سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حرص دردانشمند [از بدترین چیزهاست] . [امام حسین علیه السلام]
 
شنبه 89 تیر 12 , ساعت 10:20 صبح

 

 روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله 12تیرماه خود آورده است:

"اکنون که رهبر بزرگ و زعیم عالیقدر، امام خمینی بنابه حق شرعی و قانونی خویش در ا ین موقعیت حساس و تعیین کننده و تاریخی، جناب آقای مهندس بازرگان را بدون در نظر گرفتن وابستگی حزبی به ریاست دولت موقت انقلابی، شرعی و قانونی، برگزیده اند، ما این انتصاب انقلابی و تاریخ ساز را به ملت شریف و فداکار ایران تبریک می‌گوییم و از آن جا که به فرمان آیه شریفه "اطیعواالله و اطیعواالرسول و اولی الامر منکم" اطاعت از این امر را وظیفه شرعی و عقیدتی خود به شمار می‌آوریم و از آن جا که برطبق اصول والای اسلام و به خصوص مذهب شیعه که مرجعیت عالی آن به عنوان نیابت از امام، حق عزل و نصب دارد وظیفه خود می‌دانیم که به برادر ارجمند آقای مهندس بازرگان اطمینان دهیم که هرچه بیشتر در جهت رسالت مکتبی و تشکیلاتی که نهضت آزادی ایران بردوش دارد بر تلاش‌های خود بیافزاییم تا ایشان با فراغ خاطر و بدون نگرانی به ماموریت خطیری که برعهده دارند بپردازند".

تصور نکنید که این بیانیه را یک نهاد انقلابی از حوزه علمیه قم صادر کرده یا مربوط به یک انجمن اسلامی معتقد به ذوب شدن در ولایت فقیه است. خیر، این بیانیه، همانگونه که از آخرین فراز آن مشخص است، توسط گروه "نهضت آزادی ایران" در 15 بهمن 1357 به مناسبت انتصاب مهندس مهدی بازرگان به نخست وزیری دولت موقت صادر شده و از اسناد مهم تاریخ انقلاب اسلامی ایران محسوب می‌گردد.
این بیانیه را به این دلیل اکنون در صدر این مقاله آورده‌ایم که اشاره‌ای داشته باشیم به سیاست یک بام و دو هوای گروه "نهضت آزادی ایران" که این روزها بعضی از سران آن، لابد با استفاده از شرایط پیش آمده، اعتقاد به ولایت فقیه را مذمت می‌کنند و این اصل قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را با سلطنت مقایسه می‌نمایند و شرح کشافی در این زمینه و این مقوله برای انتشار به سایت‌های خارج از کشور می‌دهند و متولیان آن سایت‌ها هم براساس ماهیت ضد انقلابی خود آنرا بدون کم و کاست و بدون حاشیه و نقد منتشر می‌کنند.

انقلاب و نظام جمهوری اسلامی در طول قریب 32 سال عمر خود، با این قبیل تعرض‌ها بسیار مواجه شده لکن نکته قابل توجه اینست که چنین مطالبی توسط کسانی ابراز می‌شود که خود در زمره اولین گروه‌هائی بودند که ولایت فقیه را "حق شرعی و قانونی" دانسته، استفاده امام خمینی از این حق را برای انتصاب مهندس بازرگان یک اقدام "انقلابی و تاریخساز" نامیدند، اطاعت از ولی فقیه را عمل به آیه شریفه "اطیعواالله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم" تلقی نموده، مرجعیت عالی شیعه (مشخصاً - امام خمینی) را نایب امام زمان حق عزل و نصب دارد معرفی کردند و تصریح نمودند که طبق اصول والای اسلام به خصوص مذهب شیعه اطاعت از امر چنین مرجعی را "وظیفه شرعی و عقیدتی خود به شمار می‌آوریم".

برای توجیه این دوگانگی آشکار فقط یک راه وجود دارد و آن اینست که این گروه آن زمان که قرار بود از ولایت فقیه برای در اختیار گرفتن حکومت و قدرت بهره‌مند شود، آنرا قبول داشت و در عالی‌ترین سطح یعنی ولایت مطلقه منطبق برنیابت امام زمان علیه السلام که حق عزل و نصب قانونی و شرعی دارد و اطاعت از او واجب است آنرا مطرح و اعلام می‌کرد و اکنون که در قدرت نیست، چنین مصلحت میداند که آنرا از ریشه منکر شود و حتی با سلطنت مقایسه‌اش کند و کشور را از رهگذر آن در معرض خطر بداند!

