سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محبّت به زنان، از اخلاق پیامبران ـ درودهای خداوند بر آنان باد ـ است . [امام صادق علیه السلام]
 
دوشنبه 89 تیر 28 , ساعت 8:52 عصر
رفیقدوست: تلاش هاشمی رفسنجانی برای قبول قطعنامه و پایان جنگ یک خدمت بزرگ است

 

 وزیر سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی در دوران دفاع مقدس گفت: آقای هاشمی می‌گفت دولت شعار جنگ می‌دهد ولی تماما در خدمت جنگ نیست باید تکلیف را روشن کنیم.

محسن رفیقدوست با بیان اینکه ما با همان امکانات کم به جنگ دشمن مجهز رفته و توانستیم آن را از خاک کشور بیرون کنیم، گفت: پس از اخراج عراق از خاک کشورمان بحث این بود که آیا جنگ را تمام کنیم یا نه. ما که طرفدار ادامه جنگ بودیم گفتیم هنوز مسئله اصلی حل نشده است. من اخیرا در یک تفسیری که از شعار دوم امام خمینی(ره) یعنی "جنگ جنگ تا رفع فتنه " داشتم گفتم این فتنه که امام(ره) فرمودند همان چیزی است که ما در 6 سال پس از فتح خرمشهر با آن جنگیدیم یعنی آنقدر به نبرد ادامه دادیم که دنیا را وادار به تسلیم کردیم تا متجاوز را تعیین کرده، قطعنامه 598 را با نظر ما تنظیم کنند و بعد امروز هم نتیجه آن 6 سال را بهره‌برداری می‌کنیم.

مهم ترین بخش های گفت و گوی رفیقدوست با فارس عبارت است از:

