از سال 1295خورشیدی با فراگیر شدن استفاده از اتومبیل تاکنون، رانندگی و ویژگیهای حرفهای آن پدیدآورندة نوعی خردهفرهنگ در جامعة ایران بوده است که به قشر راننده اختصاص دارد. این خردهفرهنگ نوع رفتار اجتماعی،علایق، گویش، خواب و خوراک، پوشش و حتی آرایش و اصلاح سر و صورت مردان جاده را دربر میگیرد تا جایی که برخی از جنبههای آن زبانزد خاص و عام است. این فرهنگ آنقدر گسترش یافته است که کاویدنِ گوشههای آشکار و پنهان آن حکایتی مفصل و طولانی و از حوصلة این مجال خارج است.
نخستین اتومبیلهایی که مظفرالدینشاه در سفر فرنگ خریداری کرد با همراهی شوفر(راننده)، هندلزن(هندلچی) و مکانیک فرنگی وارد ایران شد. تا مدتها شوفرهای خارجی(اروپایی، هندی، عرب)، ارمنی و زرتشتی هدایت اتومبیلها را به عهده داشتند. نخستین شوفری که در ایران رانندگی کرد یک مهندس اتومکانیک بلژیکی(و به روایتی فرانسوی) به نام «مسیو فرناند وارنه» بود که همراه با نخستین اتومبیل از فرنگ به ایران آمد. این راننده که در استخدام مظفرالدینشاه بود و اتومبیل او را هدایت میکرد در اصطلاح عامیانه «اتومبیلچی» نام گرفت. از آنجایی که مردم نام او را نمیدانستند، پسوند «چی» را بر واژه تازهوارد «اتومبیل» نهادند و مانند قاطرچی، خرکچی، سورچی، درشکهچی، او را اتومبیلچی خواندند. بعدها واژه «شوفر» به جای اتومبیلچی متداول شد. البته اصل واژه «شوفر» (chauffeur) فرانسوی است و در اروپا به کسی گفته میشد که بتواند ماشینهای متحرک بخار اولیه را هدایت کند. اما این واژه در ایران به کسی اطلاق میشد و هنوز هم میشود که قادر به راندن اتومبیل باشد یا شغلش رانندگی بهویژه رانندگیِ ماشینهای سنگین باشد.
نخستین ایرانی که موفق به یادگیری فن رانندگی شد به احتمال قریب به یقین «سید احمد میرسپاسی» معروف به «لیستر»، شوفر ساده وثوقالدوله بود که بعدها راننده احمدشاه قاجار شد و چندبار همراه شاه به اروپا رفت. بعد از انقراض سلسلة قاجار، رانندة رضاخان شد و با خواهرزن او ازدواج کرد و به چند منصب مهم نظامی و دولتی هم رسید.
نخستین کسی که در ایران در سال 1307خورشیدی آزمون اعطای گواهینامة رانندگی(که در آن زمان تصدیقنامة اتومبیلرانی نامیده میشد)، برگزار و نخستین گواهینامة ایرانی را به نام خودش صادر کرد فردی به نام «ناصرخان انشا» بود.
نخستین بانویی که موفق به آموختن فن رانندگی و اخذ گواهینامه شد به احتمال قریببهیقین خانم «هِلن شَهبندبان» از هموطنان ارمنی و پس از او خانم «شوکتالملوک جهانبانی» بود که احتمالاً هر دوی آنها در دهة دوم سدة حاضر موفق به اخذ تصدیقنامة رانندگی شدهاند. البته در چند دهة گذشته زنانی پا به پای همسرانشان به عنوان رانندة تریلر و اتوبوس در جادههای بینشهری فعالیت داشتهاند. هماکنون نیز چندنفر از بانوان به عنوان راننده اتوبوس در شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و تعداد زیادی از بانوان به عنوان رانندة تاکسیتلفنی ویژة بانوان در تهران و سایر شهرهای ایران فعالند.
