارد، زیرا همیشه این حفره در این قسمت وجود ندارد و فقط گاهی به وجود میآید.
یکی دیگر از اتفاقاتی که در جنگلهای آمازون به وقوع پیوست گم شدن یک هواپیمای کوچکی نظامی با 9 سرنشین بود. در سوم اکتبر سال 2009، این هواپیما که در حال عبور از بالای جنگلهای آمازون بود، دچار توفانهای شدید این منطقه شده و کنترلش را از دست داده و در نهایت سقوط کرد، اما 7 سرنشین هواپیما هیچگاه پیدا نشدند و تنها 2 نفر از آنان توانسته بودند از طریق شنا از آبهای رودخانه آمازون خود را به شهرهای اطراف برسانند اما گفتند که از سرنوشت همراهانشان هیچ اطلاعی ندارند و چون از پیدا شدن آنها ناامید شده بودند فقط جان خود را نجات دادند.
اشکال عجیب در آمازون
در عکسهای هوایی که از اطراف جنگلهای آمازون گرفته شده است، اشکال عجیبی دیده شده است که در چمن زمینهای پهناور اطراف جنگل به وجود آمده است. از سال 1999 تا به حال هر بار که از این منطقه عکسبرداری شده است، طرح به وجود آمده با دفعه قبل متفاوت بوده است؛ به طوری که در بین این سالها بیش از 200 شکل مختلف ثبت شده است که در محدودهای در حدود 250 کیلومتر به وجود آمده است. نکته جالب توجه در مورد این اشکال، این است که ممکن است یک روز آنها دیده شوند و روز بعد وجود نداشته باشند. مردم بومی آن منطقه اعتقاد دارند این اشکال توسط فضاییها به وجود میآید و در زمان حضور فضاییها در اطراف آمازون، هرکس به این منطقه بیاید به دست آنها اسیر یا کشته خواهد شد. این اشکال با خم کردن چمنهای اطراف به وجود آمدهاند و تا به حال هیچ دلیل علمی برای پیدایش آنها به دست نیامده است.
دنیس اسچان، عضو هیأت علمی دانشگاه فدرال برزیل در این باره میگوید: «تقریبا در هر هفته یک شکل عجیب در این منطقه دیده میشود که دلیل به وجود آمدن آنها اثبات شنده است، بعضی از این اشکال دایرهای و برخی دیگر مربع یا مستطیل و برخی حتی چندضلعی هستند. توفانهای شدیدی که در اینجا رخ میدهد، میتواند یکی از فرضیههای پیدایش این اشکال باشد.» مکانهایی که این اشکال در آنجا بیشتر دیده شدهاند، شمال بولیوی و غرب برزیل بوده است. عرض بیشتر این اشکال تا 11 متر و عمق آنها تا دو متر است و مناطقی که این اشکال در آنجا دیده شدهاند از 90 تا 300 متر مساحت دارد. به هر حال این نیز یکی دیگر از عجایب آمازون است.
حیوانات عجیب آمازون
در جنگلهای وسیع آمازون به طور تقریبی 1294 نوع پرنده، 378 خزنده، 427 نوع دوزیست و 3 هزار نوع ماهی زندگی میکنند که اغلب این حیوانات شکارچیان بسیار ماهری هستند و جان سالم به در بردن از دستشان تقریباً غیرممکن است.
دلفین صورتی که به زبان محلی بوتو نامیده میشود، یکی از نادرترین دلفینها در سراسر دنیاست که در میان آبهای رودخانه پهناور آمازون زندگی میکند. این دلفین میتواند تا 15 دقیقه روی آب بماند ولی به طور کلی این دلفینها معمولاً زیر آب هستند و تنها برای نفس کشیدن روی آب میآیند. همچنین با وجود شباهتی که با دلفینهای خاکستری دارند از نظر اندازه از آنها کوچکتر هستند و همین دلیل باعث شده تا بتوانند به راحتی در آبهای رودخانه شنا کنند؛ وزن آنها به 90 کیلوگرم میرسد. دلفینهای صورتی قادر هستند در آب به صورت درجا 180 درجه بچرخند.
رنگ این نوع دلفین به خاطر آبی که در ان زندگی میکند و غذایی که میخورد صورتی است، اما عجیبترین حیوانی که در جنگلهای آمازون به چشم میخورد، ماناتی یا همان گاو دریایی است که میتواند نیم تن وزن داشته باشد و قدش به 3 متر هم برسد. همچنین مارهای آناکوندا که بزرگترین گونه مار در سراسر دنیا هستند نیز در این جنگلها زندگی میکنند و بیشتر آنها تا 10 متر طول دارند. آناکوندا هیولای دریاچه نیز نامیده میشود. این مار برخلاف پیتون سمی نیست و با پیچیدن دور شکار او را از پا در میآورد. تا به حال بسیاری از مردم منطقه، به خصوص بومیان توسط مارهای آناکوندا و پیتونهای جنگلهای آمازون بلعیده شدهاند.
چندی پیش یک پسر بچه 8 ساله که ساکن دهکدههای اطراف آمازون بود توسط یک آناکوندا بلعیده شد و چند روز بعد تنها کلاه و کفش او توسط دوستانش که به خاطر باران به زیر یک درخت پناه برده بودند پیدا شد. آراپایما یکی دیر از حیوانات عجیب آمازون است که با 4 متر طول و 200 کیلوگرم وزن از بزرگترین ماهیهای آب شیرین است، همچنین وحشیترین ماهیهای دنیا مانند پیرانا نیز در این جنگلها زندگی میکنند.
منبع: همشهری سر نخ
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سیری در زندگی و مبارزات مرحوم آیت الله سید هادی خسروشاهی
شیخ سلار دیلمی سندی است بر قدمت تشیع در تبریز
ساختمان دادگاه عمومی خسروشاه کلنگ زنی شد
رییس جمهور بر بالین رهبر معظم انقلاب: عکس
فرمانده حوزه بسیج خسروشاه:دوران دفاع مقدس تمرین و آزمون ایثار بو
جلسه مدیران مدارس منطقه خسروشاه باحضور فرماندار برگزار شد
شعری بسیار زیبا در وصف امام مهربانی ها امام رضا (ع)
افتتاح پژوهش سرای دانش آموزی و مرکز بهبود اختلالات یادگیری امید
جلسه شورای اداری خسروشاه با حضور فرماندار تشکیل شد
بازدید سرزده مدیرکل آموزش و پرورش استان از مدارس منطقه خسروشاه
[عناوین آرشیوشده]