این سیاست یک بام و دو هوا هنگامی شگفت انگیزتر می‌شود که توجه نمائیم بیانیه "نهضت آزادی" که امام خمینی را نایب امام زمان و دارای حق عزل و نصب و واجب الاطاعه دانسته و این حق را علاوه بر شرعی بودن "قانونی" هم معرفی کرده، مربوط است به زمانی که هنوز قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی تدوین نشده بود و اصولاً نظام جمهوری اسلامی مستقر نگردیده بود و حتی هنوز رژیم شاهنشاهی ملغی اعلام نشده بود، یعنی 15 بهمن 1357، یک هفته قبل از سقوط رژیم شاهنشاهی! حال همین گروه، حاضر نیست قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی، که مردم به آن رأی داده‌اند و اصل نظام و قانون اساسی آن جداگانه به نظرخواهی مردم گذاشته شده و طبق همه‌ی قوانین بین‌المللی کاملاً رسمی و قانونی است، را به رسمیت بشناسند و خود را به لوازم آن ملتزم بدانند.

آنچه می‌تواند این پیروان "سیاست یک بام دو هوا" را به این موضعگیری خلاف قانون و خلاف واقع کشانده باشد، قاعدتاً اینست که جمع بندی آنها از حوادث یکسال اخیر و بروز اختلاف بر سر مسائل انتخابات ریاست جمهوری دهم چیزی شبیه جمع بندی اوباما و نتانیاهو و سایر سران قدرت‌های استکباری است که نظام جمهوری اسلامی را در سراشیبی سقوط تصور می‌کنند و زمینه را درحال مهیا شدن برای بازگشت خود به قدرت می‌بینند. عیبی ندارد، از قدیم گفته‌اند "آرزو بر جوانان عیب نیست" ولی شما اکنون پیر شده‌اید و آنهمه تجربه سه دهه گذشته را در بایگانی ذهن خود دارید و بارها دیده اید که امتحان‌های دشواری برای نظام جمهوری اسلامی و این ملت و این مسئولان پیش آمد و در همه‌ی نشیب و فرازها قدرت ولایت فقیه بود که توانست مردم را به صحنه بیاورد و توطئه‌ها را خنثی نماید و نظام جمهوری اسلامی با قوت و قدرت بیشتر به راه خود ادامه دهد. با مشاهده همه‌ی این واقعیت‌های روشن، آیا حق نداریم از فرزند آقای بازرگان و فرزندان تشکیلاتی آقای بازرگان بپرسیم چرا حاضر نیستند از اینهمه وسیله‌ی عبرت که در طول 32 سال گذشته دیده اید عبرت بگیرید و این واقعیت را درک نمائید که نظام جمهوری اسلامی اکنون نه تنها در موقعیت تزلزل و سقوط قرار ندارد بلکه قدرتمندتر از هر زمان دیگری در استقرار و استحکام کامل بسر می‌برد و این شما هستید که باید در نوع نگاه خود به مسائل و ارزیابی خود از شرایط تجدیدنظر نمائید؟

یادمان نرفته است که در وقایع 18 تیر سال 1387 دولتمردان آمریکائی و انگلیس و اسرائیلی و حتی بعضی مسئولان آن زمان ترکیه با شادمانی اعلام کردند که کار نظام جمهوری اسلامی تمام است و این نظام درحال سقوط می‌باشد، اما مردم با یک دعوت دو سطری، فقط دو سطری، رهبری به صحنه آمدند و دریائی مواج از انسانها تمام شهرها را فرا گرفت و طومار آن توطئه شوم درهم پیچیده شد. لااقل با دیدن آن صحنه که جلوی چشمان شما رخ داد، حق این بود که دل به تحلیل‌های دشمنان این ملت خوش نکنید و تحلیل‌های آبکی سیا و موساد و انتلیجنت سرویس درباره سقوط نظام جمهوری اسلامی شما را فریب ندهد.