در سالهای نخست رواج اتومبیل در ایران، شوفری ارج و اعتبار بسیاری داشت و مقبولیت آن کمتر از خلبانی نبود. شکل و شمائل شوفرها نیز بیشباهت به خلبانها نبود. اتومبیلها سقف و در و پنجره درست و حسابی نداشتند و جادهها معمولاً خاکی بودند و گرد و غبار سر و صورت راننده را فرا میگرفت. حشرات یا سنگریزهها ممکن بود با صورت راننده برخورد کند. ازاینرو رانندهها کلاه و عینک و لباس بلند شبیه به خلبانان میپوشیدند. مقبولیت شوفری در نزد مردم به عنوان حرفهای نو و فنی که هرکسی قادر به انجام آن نبود سبب شده بود که رانندهها خواستگاری هر دختری بروند و لب تر کنند جواب بله بگیرند. با این همه، شوفری کاری بس سخت و طاقتفرسا بود و گرفتاریهای این حرفه و سروکله زدن با مسافران مختلف حوصلة بسیاری میطلبید که در توان برخی از شوفرهای آن زمان نبود. کمحوصلهگی، بداخلاقی، بددهنی و اعتیاد دامنگیر برخی از شوفرها شده بود و مردمی را که با آنها سروکار داشتند، میرنجاند.
در طول تاریخِ رانندگیِ ایران روایتهای شنیدنی بسیاری از خلق و خوی و عادات و ویژگیهای رانندگان صبور و خدمتگزار هم نقل شده است. بیگمان همه ما بارها روایت طنزگونة «ماشین مشدیممدلی» را شنیدهایم.
درباره ماشین مشدیممدلی روایتهای شنیدنیِ بسیاری نقل شده است که شاید همه آنها واقعیت نداشته باشد. مرحوم«مشهدی محمدعلی» از درشکهچیهای تهران قدیم بود که به خاطر شغلش انگشتنمای خاص و عام شده بود. مشدیممدلی صاحب چند رأس اسب و درشکه بود و در میان سورچیهای تهران نفوذ فوقالعادهای داشت. خودش مالک چند درشکه بود و در شهر کار میکرد. مردم هر روز او را میدیدند و برایش دست بلند میکردند. بعد از رواج اتومبیل کسب و کار سورچیها کساد شد. مشدیممدلی هم چند دستگاه اتوبوس کوچک(مینیبوس) خرید و بدینترتیب شخصیت تازهای یافت. در آن زمان، شوفری شغلی محبوب و مورد احترام مردم بود و بسیاری از جوانان آرزو داشتند که روزی شوفر شوند. سرشناسی و شهرت مشدیممدلی سورچی و حُسن خلق او سبب شده بود بچههای شیطون و بازیگوش تهران تا او را در درشکهاش میدیدند سربهسرش بگذارند. بعدها که مشدیممدلی ماشین هم خرید دنبال ماشینش میدویدند و دستهجمعی این شعر مشهور را میخواندند:
ماشین مشتی ممدلی نه بوق داره نه صندلی
مطربانِ نمایشی کمکم این ترانة عامیانه را تکمیل و در محافل شاد و بزمها اینگونه میخواندند:
ماشین مشدی ممدلی/ نه بوق داره نه صندلی// با پردههای مخملی/ با چوبهای جنگلی// صندلیهاش فنر داره/ شوفر بیهنر داره//...
مشدیممدلی سورچی به رحمت خدا رفت و دیگر اثری از درشکه و اتوبوسش بر جای نماند اما هنوز پس از هفتاد هشتاد سال وقتی مردم ماشین قراضهای میبینند زیر لب این ترانه را زمزمه میکنند. البته از این دست ترانههای تختهحوضی در فرهنگ عامیانة دهههای گذشته کم نیست. این ترانهها گاهی به رادیو و تلویزیون و فیلمهای سینمایی نیز راه یافتهاند.
در تاریخ اتومبیل و شوفری ایران به رانندگان بامرام، بامسئولیت، زحمتکش، مردمدار و خوشاخلاق بسیاری برمیخوریم. یکی از این رانندگانِ بامرام «عبدالعلی عابدی جعفری»مشهور به «دایی عبدالعلی» بود که سالها مسافران را از زادگاه نویسنده، شهر«زواره» به تهران میبرد. در ماشین اتوبوس دماغدار کمپانی جمز داییعبدالعلی جای همه بود. کوچک و بزرگ، زن و مرد، ارباب و رعیت. دایی عبدالعلی همه را راضی نگه میداشت. مسافران شهر و روستاهای اطراف را جمع میکرد و گاه منتظر میماند تا زائویی وضع حمل کند و بعد شوهرش را سوار کند؛ گاه صبر میکرد که آبیاری یا برداشت محصول پایان یابد و کشاورزی به مسافران ملحق شود.