  • در 6 سال پس از فتح خرمشهر 2 اتفاق مبارک رخ داد. یک اتفاق مهم این بود که دنیا فهمید ما فتنه را از بین می‌بریم و اتفاق دوم اینکه ما آنقدر از نظر دفاعی قوی شدیم که امروز هم برای دنیا در هاله‌ای از ابهام هستیم. یعنی 6 سال جنگیدیم و شهید دادیم ولی قدرتی را بدست آوردیم که امروز یک قدرت بازدارنده مهم است.
  • ما جنگ را ادامه می‌دادیم و هد‌ف‌مان نیز که کور کردن چشم فتنه بود، انجام شده بود. اما خاتمه جنگ برایمان 2 تصویر داشت یکی همین پذیرش قطعنامه بود و یکی هم اینکه آنقدر ادامه بدهیم که بغداد را گرفته و صدام را ساقط کنیم اما با امکانات آن روز که داشتیم هدف دوم امکان‌پذیر نبود.
  • من نامه محسن رضایی برای درخواست تجهیزات را برای فتح بغداد می‌دانم. یعنی او گفت اگر می‌خواهید ما بغداد را بگیریم این امکانات را به ما بدهید.
  • درست قبل از پذیرش قطعنامه ما احساس می‌کردیم که مملکت امکانات وسیع نداشت ولی این مهم نبود مهم این بود که این امکانات آن طور که نظامی‌ها می‌خواستند در خدمت جنگ قرار نمی‌گرفت. یعنی اکثر اوقات در دولت با پیشنهادهایی که برای جنگ می‌شد مخالفت می‌کردند و دائم می‌گفتند شما که می‌دانید نمی‌توانید بغداد را بگیرید چرا ول نمی‌کنید؟ چرا جنگ را تمام نمی‌کنید؟
  • اما این حرف‌ها در درون دولت زده می‌شد و بیرون که صحبت می‌کردند همه شعار جنگ می‌دادند. برای همین آقای هاشمی من را صدا کرد و گفت: برو در وزارتخانه‌ات بشین، من می‌خواهم توپ را به زمین دولت بیندازم. سپس حکم داد که میرحسین موسوی رئیس ستاد، آقای بهزاد نبوی معاونت لجستیک و آقای خاتمی معاونت تبلیغات جنگ شوند.
  • حالا دولت خودش باید می‌جنگید و آقای هاشمی با این کار دولت را به وسط میدان برد که منجر شد به آن نامه‌ها. آقای هاشمی می‌گفت دولت شعار جنگ می‌دهد ولی تماما در خدمت جنگ نیست باید تکلیف را روشن کنیم.
  • من به عنوان وزیر سپاه هر وقت برای کارهای جنگ خدمت آقای هاشمی به عنوان فرمانده جنگ می‌رفتم هر امضایی می‌خواستم می‌دادند. اما سوال آقای هاشمی این بود که آیا جنگ برای ما آینده تمام شدنی دارد؟ اگر هدف ما فتح بغداد و سقوط صدام است چه وقت و با چه امکاناتی؟
  • وقتی در دفتر ریاست جمهوری، حاج احمدآقا نامه پذیرش قطعنامه توسط امام(ره) را قرائت کردند اول همه ما شوکه شدیم ولی در حقیقت امام(ره) این امر را زیبا ترسیم کردند و زمانی که قطعنامه را پذیرفتند، برخی فکر می‌کنند امام(ره) ناراحت بودند در حالیکه این طور نیست وقتی آقای هاشمی گفتند اجازه بدید من این کار را بکنم، امام(ره) مخالفت کرده و فرمودند من شعار جنگ را دادم حالا هم خودم این قطعنامه را قبول می‌کنم. چون ایشان می‌خواستند ملت را با خود داشته باشند و جواب مردم را خودشان بدهند. در واقع اگر ما تا آن زمان نظامی می‌جنگیدیم از آن به بعد می‌خواستیم سیاسی بجنگیم.
  • دولت هم کمک می‌کرد، هم نمی‌کرد و هم نمی‌توانست کمک کند. حتی اواسط جنگ آقای موسوی از من خواست کامیون‌های سپاه را برای حمل گندم از بندرعباس به سیلوها اعزام کنم تا نان مردم داده شود. در واقع خیلی از وزرا هم روحیه جنگ نداشتند و هم مملکت امکانات آنچنانی نداشت.
  • نباید با واقعیات جنگ برخورد سیاسی شده و یا دنبال متهم گشت. واقعیت این است که پایان جنگ جز با پذیرش قطعنامه آینده روشنی برای ما نداشت. آن نامه محسن رضایی نامه درستی بود. او گفت برای سقوط صدام این امکانات را می‌خواهیم و الا او می‌توانست عملیات طراحی کند و می‌توانستیم مناطق مختلفی مثل فاو و یا شهرهایی حتی مثل بصره را بگیریم ولی بغداد را نمی‌توانستیم.
  • من یک سال قبل از پایان جنگ در یک سخنرانی گفتم هیچ کس به شعار "جنگ جنگ تا پیروزی " معتقد نیست جز شخص حضرت امام(ره). این جمله من به خیلی‌ از بزرگان برخورد ولی من گفتم منظورم شما نیستید، منظور من کل بدنه دولت است.
  • من به زور می‌رفتم کارخانجات دولتی را تسخیر می‌کردم و در آنها مهمات می‌ساختم. وقتی تصمیم گرفتیم مهمات انبوه در داخل تولید کنیم، با همه کارخانجات صحبت کردیم و گفتیم بدون اینکه اجازه بگیرید باید مثلا فلان پوکه را برای ما ریخته‌گری کنید و ...
  • وقتی دولت مسئول ادامه جنگ شد، فهمید که با این امکانات نمی‌شود جنگید. وقتی به من گفتند فلان مهمات را می‌خواهیم من دیدم برای خرید آن 3 میلیارد دلار ارز لازم است اما اگر این مهمات را در داخل بسازیم با 380 میلیون دلار ساخته می‌شود و این کار را کردم. ولی این روحیه در دولت وجود نداشت. یکی از دلایل عدم وجود این روحیه در دولت آن وقت این بود که آنها واقعا می‌خواستند مملکت را اداره کنند.
  • کل نیرویی که در زمان پایان جنگ با جبهه‌ها در ارتباط بودند تعداد کمی را نسبت به کل جمعیت کشور شامل می‌شد و بقیه مردم زندگی خودشان را می‌کردند.
  • تعداد نیروهای بسیجی که با جبهه در ارتباط بودند از اول تا آخر جنگ از 2 میلیون نفر تجاوز نمی‌کرد. دولت هم می‌خواست زندگی بقیه مردم را تامین کند. البته خیل عظیمی از همان بقیه به ما کمک می‌کردند و ما ممنون ملت هستیم که بخش عظیمی از نیازهای جنگ را آنها تامین می‌کردند.
