سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به پسر خود محمد بن حنفیه فرمود : ] پسرکم از درویشى بر تو ترسانم . پس ، از آن به خدا پناه بر که درویشى دین را زیان دارد و خرد را سرگردان کند و دشمنى پدید آرد . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 89 اردیبهشت 26 , ساعت 5:56 عصر

همسر مهدی هاشمی:

وی در پاسخی که در این زمینه منتشر کرده،و برخی سایتها آن را نقل کرده اند، آورده است:

 کم نبود هر چه درباره همسرم،مهدی هاشمی نوشتید و نوشتند،که اینک خبر از خروج من و دو فرزندم نیز از ایران می دهید؛داستان را هم خود ساخته و پرداخته اید.نوشته اید: "همسر و دو فرزندش مهدی هاشمی با هدف دور شدن از فضای سیاسی جامعه از کشور خارج شدند." محل اقامت ما شد «لندن» و« اطرافیان ما» هم به شما خبر دادند که:" خانم فرشته هاشمی، همسر مهدی هاشمی به همراه دو فرزندش به لندن رفته و قبل از پیوستن به همسر، به برخی اطرافیان خود اعلام کرده است که قصد بازگشت به ایران را ندارد."

وی افزوده است:

نوشته اید من در لندن هستم؛ این دروغ اول. نوشته اید قصد بازگشت به ایران را ندارم؛ این دروغ دوم. نوشته اید« عروس آقای هاشمی رفسنجانی در جریان ناآرامی های روز 12 مرداد سال 88، در اطراف میدان ونک دستگیر شده بود.» این نیز دروغی دیگر. در جواب این همه دروغ، آن هم در شرایطی که شما و دوستان نزدیک تان در نظام امنیتی ـ اطلاعاتی کشور، قاعدتا باید اطلاعات دقیق تری داشته باشند، اول به حرف امام صادق (ع) استناد می کنم که فرمودند :"کسی که با آگاهی قسم دروغ بخورد با خدا به مبارزه و جنگ برخاسته است." و دوم برایتان روشن می دارم که بدانید و بدانند بالاتری هایتان که: 1- من در لندن نیستم. 2- من هرگز به کسی نگفته ام «قصد بازگشت به ایران را ندارم». و اصولا چرا گفته باشم؟ ایران، خانه ماست، و ما خانه مان را به دروغگویان دشمن خدا، واگذار نمی کنیم. 3- خبر از دستگیری من در جریان به گفته شما «ناآرامی های» اخیر داده اید. من، از باب احترام به انقلاب و آرمان های آن، داستان دستگیری خود را آنگونه که روی داد، اعلام عمومی نکرده ام، اما اینک که قلم در دست دروغگویان است، و «اصولگرایی» نامی شده است برای پای گذاری برهمه اصول دینی و اخلاقی، از فرصتی که شما فراهم کرده اید، استفاده می کنم تا ماجرای دستگیری خود را «اعلام عمومی» کرده باشم و همان گونه که روی داد، نه آن طور که شما نوشته اید. در روز مورد نظر، برای خرید به خیابان رفته بودم که ناگهان، چند نفری برسرم ریختند و به تحکم گفتند: به آن طرف خیابان نرو! به آنان مودبانه گفتم: ماشین من در آن سوی خیابان است ..اما هنوز کلام منعقد نشده، آقایان با مشت و لگد برسر من ریختند، چادر از سرعروس رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام کشیدند، بر موهای عروس رئیس مجلس خبرگان نظام، چنگ زدند، او را بر زمین کشیدند و عاقبت نیزبردند.

وی در پایان این نامه آورده است:آقایان! منتظر«اخبار تکمیلی» باشید. آن روز دور نیست.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