شوفری یا بهعبارت امروزی رانندگی برای آنان که از این راه نان درمیآورند حرفهای سخت و طاقتفرساست. رانندگان بهویژه آنان که راه بیابان را پیش میگیرند و جابهجایی مسافر و کالا بین بنادر و شهرها را به عهده دارند، درد غربت و دلتنگی، بیخوابی، گرسنگی، سرمای استخوانسوز و گرمای جگرسوز بیابان را چشیدهاند و بیش از هرکس به سردی و گرمی روزگار عادت کردهاند. این قشرِ زحمتکش که تاکنون دربارة حرفه و هنرشان کمتر سخن گفته شده است، به حرکت درآورندگان شریانهای حیاتی کشورند. این عزیزان از فرط فشار طاقتفرسای کار، زود بیمار و پیر میشوند. بیماریهایی چون دردهای استخوانی و عضلانی بهویژه کمردرد، بواسیر، ناراحتیهای گوارشی و دفعی ناشی از تغذیه نامناسب یا استرس حرفهای، گرفتار شدن به دام اعتیاد و بدتر از همه تصادف، ناقص یا فوت شدن همه از آفات رانندگی است. در این میان صبوری، نشاط و مسئولیتپذیری این قشر از جامعه قابل تحسین است.
رانندگی نیاز به شکیبایی و سختکوشی بسیار دارد. مردان جاده در عین تحمل همة دشواریهای این حرفه معمولاً از طبعی لطیف و شوخ بهرهمندند. حاصل این لطافت طبع، درج حالتهای روحی و دغدغههای ذهنی آنها بر پشت و پیش ماشینهایشان و شکلگیری و تکمیل فرهنگی است که امروز پس از نزدیک به یک سده به نوعی ادبیات ویژه تبدیل شده است که در شهرها و جادهها هر اهل دلی را به تفکر وامیدارد.
با این همه، در زمان حال علیرغم تلاش و زحمات زیادی که به عهدة رانندههاست به دلیل عواقب و مصیبتهای این حرفه مثل: بیماری، غربت، دوری از خانه و کاشانه، ناچیز بودن دستمزد و دردسرهای فراوان دیگر، چندان مورد توجه نیستند و رانندگان عزیز از این جایگاه اجتماعی گلهمندند. شغل رانندگی و رانندگان همواره مظلوم واقع شدهاند. گرفتاریها و دشواریهای حرفه و هنرشان همیشه در میان هیاهوی شهرها و سکوت بیابانها پنهان مانده است. در تقویم خورشیدی و قمری صاحب روز و هفتهای برای قدردانی نیستند. در کتابها، داستانها و اخبار و گزارشهای رسانهها کمتر دیده میشوند، گویی این عزیزان بیش از هر کس دیگری در این کشور ترجیح میدهند به جای حرف زدن بیوقفه کار کنند. بر ماست که در هر جا و هر مسئولیتی که هستیم، رانندگان، این قشر زحمتکش و مظلوم را و فرهنگ و آدابشان را و مشکلات و درد دلهایشان را بیش از پیش دریابیم.
میکنم رانندگی دارم توکل بر خدا / از خطر محفوظ مانم همت شاه رضا
پژوهشگر فرهنگ فولکوریک
یکی از این اسناد، مربوط به نامه دکتر محسن رضایی به مرحوم حاج سیداحمد خمینی است که به تاریخ 29/2/1366 و پس از استعفای وی از فرماندهی کل سپاه نوشته شده و به شرح زیر است:
بسمه تعالی
برادر ارجمندم؛
حضرت حجت الاسلام جناب آقای حاج سید احمد خمینی (زید عزه)
با اهداء تحیت؛
اکنون که علیرغم مقاومتهای زیاد در مقابل مشکلات و نارساییهای میدان نبرد (که عمدتاً ناشی از افراد و عوامل داخلی جامعه و مسئولین کشور بودهاند)، مجبور به استعفا از مسئولیت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدهام، لازم میدانم از زحمات جنابعالی در حمایت از نیروهای انقلاب اسلامی بالاخص رزمندگان جان برکف حزب اللهی کشور (و علیالخصوص در عملیات والفجر 8 و کربلای 5) تشکر و قدردانی کنم.
