سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه خدا بنده ای را دوست بدارد، او را ازدنیا می پرهیزاند، همان گونه که یکی از شما بیمار خود را ازآب می پرهیزاند . [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
جمعه 89 تیر 25 , ساعت 9:31 عصر
 قوانین بین جانبازهای زیر 50 درصد و بالای 50 درصد تبعیض قائل می‌شوند/ پارسال 14انفجار مین داشته‌ایم که 3 نفر را شهید کرده‌اند‌/ بنیاد شهید داروهای ایرانی را بیمه می‌کند/ همسران جانبازان بیشتر به همراهی روحی نیاز دارند.

ایلنا: جانباز کسی است که ایرانی‌های امروز از کودکی، از وقتی دست چپ و راستشان را شناخته‌اند او را می‌شناختند، ایرانی‌ها صدا و سیما را با داستان شهدا و جانبازان به یاد می‌آورند، دیوار خیابان‌ها را با عکس شهدا، برنامه‌های مدرسه را با جانبازانی که از خاطرات جنگ و جانبازیشان می‌گویند، ایران کشوری است که در آن هر کس در خانواده یا آشنایانش جانبازی را می‌شناسد.
به‌گزارش خبرنگار ایلنا، بر اساس آمار جانبازان کشور در سال 1386، تعداد جانبازان 256 هزار و 396 نفر است و استان‌های خراسان‌رضوی با 51 هزار و 362 جانباز، اصفهان با 45 هزار و 802 جانباز، تهران بزرگ با 42 هزار و 67 جانباز و فارس با 36 هزار و 676 جانباز و خوزستان با 33 هزار و 896 جانباز، بیشترین جانبازان کشور را دارند.
بنابراین آمار، جانبازان همچنین یک میلیون و 200 هزار و 624 نفر را تحت تکلف دارند، اما با این وجود بنیاد شهید و امور جانبازان که مکلف است به مسائل مربوط به جانبازان رسیدگی کند، چقدر در جلب رضایت این خانواده بزرگ موفق بوده‌است؟! در زیر گزارشی می‌خوانیم از برخی مسائلی که جانبازان با آن دست به گریبانند.

***
«کمال» در آخرین حمله به شلمچه وقتی سربازان ایرانی محاصر شده بودند، جانباز می‌شود، او را به بیمارستانی در شیراز انتقال می‌دهند، نماینده بنیاد شهید اسم و مشخصاتش را می‌نویسد، یک ماه بعد به شهر منتقل می‌شود، 2 ـ 3 ماهی را آنجا بستری می‌ماند، پس از مرخص شدن از بیمارستان درگیری با پزشک و رفت و آمد به بیمارستان و هزینه‌های درمان همچنان ادامه دارد، با پیشنهاد خانواده به بنیاد شهید مراجعه می‌کند به او می‌گویند: ارتش اسمش را به عنوان جانباز فرستاده است. پس از سازماندهی بنیاد شهید و تشکیل کمیسیون برای تعیین درصد جانبازی در مرحله اول به ارومیه فرستاده می‌شود و 57 درصد جانباز شناخته می‌شود؛ دو سال بعد بنیاد شهید اعلام می‌کند، جانبازان باید مجددا تعیین درصد شوند، این بار 40 درصد جانباز شناخته می‌شود و به اواعلام می‌شود، که تا دو سال اجازه اعتراض ندارد. این در حالی است که قوانین تبعیض‌های بسیاری بین جانبازهای زیر 50 درصد و بالای 50 درصد قائل می‌شود، برای مثال به جانبازان بالای 50 درصد خودرو تعلق می‌گیرد، فرزندان و همسران جانبازان بالای 50 درصد در کلیه مقاطع تحصیلی مشمول سهمیه می‌شوند و در خصوص تقسیم حقوق نیز بین این دو گروه عدالت رعایت نمی‌شود، در حالی‌که آنها کار واحدی انجام داده‌اند، از جان خود برای کشورشان گذشته‌اند و این‌گونه تبعیض‌ها در شان آنها نیست.
کمال پس از گذشت دو سال در سال 76 مجددا برای تعیین درصد اقدام می‌کند، در تهران و در بیمارستان کوثر کمیسیون تشکیل می‌شود و به او می‌گویند: «درصد جانبازیش از آنچه گفته شده بیشتر است و بعد به او ابلاغ می‌شود.» پس از دو ماه به او 70 درصد جانبازی می‌دهند و اکنون با گذشت 13 سال حقی که از زمان جانبازی تا سال 76 از او ضایع شده‌بود به او پرداخت نکرده‌اند.
کمال از ناحیه شکم مجروح است نمی‌تواند زیاد راه برود، زیاد بنشیند، نمی‌تواند هر غذایی را بخورد، در مکان‌های پرازدحام در هوای آلوده و در گرد و غبار نمی‌تواند خوب نفس بکشد، کمال هنوز خانه ندارد و سال‌هاست در تهران مستاجر است، وقتی بنیاد شهید در شهر زادگاهش به او خانه می‌دهد، به آنجا اعلام می‌کند که ساکن تهران است و از آنها می‌خواهد، آن خانه‌ را پس بگیرند و جایی را در تهران برای سکونت او در نظر بگیرند، این اتفاق نمی‌افتد تا در و پنجره خانه را هم دزد می‌برد، کمال خانه را می‌فروشد تا خانه‌ای در تهران بخرد، اما اکنون سال‌هاست که از این خانه به آن خانه اسباب‌کشی می‌کنند، مگر می‌شود با فروختن خانه‌ای در یک شهرستان کوچک در کلان‌شهر گرانی همچون تهران، خانه خرید، هر چند کوچک!

