بخشهایی از اظهارات سید محمدرضا حسینی بهشتی به قرار زیر است :‌

• ایشان از جریانات نهضت ملی نفت عملا در کوران این مسایل اجتماعی قرار گرفته بود. اولین سخنرانی ایشان که در واقع سابقه سیاسی دارد به مناسبت اعتصاب در تلگراف خانه اصفهان و داستان ملی شدن صنعت نفت و ماجرای دولت دکتر مصدق بود و خود آن هم یک جریان شنیدنی است.

• به عقیده مرحوم شهید بهشتی هر فرد می تواند با درصد پائینی از مشترکات در یک حرکت جمعی شرکت کند. یک روحیه عجیبی که بر می گرددبه نوع نگرش فرهنگی ما به جهان این است که در ما یک تفکری هست که باید افراد تک تک رفتارهایشان باهم منطبق باشد تا بتوانند باهم هم اندیشی و فعالیت وهم فکری و تبادل نظر کنند و یک حرکت مشترک را پایه ریزی کنند و گرنه نمی توان حرکت کرد. مرحوم بهشتی به هیچ وجه چنین روحیه ای نداشت و معتقد بود که با 80 درصد اشتراک یا 50 درصد یا در برخی حوزه ها تا 30 درصد مشترکات می توانند افراد باهم در یک حیطه مشخص هم اندیشی و حرکت کنند و این طور نیست که همه افراد باید برای هم اندیشی یا حرکت 100درصد منطبق باهم باشند.

• بارها ایشان به یک حدیثی از پیامبر(ص) اشاره می کرد که: «علیکم بالا سواد الا عظم» یعنی بر شما باد به همراهی با توده مردم. سواد الا عظم یعنی سیاهی بزرگ و پرسیدند سیاهی بزرگ چیست فرمودند سیاهی بزرگ همان چیزی است که وقتی مردم متفرق و متراکم می شوند و این روایت را بسیار برای ما می خواندند.

• در دفتر سر رسیدی که ایشان داشت و چندتایی از آنها از مجموعه آثار ایشان در دست ما باقی مانده است یکی از یادداشت های جالبی که هست نسبت به افراد است مثلا در روزی یادداشت شده است با فلا ن کس دیدار کردم و چه شد؟ این فرد این خصوصیات را داشت و به نظر می رسد برای این کار مناسب باشد و آن هم در زمانی که ایشان مسوولیتی ندارد و امکانی نیست که ایشان حریص تر باشد بلکه در شرایط سرکوب و اختناق و شرایط پیچیده قبل از انقلا ب; و این نشان می دهد یک فردی آگاهانه حرکت می کند و با یک دید روشن نسبت به یکی از نیازهای جدی اجتماعی خود را وفق می دهد و به تناسب آن سعی می کند راه حل بیابد و کاری کند.

• برداشت آیت الله شهید بهشتی از تحزب این بود که حزب یک معبد است و این را از باب یک جمله خطابی نمی گفت و این کار را یک نوع عبادت می دید نه تنها برای خودش بلکه کار تمام افرادی که در این حیطه فعالیت می کنند را عبادت می دانست و این روحیه خیلی هم در افرادی که در آغاز با این مجموعه همکاری می کردند تاثیر می گذاشت و باعث تصحیح دید و مسیر می شد.

• مادرم تعریف می کرد در سفری که به کاشان رفته بودیم، شهید بهشتی بعد از سخنرانی وقتی می خواستند سوار ماشین شوند، یکی از پاسدارها خواست در خودرو را ببندد که نزدیک بود دست پیرمردی لای در برود. دکتر پیاده شدند و دست آن مرد سالخورده را بوسیدند و حلالیت طلبیدند و دوباره سوار ماشین شدند.