امیدوارم نسلهای آینده انقلاب، چهرههای وفادار به امام و اصول مبنایی انقلاب اسلامی را فراموش نکرده و به آنان وفادار باقی بمانند.
برادر شما - محسن رضایی
9/2/1366
دکتر محسن رضایی 23 سال پس از نگارش این نامه، در گفتوگو با خبرنگار rezaee.ir درباره این سند میگوید:
وضعیت نامساعد تجهیزاتی، تدارکاتی و ضعف پشتیبانی مسئولان کشور از جبهههای جنگ در سال 65 (درست در شرایطی که ما درصدد آن بودیم با ادامه عملیاتهای بزرگ و کمرشکن، رژیم بعث صدام را به زانو درآوریم)، و پیگیریهای بینتیجه من در برطرف کردن این مشکلات، در نهایت مرا وادار به انجام عملی ناخواسته کرد تا در اردیبهشت ماه 1366 طی نامهای به محضر حضرت امام(ره) با ذکر مشکلات، استعفای خود را از فرماندهی کل سپاه تقدیم نمایم.
من در نامه خود به حضرت امام(ره) که متن کامل آن به زودی و برای اولین بار در کتاب «پایان جنگ» (که در حال تدوین نهایی آن هستم و به زودی منتشر میشود) آورده خواهد شد، هشدار داده بودم که اگر فکری برای برطرف کردن این مشکلات نشود و کل کشور در حمایت از جبههها و جنگ بسیج نگردد، عراق با درک این ضعفها و محدودیتهای ما، به زودی به حملات جدید و گستردهای در تمامی جبههها دست خواهد زد که در نتیجه آن، ما ضربات سختی میخوریم و تأکید کرده بودم اگر در این جهت کاری نشود، آسیبهای جدی به کشور وارد خواهد آمد.
که متأسفانه این پیشبینیها درست از آب درآمد و حملات ارتش بعث به مواضع ما صورت گرفت.
البته حضرت امام(ره) این استعفا را که در اوائل اردیبهشت 1366 نوشته شد، نپذیرفتند و فرمودند شما همچنان به کارتان ادامه دهید و من هم تذکر لازم را به مسئولان کشور در این زمینهها خواهم داد.
که در اجرای دستور حضرت امام(ره)، به طراحی عملیاتهای سال 66 در جنوب و غرب کشور پرداختیم.
حال که بیست و سه سال از آن تاریخ میگذرد، میتوانیم در هفته دفاع مقدس، بخشی از اسناد آن موقع را در اختیار افکار عمومی قرار دهیم. از جمله این اسناد، نامهای است که پس از استعفای اردیبهشت 66 خطاب به یادگار حضرت امام(ره) مرحوم حاج سید احمد آقا خمینی نوشتم و اکنون (در مهر ماه 89) منتشر میشود.
جهانیان که در برنامه «عموپورنگ» نقش آشدایی را بازی میکرد، شامگاه گذشته (جمعه) در بیمارستان درگذشت.
وی که به دلیل سانحه تصادف دو روز در بیمارستان امام جعفر صادق(ع) بستری بود و در نهایت از این سانحه جان سالم به در نبرد و درگذشت.
سعید جهانیان در سریال «قهوه تلخ» نیز بازی کرده است؛ او از تابستان امسال در برنامه «عموپورنگ» حاضر میشد.
سعید جهانیان به همراه سه تن دیگر از همکارانش صبح چهارشنبه(31 شهریور ماه) هنگام بازگشت از اجرای برنامه هنری در زیباکنار، در اتوبان کرج - قزوین در اثر برخورد با یک دستگاه تریلی به شدت آسیب دید و به کما رفت.
آرنولد بنت : داستان نویس انگلیسی- وی برای آنکه ثابت کند آب شهر پاریس از نظر بهداشتی کاملا سالم است، یک لیوان از آن را خورد و در اثر تیفوئید ناشی از آن در گذشت!
آگاتوکلس : خودکامه سراکیوز - در اثر قورت دادن خلال دندان خفه شد.
آلن پینکرتون : موسس آژانس کارآگاهی آمریکا -هنگام نرمش صبحگاهی به زمین خورد و زبانش لای دندان ماند و زخم شد و در اثر قانقاریای ناشی از این زخم درگذشت.