***
رسول 14 ساله بود، که با خواهرش برای گشت و گذار به دشت‌های اطراف سردشت رفتند، آخرین روز نوجوانی‌اش جمعه‌ای بود در سال84، دست چپ، چشم راست و پای چپ در حین دویدن روی تپه ماهورها، روی مین می‌دود، مین منفجر می‌شود و رسول می‌شود یک جانباز 70 درصد، جانبازی که بدون دخالت در جنگ قربانی آن است و پس از 2ـ3 سال دویدن در بنیاد شهید سال گذشته درصد جانبازیش تائید می‌شود، رسول در روستا زندگی می‌کند و باید خرج پدر پیر و سه خواهرش را نیز بدهد و معتقد است: حقوقی که دریافت می‌کند با کفالتی که دارد، تقارن ندارد.
عثمان مزین با اشاره به قانون حمایت از قربانیان مین می‌گوید: ما معتقدیم مین یک سلاح دفاعی است، زمانی استفاده از مین در ایران برای دفاع از کشور لازم بوده و این مین کاشته شده است، اکنون هم بر اساس قانون و هم از نظر فقهی کسی که از مال سودی می‌برد باید ضرر آن را هم پرداخت کند.
این حقوقدان می‌افزاید: مین‌ها زمانی برای سودی که در راستای دفاع به کشور می‌رساندند، کاشته شده بودند پس حالا دولت ایران موظف است آنها را جمع‌آوری کند.
وی با اشاره به این‌که دولت در سال 87 اعلام کرد کل مناطق آذربایجان پاکسازی شده گفت: این در حالی است که سال گذشته، 14 مورد انفجار مین داشته‌ایم که از میان 3 نفر کشته شده‌اند‌.
وی تصریح کرد: این افراد در اثر سهل‌انگاری دولت در جمع‌آوری مین‌ها قربانی می‌شوند و در آن روزهای اولیه که بیش از همیشه احتیاج به حمایت، به خصوص حمایت مالی دارند، کسی به داد آنها نمی‌رسد، تا پرونده آنها مورد تائید کمیسیون قرار بگیرد.
مزین می‌گوید: از طرفی اصلاح این قانون در سال 87 اشکالاتی را به آن اضافه می‌کند که طی آن سختی رسیدگی به پرونده‌ها دوچندان می‌شود، برای مثال انتقال کمیسیون از استانداری به فرمانداری، تنها باعث افزایش بروکراسی شده‌است ضمن اینکه تعداد افرادی که به فرمانداری‌ها مراجعه می‌کنند بسیار کم است و تا این پرونده‌ها به حد نصاب برسد تا کمیسیونی تشکیل شود، زمان بسیاری می‌گذرد، کوچک‌ترین کاری که می‌شد کرد این بود که همچون جانبازان شیمیایی برای رسیدگی به پرونده‌ها محدوده زمانی قائل شوند.