  • ما در هیچ زمان حتی پایان جنگ با کمبود نیرو روبرو نبودیم. البته از مجلس سوم به بعد در پشت جبهه دو دستگی ایجاد شد که این امر در جنگ هم بی‌اثر نبود.
  • یک بار من جنسی را با تخلف قانونی وارد کردم و دادم کارخانه‌ها و پس از آنکه کالای مورد نظرمان تولید شد، تازه وزارت بازرگانی پیغام داد که ما این کالا را 7 دلار در تن ارزان‌تر پیدا کردیم که من به آنها گفتم که اگر می‌خواستم منتظر شما بمانم الان هم چند هزار شهید داده بودیم و هم کاری انجام نشده بود. این روحیه عمومی حاکم بر دستگاه‌ها بود که بخشی نگاه می‌کردند. ما فکر جنگ بودیم اما آنها به وزارتخانه خود فکر می‌کردند.
  • در یکی از عملیات‌ها، نیروها را به غرب برده بودیم که آنجا لو رفت و قرار شد ظرف 15 روز 3 لشکر سپاه و 3 لشکر ارتش به اهواز منتقل شوند. برای این کار رفتم از شخص امام(ره) اجازه گرفتم و به مرحوم صنیع‌خانی که مسئول ترابری سپاه بود حکم دادم هر کامیونی که از پلیس راه رد می‌شد با خود به اهواز ببرد. وقتی موضوع را با امام(ره) درمیان گذاشتم، ایشان با کرامت پرسیدند آیا چاره دیگری نیست، گفتم نه. فرمودند 4 شرط دارم، اول اینکه به اندازه نیاز بگیرید، دوم کرایه بیش از معمول به آنها بدهید، سوم اگر راننده نخواست برود مجبورش نکنید و چهارم اگر ماشین او خراب شد به بهترین نحو جبران کنید.
  • تلاش هاشمی رفسنجانی برای قبول قطعنامه و پایان جنگ یک خدمت بزرگ و یک انتحار سیاسی برای او است.  هاشمی فرمانده جنگ بود و اوضاع را می‌دید و آزمود و دید که نمی‌شود با این وضع ادامه داد. بنابراین یک فرمانده جنگ باید چه کار بکند؟ او مجبور بود برود امام(ره) را قانع کند که الان زمانی است که باید آتش بس پذیرفته شود و من معتقدم اگر هاشمی نظر خیر نداشت، هیچگاه به امام(ره) نمی‌گفت بگذارید من این کار (پذیرش قطعنامه) را انجام دهم.
  • من هاشمی را از قبل از سال 1340 می‌شناسم و آقای هاشمی یکی از افرادی است که ما را به امام(ره) دلالت کرد.من خود ایشان را خوب می‌شناسم. آقای هاشمی در بسیاری از بزنگاه‌های انقلاب از خودگذشتگی نشان داد و خودش را فدا کرد و مقطع پذیرش قطعنامه هم یکی از آن مقاطع بود. لذا این طور فکر کنید که ما تا کی باید با آن روش به جنگ ادامه می‌دادیم؟
  • من معتقدم اگر امام(ره) نمی‌خواستند، هرگز قطعنامه را نمی‌پذیرفتند چراکه در مورد عزل آقای منتظری، آقای هاشمی بیش از قطعنامه اصرار کرد ولی امام(ره) قبول نکردند.
  • متن نامه محسن رضایی درخصوص درخواست تجهیزات در پایان جنگ دقیقا عین استراتژی مرحوم ظهیرنژاد بود که گفتم. البته در آن نامه با من مشورت نشد و من هم هیچ‌گاه فکر نکردم که اگر نامه را من نوشته بودم چه می‌گفتم.
  • در خصوص نقل قول سردار علی فضلی مبنی بر اینکه "ما در ابتدای جنگ هیچ نداشتیم و همه چیز داشتیم اما در پایان جنگ همه چیز داشتیم و هیچ نداشتیم " تصریح کرد: من سردار فضلی را هم دوست دارم و هم به ایشان اعتقاد دارم، ولی ما با دو بحث روبرو هستیم. یکی اینکه وقتی ما دشمن را از خاک خود بیرون کردیم انگیزه ما قوی‌تر از آنها بود و عراقی‌ها انگیزه‌ای برای ادامه جنگ نداشتند اما وقتی ما وارد خاک عراق شدیم انگیزه ما سرجایش بود ولی آنها هم انگیزه پیدا کردند. برای همین است که می‌بینیم بیشتر اسرای عراقی که ما گرفتیم مربوط به مقطع تا فتح خرمشهر است.
  • من اصرار دارم که نسل جوان بداند که ما در جنگ به اهدافمان رسیدیم و اگر امروز خیالمان راحت است که تهدید بزرگ نظامی پیش رویمان نیست بخاطر همان 6سال نبرد پس از فتح خرمشهر است.
  • من معتقدم ما در این مدت هیچگاه بی‌برنامه نجنگیدیم و اگر امروز بسیج با این قدرت اثرگذار را در اختیار داریم محصول آن 6 سال است. حضور وسیع بسیج در جنگ مربوط به پس از فتح خرمشهر است و تا قبل از آن بیشتر بدنه سپاه و ارتش بود.
  • نسل جوان باید بداند که هم فرماندهان و رزمندگان از جنگ خسته نشده و مطیع محض رهبری بودند و هم کسانی که بین ما و امام(ره) قرار داشتند مثل آقای هاشمی یا آقای خامنه‌ای. ما در زمانی قطعنامه را پذیرفتیم که به اهداف مقدسی رسیده بودیم. برداشتی وجود دارد مبنی بر اینکه ما وقتی قطعنامه را قبول کردیم از نظر نظامی ضعیف شده بودیم اما خدا خواست که حمله مجدد صدام بعداز قطعنامه صورت بگیرد تا توسط رزمندگان اسلام به شدت سرکوب شود.
  • وقتی خرمشهر آزاد شد، سپاه فاقد توپخانه بزرگ بود ولی وقتی جنگ تمام شد سپاه دارای 3 نیرو بود که نیروی زمینی آن قدرتمندترین نیروی زمینی منطقه محسوب می‌شد. در آن 6 سال ما صنایعی را پایه‌گذاری کردیم که امروز از وجود آنها بهره‌مندیم. این خودکفایی واقعی دفاعی و موشک‌هایی که خیلی از غربی‌ها فاقد آن هستند، همگی محصول آن 6 سال نبرد پس از فتح خرمشهر است.


لیست کل یادداشت های این وبلاگ