آیزادورا دانکن : رقاص آمریکایی -هنگامی که در اتومبیل بود، شال گردن بلندش به چرخ عقب اتومبیل گیر کرد و گردنش شکست و خفه شد.
اسکندر کبیر : پادشاه مقدونی - به دنبال دو روز میگساری و عیاشی در اثر تب درگذشت.
الکساندر : پادشاه یونان -یک میمون خانگی گازش گرفت و در اثر عفونت خون در گذشت.
تامس آت وی : نمایشنامه نویس انگلیسی -مرد فقیری بود. به دنبال روزها گرسنگی سرانجام یک گیته به دست آورد و با آن یک دست پیچ گوشت خرید و از شدت ولع همان لقمه دهان پرکن اول گلو گیرش شد و خفه اش کرد!
جان وینسون : ماجرا جوی بریتانیا -وی در 72 سالگی از اسب به زمین افتاد و میخی وارونه بر زمین افتاده بود، در سرش فرو رفت.
جروم ناپلئون بناپارت : آخرین بناپارت آمریکایی - در سنترال پارک نیویورک، پایش به زنجیر سگ زنش گرفت و افتاد و در اثر زخم های حاصله در گذشت.
جورج دوک کلارنس : انگلیسی -به دستور برادرش ریچارد سوم در خمره شراب خفه شد.
جیمز داگلاس ارل مورتون : - بوسیله دستگاهی شبیه گیوتین که خودش آن را به اسکاتلندیان معرفی کرده بود، سر بریده شد.
رودولفونی یرو : ژنرال مکزیکی - اسبش در شن روان گرفتار شد و سنگینی طلاهایی که به همراه داشت باعث فرو رفتن به درون ماسه شد.
زئوکسیس : نقاش یونان (قرن پنجم ق.م)- به تصویری که از یک ساحره پیر کشیده بود آنقدر خندید که یکی از رگ هایش پاره شد و مرد!
ژراردونرال : نویسنده فرانسوی - با بند پیشبند، خودرا از تیر چراغ برق خیابان حلق آویز کرد.
فرانسیس بیکن : براثر گرفتاری در یک سرمای ناگهانی گرفتار شد و درگذشت.
فالک فیتز وارن : چهارم بارون انگلیسی - در بازگشت از یک جنگل، اسبش در باتلاق افتاد و فالک که زره پوشیده بود، در درون زره اش خفه شد.
کلادیوس اول : امپراتور روم - با یک پر آغشته به سم خفه شد.
کنت اریک مگنوس آندرئاس هرس ستنبورگ : این انگلیسی در اثر خشم ناشی از مستی، با سیخ بخاری به دوستش حمله کرد، اما خودش توی بخاری افتاد و سوخت.
گریگوری یفیموویچ راسپوتین : وزنه ای به بدنش بستند و در رود نوا غرقش کردند.
لایونل جانسن : شاعر انگلیسی از روی چهارپایه پشت بار به زمین افتاد و در اثر زخمهای حاصله در گذشت.
لنگی کالیر : کلکسیونر آمریکایی در خانه خود و در تله ای مهلک درگذشت. تله را برای دستگیری دزدان کار گذاشته بود.
مارکوس لیسینیوس کراسوس : سیاستمدار رومی - این رهبر بدنام و صراف رمی به دست سربازان پارتی با ریختن طلای مذاب در حلقش درگذشت.
هنری اول : پادشاه انگلیسی -در اثر افراط در خوردن مارماهی دچار ناراحتی روده شد و مرد.
یوسف اشماعیلو : کشتی گیر ترک - بر اثر سنگینی طلاهایی که به کمرش بسته بود در دریا غرق شد. چون نتوانست به راحتی شنا کند.
تامس می : مورخ انگلیسی - بر اثر بلعیدن غذای زیادی، خفه شد
عکس از نیما ژولیده، نفر اول جشنواره تجسمی فجر در سال 1388
احسان باکری عصر دیروز (چهارشنبه) در جلوی منزل مهدی کروبی، بازداشت شده بود.
![شهری فرورفته در غبار سرخ / عکس](http://khabar.khabaronline.ir/images/position1/2010/9/acidleak.jpg)
مشکلی برای صفحه نمایش کامپیوترتان پیش نیامده، چشمهایتان هم اشتباه نمیبینند. این عکس شهری را نشان میدهد که قربانی نشت اسید از یک کارخانه تولید مواد شیمایی متروکه شده است.