***
بهمن آزاده جانباز 70 درصد است، او هفت سال در خاک عراق اسیر بوده‌است، از آن سال‌ها تاکنون ویلچر رفیق جدانشدنی اوست، اما تحمل این دوست(ویلچر) به تنهایی به همان اندازه سخت است که تحمل او با دیگران.
بهمن نه می‌تواند به تنهایی از خانه خارج شود، نه حتی برخی از مکان‌ها را می‌تواند برود، به این خاطر که حمل ویلچر برای همراهان او کار دشواری است از رفتن به بسیاری مکان‌ها، حتی‌مهمانی‌ها اجتناب می‌کند زیرا آگاهی دارد به کمک همراهانش نیازمند می‌شود و تصور می‌کند باعث آزار آن‌ها می‌شود.
بهمن می‌گوید: هر بار که کسی این ویلچر را بلند می‌کند و از جایی به جای دیگر می‌گذارد، از خجالت دیگر سرم را بلند نمی‌کنم تا چشمانم با چهره نفس‌زنان او برخورد کند.
بهمن از ناکامی‌هایش در تنها بیرون رفتن، خاطرات زیادی دارد روزی که برای رسیدن به یک پل عابر پیاده مجبور می‌شود مسافت‌ زیادی را از کنار اتوبان برود و وقتی به پل می‌رسد، به خاطر گاردی که در کنار اتوبان است، نمی‌تواند ازآن استفاده کند، تمام راه را از کنار اتوبان بازمی‌گردد و ماشین‌هایی که سرشان را از پنجره بیرون می‌کنند و به او تهین می‌کنند، او از رفتن پشیمان می‌شود و به خانه باز می‌گردد یا روزی که برای گذر از پیاده‌رو و رسیدن به خیابان مدت‌‌ها دنبال پلی بر روی جوی می‌گردد، یا وقتی که برای استفاده از نمازخانه محل کارش، سعی می‌کند از قسمتی که در کنار پله نمازخانه برای معلولان طراحی شده بالا برود، اما از آنجایی که آن قسمت برای معمارش تنها به عنوان کاری در نظر گرفته شده بود که برای پروانه ساختمان به آن نیاز داشت و از زاویه استاندارد برخوردار نبود، ویلچرش به عقب بازمی‌گردد و زمین می‌خورد.
او مانند دیگر ویلچرنشینان از این‌گونه خاطرات بسیار دارد واین در حالی است که قانون مناسب‌سازی محیط شهری می‌گوید طراحی‌ها باید طوری باشد که آحاد جامعه بتوانند از هر محیطی استفاده کنند و در سطح شهر اماکن خصوصی و عمومی مسکونی چهار واحد به بالا (اماکن عمومی مانند مساجد، سینماها، پارک‌ها و مراکز تجاری) شرایطی داشته باشند که تمام افراد جامعه با هر شرایط فیزیکی بتوانند در آن حضور پیدا کنند.
در بین سال‌های 1983 تا 1993 که توسط سازمان ملل دهه معلولان نامیده شد، در دستور کار همه دولت‌ها قرار گرفتند در کشور ما هم با وجود درصد قابل توجهی جانباز و معلول، بر اساس مصوبه شورای عالی معماری و شهرسازی و به استناد بند (ج) ماده 193 برنامه توسعه کشور که در سال 1379 آیین‌نامه اجرایی آن به تصویب هیات وزیران رسید اما در عمل اجرای آن با چالش‌ها و درگیری‌هایی روبرو بود.
همان‌طور که در اماکن عمومی دیده می‌شود با گذشت ده سال از آغاز اجرایی شدن قانون فوق هنوز تفاوت چندانی در این باره احساس نمی‌شود، برای مثال خیابان ولیعصر، خیابانی مناسب‌سازی شده است، اما وقتی در آن راه می‌روی، هر چند که کارشناس هم نباشی ضعف‌های آن را می‌بینی، پیاده‌روی کنده شد، ستون‌های کوتاهی که ناگهان سر از خاک بیرون آورده‌اند‌، غیر هم سطح بودن کوچه‌ها و پیاده‌رو‌ها از نمونه‌های این ضعف‌ها هستند، همچنین در حالی که به مناسب‌سازی فضاهای شهری و روستایی برای جانبازان و معلولان جسمی ـ حرکتی و اعمال ضوابط آن در اماکن و ساختمان‌های دولتی تا پایان برنامه چهارم توسعه تاکید شده، حتی مشاهده می‌شود در برخی از ساختمان‌های خود بنیاد شهید هم تغییری ایجاد نشده‌است، آنجا که روزانه صدها جانباز نیازمند رسیدن به طبقات مختلف آن هستند.