از عجایب اینکه یکی از کهنسال‌ترین افراد همین گروه در مصاحبه‌ای که هفته گذشته همین سایت از او منتشر کرده مطالب خلاف واقع زیادی گفته که همه‌ی آنها با اسناد و مدارک موجود در تضاد آشکارند. او درباره فاجعه هفتم تیر، شخص شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی و سازمان تروریستی منافقین اقدام به تحریف واقعیت‌ها کرده و از جمله گفته است در سالهای 58 و 59 و 60 مجاهدین (منافقین) توسط طرفداران حزب جمهوری اسلامی ترور میشدند و همین امر یکی از دلایل بروز انفجار هفتم تیر است! درحالی که همه میدانند ماجرا کاملاً برعکس است و این منافقین بودند که مردم را ترور می‌کردند و سر سفره افطار در ماه مبارک رمضان اعضای خانواده را سر می‌بریدند و در 30 خرداد 60 با کارد موکت بری در خیابان‌های تهران به جان مردم متدین طرفدار امام و انقلاب افتادند و آنها را به خاک و خون کشیدند.

همین شخص گفته است انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی کار مجاهدین خلق (منافقین) نبوده و محمدرضا کلاهی (عامل انفجار) تعلیم دیده سازمان سیا بود که در آلمان به آقای بهشتی نزدیک شده و مورد اعتماد ایشان بود! اینهم از همان دروغ‌های شاخدار است و اصولاً شهید بهشتی چنین شخصی را نمی‌شناخت و معلوم نیست این مطالب خلاف واقع را مصاحبه شونده از کجا آورده است درحالی که منافقین این جنایت را برعهده گرفتند و کلاهی عامل آنها بود.

عجیب‌تر اینکه این شخص در مصاحبه خود به شهید بهشتی نسبت میدهد که ایشان با اصل ولایت فقیه مخالف بودند و برای اثبات این ادعای خود داستان سرائی هم می‌کند، درحالی که شهید بهشتی به شهادت آثاری که از ایشان برجای مانده و به شهادت مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی از جدی‌ترین طرفداران ولایت فقیه بود. این مطالب، بارها در مقالات تحقیقی که درباره افکار شهید بهشتی منتشر شده با ذکر دقیق منابع آمده و قابل دسترسی همگان است.

هر چند این مقوله نیازمند توضیح و تبیین بیشتر است تا جوانان امروز که ممکن است از وقایع تاریخی سالهای صدر انقلاب بی خبر باشند در جریان واقعیت‌ها قرار بگیرند و تاریخ نیز از آفت تحریف مصون بماند، لکن مجال این مقاله بیش از این نیست و کار توضیحی را به تاریخ نگاران و اهل تحقیق میسپاریم. در اینجا بر این نکته تأسف بار نیز تأکید می‌نمائیم که انتظار از انسان‌هائی که خود روزی از رهگذر برکات نظام جمهوری اسلامی و فداکاری‌های مردم در مسند قدرت و مسئولیت بودند اینست که حب و بغض‌ها آنها را به انکار واقعیت‌های تاریخی و نادیده گرفتن خدمات بی نظیر امام که با نجات دادن ملت ا یران از رژیم منحط ستم شاهی و ایجاد نظام جمهوری اسلامی بزرگترین خدمت را به این ملت کرده‌اند و باعث تجدید حیات اسلام شده‌اند و به ملت‌های تحت ستم آموختند که چگونه حق خود را از ستمگران بگیرند و در مقابل استبداد داخلی و استعمار خارجی بایستند، نکشاند. این کار بزرگ را نه مقتدای ملی گراها و نه هیچکس دیگر نتوانست انجام دهد. آنچه آن بازمانده نسل اول گروه نهضت آزادی نوشته و آن سایت مستقر در انگلیس منتشر ساخته، چیزی است که رژیم صهیونیستی اگر میلیاردها دلار خرج می‌کرد نمی‌توانست از قلم و زبان یک ایرانی در انکار خدمات امام خمینی منتشر کند. به متولیان آن سایت مستقر در پایگاه استعمار پیر نیز این هشدار را لازم میدانیم بدهیم که با شیوه‌ای که شما در پیش گرفته اید درباره اینکه به راهی قدم گذاشته اید که راه صهیونیسم اسم تردیدی به خود راه ندهید. درست به همین دلیل است که شما و کسانی که مقالات و مصاحبه هایشان را در انکار واقعیت‌های تاریخی و خدمات امام و مبانی بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی منتشر می‌کنید باید خود را مخاطبان امروز "فأین تذهبون؟" بدانید.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