به گزارش نیوساینتیست، پس از نشت اسید از یکی از کارخانههای قدیمی تولید مواد شیمیایی اطراف جینهوا در استان شرقی جیجیانگ چین، خیابانهای این شهر در غباری غلیظ از ذرات زرد و سرخ سمی فرورفتهاند.
نشت اسید پس از دو ساعت تلاش نیروهای محلى متوقفشده و خوشبختانه تلفاتی گزارش نشده است.
مسئولان سازمان ملی جوانان به عنوان متولی امور جوانان معتقدند که تعداد زیادی از جوانان در تهران زندگی مجردی دارند به طوری که آمار روی آوردن جوانان به زندگی مجردی در 6 کلانشهر تهران، شیراز، مشهد، اصفهان، تبریز و اهواز به 30 درصد رسیده است.
آماری که از نظر سازمان ملی جوانان تکاندهنده است و نسبت به افزایش آن به خانوادهها هشدار داده است. در واقع خانوادهها خواسته یا ناخواسته زمینه را برای زندگی مجردی فرزندانشان فراهم میکنند به خصوص افزایش سن ازدواج به این پدیده دامن زده و حتی بسیاری از جوانان زندگی مستقل و مجردی را به تشکیل خانواده ترجیح میدهند.
به گفته مجید امیدی مدیر کل فرهنگی سازمان ملی جوانان آمار روی آوردن جوانان به زندگی مجردی در 6 کلانشهر تهران، شیراز، مشهد، اصفهان، تبریز و اهواز به 30 درصد رسیده است و غم انگیزتر آنکه روز به روز دختران جوان تعداد بیشتری از این جامعه آماری را تشکیل می دهند.
وی روی آوردن جوانان و بچه های کشور به اتاقهای شخصی خود را مقدمه ای برای روی آوردن آنها به زندگی مجردی در سالهای بعدی زندگی خود دانست و افزود: در حال حاضر زنگ خطر زندگی مجردی در کشور زده شده و متاسفانه در مورد این مشکل هم سکوت می شود.
دنیای والدین و فرزندان وارونه شده است
دکتر علی صحرائیان روانپزشک دانشکده علوم پزشکی از نگرانی همه پدرها و مادرهای این مرز و بوم می گوید. به باور وی در گذشتههایی نه چندان دور والدین نگران دوران پیری خود بودند و سرایی به نام سالمندان که گاهی باید باقی عمر را در آن سپری می کردند. اما امروز این نگرانی رنگ دیگری به خود گرفته است و آنها باز هم نگران تنها ماندن خود هستند اما این بار در دوران میانسالی و در خانه های خود.
وی معتقد است این روزها خانوادهها از حرف زدن درباره حس استقلال طلبی و آزادی فرزندان خود نگران هستند، حسهایی که از موهبتهای الهی برای انسان به شمار می رود از آنجا که همراه با تمایل فرزندان به زندگی مجردی است برای خانواده ها ترسناک شده است.
صحراییان درباره خانواده ای می گوید که به خاطر تمایل دخترشان به زندگی مجردی اشک می ریزد و به هر ترتیبی از محقق شدن این عمل جلوگیری می کنند، حالا شد با وعده و وعید نشد با زور و تشر.
به گفته وی روزگاری بود که به ندرت پیش میآمد جوانی از خانواده فاصله بگیرد یا حوصله و گوشی برای شنیدن نصیحتهای والدین نداشته باشد، جایی برای بی حوصلگی، جسارت و گستاخی به والدین وجود نداشت، اما گویی امروز دنیا وارونه شده است، تنها یک جمله نصیحت آمیز از سوی والدین بهانهای است برای برخی جوانان تا به سمت زندگی مجردی بروند.
استقلال مالی زمینه تمایل به زندگی مجردی
ایرج وثوق جامعه شناس و مدرس دانشگاه علامه بر این باور است که افزایش اشتغال زنان امروز که از زمینه های توسعه و مدرن شدن هر جامعه ای است باعث شده است آنها از نظر مالی به استقلال رسیده و این عمل باعث می شود این استقلال را در سایر زمینه ها نیز خواستار باشند. اولین گام استقلال طلبی این افراد رها شدن از سلطه خانواده است.