***
خس‌خس‌ نفس‌‌ها، پوست‌های تاول‌زده، چشمان نابینا مشخصات جانبازان شیمیایی است، نشانه‌هایی که در نقاطی که بمباران شیمیایی شده‌است، برای همه آشنا هستند.
سارا جانباز شیمیایی است که نشانه‌های آن کاملا مشهود است، سارا فرزند شهید هم هست، در دومین کمیسیون‌ تعیین درصد جانبازان شیمیایی، درصد جانبازی‌اش ده درصد اعلام شد، در حالی که در اولین کمیسیون او را جانباز 30 درصد شناخته بودند، بنا بر تسهیلاتی که بنیاد شهید برای جانبازان شیمیایی در نظر گرفته است، جانبازان زیر 25 درصد تنها تحت پوشش بیمه درمانی قرار می‌گیرند، این در حالی است که به جانبازان بالای 25 درصد حقوق تعلق می‌گیرد.
سارا نه تنها از حقوقی برخوردار نشده است بلکه برای تهیه بسیاری از داروها مجبور است خودش هزینه کند، سارا می‌گوید: بنیاد شهید تنها داروهای ایرانی را بیمه می‌کند، در حالی که کیفیت داروهای ایرانی و داروهای خارجی واقعا متفاوت است و در برخی موارد واقعا لازم است از داروهای خارجی استفاده کرد.
سارا معتقد است: جانبازان شیمیایی و جانبازان اعصاب و روان همیشه مظلوم واقع می‌شوند زیرا جانبازی اینها قابل رویت نیست به همین خاطر کسی که آنها را می‌بیند، از ظاهر سالم آنها نتیجه می‌گیرد که سالم هستند و خبر از ریه‌های به هم چسبیده‌ و اعصاب ضعیف آن‌ها ندارد.

***
آنچه که باید درباره جانبازان به آن توجه کرد خانواده‌های آنها هستند، مسائلی که خانواده‌های جانبازان با آن درگیرند، کمتر خانواده‌ای حتی به آن فکر می‌کند، استرس همیشگی از شدت یافتن بیماری، ترس از مرگ و فکر این که هیچ کاری نمی‌شود کرد، از یک طرف و شناختن و کنار آمدن با مسائل روحی جانباز از طرف دیگر، حس‌های ناشناخته‌ای است که گاهی حتی در خانواده جانبازان هم جدید است و افراد خانواده نحوه برخورد را در برخی شرایط خاص نمی‌دانند.
نتایج تحقیقی با عنوان «بررسی مشکلات همسران جانبازان قطع نخاع» نشان می‌دهد این‌گونه افرادی که با فرد پس از جانباز شدن ازدواج کرده‌اند تنها به وضعیت جسمی جانباز فکر کرده‌اند و با انگیزه ادای تکلیف الهی، خواستار تشکیل زندگی با جانباز شده‌اند اما با گذر زمان متوجه می‌شوند، زندگی با جانباز هم روال عادی خود را دارد، یعنی عدم توجه به مشکلات و تبعات طبیعی زندگی و شرایط روحی جانباز که از برخورد اطرافیان با وضعیت فعلی او نشات می‌گیرد، ممکن است خانواده را دچار بحران کند.
در این‌گونه خانواده‌ها زن‌ها بعد از ازدواج متوجه می‌شوند جانباز علاوه بر مشکلات جسمی و شرایط روحی خاص ناشی از آن، فردی است با تمام خصوصیات یک همسر در زندگی مشترک و ممکن است تفاوت‌هایی که بین همه زوج‌ها است در این خانواده‌ها هم وجود داشته باشد، اما از آن جایی که این زوج پیش از ازدواج تنها روی مسائل جسمی جانباز تمرکز کرده‌است، پس از مواجه با این اختلاف‌ها نمی‌دانند باید چه رفتاری نشان دهند و در واقع غافلگیر می‌شوند.
نتیجه اینکه همسران جانبازان بیشتر نیازمند هم‌فکری روحی هستند و دولت نیزمی‌تواند با پاک کردن فکرهای اضافه از ذهن این خانواده‌ها مثل دغدغه مسکن،‌ تحصیل، تهیه دارو و از این قبیل از خانواده جانبازان حمایت کند و راه را برای مقابله با دیگر مشکلات هموارتر سازد.


لیست کل یادداشت های این وبلاگ