وی به اشکال متفاوت فرهنگی، قومی و طبقه اجتماعی دختران در روی آوردن به زندگی مجردی اشاره کرد و افزود: در حال حاضر در جامعه ما بیشتر دخترها به بهانه ادامه تحصیل از شهر و خانواده خود جدا می شوند و این اولین قدم در روی آوردن آنها به زندگی مجردی در سالهای بعد است.
مدرس دانشگاه علامه تصریح کرد: در حال حاضر در تمام اجزای جامعه ما تقابل میان سنت و مدرنیته مشهود است و در این فضا افزاد در یک سرگردانی زندگی می کنند. در همین راستا تمایل به زندگی مجردی در طبقات پایین و سنتی جامعه به مراتب کمتر بوده و مانند سایر فعالیتهای اجتماعی متولی این آزادی زنان و دخترانی از طبقه میانی جامعه هستند.
به اعتقاد وثوق در بررسی این پدیده باید به نکات مثبت آن نیز فکر کرد. بهترین الگوی استقلال دختران جوان در ایران استقلال در سایه نظارت خانواده و حمایت آنها با در نظر گرفتن حقوق فردی دختران است. لازم است به نکات مثبت این آزادی نیز توجه شود. باید این نکته را به جامعه آموزش داد که مجرد زیستن به فساد کشیده شدن نیست و یک نوع زندگی است که برای هر فردی در جامعه قابل تصور است.
محرومیت از فضای مستقل دلیل گرایش به زندگی مجردی
یکی از دلایل تمایل جوانان به داشتن زندگی مجردی مستقل، نداشتن فضایی برای انجام کارهای مورد علاقه است.سیمین زینعلی ـ مشاور خانواده و مشاور یک مرکز دانشجویی ـ میگوید: مساحت و فضای فیزیکی خانهها در گذشته طوری بود که دختران و پسران وقتی به سن بلوغ میرسیدند، فضای مستقلی در اختیارشان قرار میگرفت، در آن فضا جوان درس میخواند، دوستانش را دعوت میکرد، نقاشی میکشید، خطاطی و موسیقی کار میکرد و ... هر کاری که مورد علاقهاش بود انجام میداد، متاسفانه این روزها مساحت خانهها به آپارتمان 50 تا 100 متری کاهش یافته، گذشته از عدهای که به خاطر پز و ژست روشنفکری حاضرند یک میلیون تومان اجاره بدهند تا دختر و پسرشان مستقل زندگی کنند، بسیاری از دانشجویان در اوج جوانی، از نبود فضایی برای تفکر و آرامش در خانه گله میکنند، من مراجعینی داشتم که پسر 23 ساله اتاق مستقل نداشت و در گوشه هال خانه میخوابید و دائم با برادر و خواهران کوچکترش دعوا و درگیری داشت، بنابراین نمیتوانید جوانان را متهم کنید که زندگی مجردی تماما سیاهی است.
زینعلی در بررسی نقاط ضعف و قوت زندگی مجردی میگوید: هر پدیدهای که به افراط کشیده شود، مضر است. در غرب نوجوانان از خانه و خانواده میبرند این مساله از یک طرف باعث کاهش عواطف و احساسات بین فردی میشود از طرف دیگر افراد پس از مدتی با خلأ جدی روبهرو میشوند که گاه به جنون میرسد. اما در کشور ما گاهی آقایانی با 40 سال یا خانمهایی با 40 سال سن آنقدر به والدین وابستهاند که نمیتوانند مسوولیت یک زندگی مستقل را بپذیرند. در هر دو صورت با خلأ و بحران روبهرو هستیم.
زندگی مجردی دختران سن ازدواج را افزایش می دهد
محمد زاهدی اصل رئیس سابق انجمن مددکاری کشور بر خلاف دکتر وثوق از آن دسته افرادی است که با زندگی مجردی به خصوص برای زنان جامعه مخالف است و آن را عاملی مهم در افزایش سن ازدواج می داند.
وی معتقد است افزایش سن ازدواج باعث میشود جوانان احساس کنند سربار خانواده های خود هستند به همین دلیل است که به زندگی مجردی روی می آورند.
زاهدی افزود: این تمایل جوانان به هر دلیلی که باشد این روزها بیش از پیش افزایش یافته و در حال مواجه شدن با مشکلی به نام زندگی های مجردی در کشور هستیم. این امر به طور حتم باعث افزایش انحرافهای اجتماعی نیز می شود.
وی ازدواج را راهکاری برای کاهش این مشکل عنوان کرد و تسهیل شدن این امر مقدس را از مسئولان امر خواستار شد.
روند تمایل به زندگی مجردی در میان دختران
با توجه به بافت فرهنگی و سنتی جامعه ایرانی علاقه به داشتن زندگی مجردی بر خلاف جوامع غربی در میان زنان و دختران ایرانی علاقمندان چندانی ندارد.
معاون پژوهشی و عضو هیئت علمی مرکز مطالعات جمعیتی آسیا و اقیانوسیه در گفتگو با خبرنگار مهر با اعلام این مطلب گفت: زنانی که در برخی شهرهای ایران به صورت مجردی زندگی می کنند اغلب به دلایل درسی و کاری و دور بودن از خانواده پدری به این زندگی رو آورده اند.
دکتر شهلا کاظمی پور افزود: بافت فرهنگی و اجتماعی جامعه و خانواده های ایرانی به شکلی است که جوانان تا هر سنی حتی تا بالای 30 سالگی همچنان با خانواده پدری زندگی می کنند و تنها با ازدواج است که از والدین جدا می شوند.
این جامعه شناس با تاکید بر اینکه تمایل به زندگی مجردی در میان خانمهای ایرانی رواج چندانی ندارد گفت : تنها در برخی از شهرهای بزرگ و تعداد محدودی از خانواده های طبقات مرفه اجتماعی این رویه وجود دارد که احتمال فراگیری آن در میان دختران بقیه شهرها و اقشار جامعه وجود ندارد.
دکتر کاظمی پور یادآور شد: به همان دلایل فرهنگی ذکر شده، بالا رفتن سن ازدواج تاثیر چندانی در این مسئله ندارد.
لزوم آگاه سازی جوانان از آسیبهای زندگی مجردی
به هر صورت، خانههای مجردی را چه محصول نیازهای کاذبی بدانیم که از جوامع غربی و فرهنگ بومی را در آماج حملات خود قرار داده یا حاصل از حس مسئولیتپذیری و استقلال به شخصیت جوانان بدانیم، پدیدهای است که رشد میکند و از خانهای به خانه دیگر میرود، بیش از 40 درصد جمعیت کشور بین 15 تا 40 سال سن دارند و تمایلات و نیازهای نو در آنها رشد بیشتری دارند، نگاه سلبی به این پدیده تا کنون نتوانسته از افزایش آن بکاهد مگر درباره این خانهها و دوری جوانان از آسیبهای زندگی مجردی آگاهسازی و فرهنگسازی شود.
والدین موظفند در زندگی مجردی و خانههای مجردی فرزندانشان رفت و آمد بیشتری داشته و به لحاظ روحی ـ روانی، کلامی، تغذیهای و... به آنها مشاوره بدهند. شاید جوانان عدم تحمل اعضای خانواده را دلیل روی آوردن به خانههای مجردی بدانند، اما پس از چند ماه نیاز شدیدی به والدین و اعضای خانواده پیدا میکنند، پدر و مادر آگاه موظف به حسن ارتباط و جلب اعتماد جوان به سوی خود است.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سیری در زندگی و مبارزات مرحوم آیت الله سید هادی خسروشاهی
شیخ سلار دیلمی سندی است بر قدمت تشیع در تبریز
ساختمان دادگاه عمومی خسروشاه کلنگ زنی شد
رییس جمهور بر بالین رهبر معظم انقلاب: عکس
فرمانده حوزه بسیج خسروشاه:دوران دفاع مقدس تمرین و آزمون ایثار بو
جلسه مدیران مدارس منطقه خسروشاه باحضور فرماندار برگزار شد
شعری بسیار زیبا در وصف امام مهربانی ها امام رضا (ع)
افتتاح پژوهش سرای دانش آموزی و مرکز بهبود اختلالات یادگیری امید
جلسه شورای اداری خسروشاه با حضور فرماندار تشکیل شد
بازدید سرزده مدیرکل آموزش و پرورش استان از مدارس منطقه خسروشاه
[عناوین آرشیوشده]