سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن کس که بی دانش دست به کاری زند بیش از آنکه اصلاح کند تباه می سازد [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
شنبه 89 اردیبهشت 18 , ساعت 5:15 عصر

در دسته بندی: جوک ترکی

یه یارو نمازش قضا میشه فرداش نماز خوندنی زیر سجادش کاربن میذاره

طرف نصف قرص خوابشو میخوره شب یه چشمش باز میمونه.

یارو رو میبرن بیمارستان با دست و پای شکسته
دکتر میپرسه آقا چی شده؟ دوستاش میگن افتاده تو آتیش
دکتر میگه خوب پس چرا دست و پاش شکسته؟
میگن آخه آقای دکتر زدیم با بیل خاموشش کردیم

یکی رو میخواستن اعدام کنند ازش میپرسند که آقا آخر عمرته ها حرفی چیزی نداری؟
طرف میگه نه
شروع میکنن میبندن به جرثقیل وقتی می برنش بالا دست و پا میزنه به این معنی که : حرف دارم حرف دارم. میارنش پایین ازش میپرسن چی شد بابا تو که میگفتی حرف نداری؟
برگشت به دوستش گفت محسن خونتون از اینجا معلومه.

یارو میره دوش بگیره میبینه آب خیلی داغ با نعلبکی دوش میگیره.

این تهرونی ها دلشون برا غضنفر ا میسوزه میگن بابا خیلی واسشون جک ساختیم بایید یه کاری کنیم اونا واسه ما جک بسازن. یکیشون میره رو تیر چراغ برق هی میزنه به تیر .
غضنفر از اونجا رد که میشد میگه: های آقا چه کار میکنی؟
طرف میگه دارم در میزنم ببینیم دوستم خونست؟
غضنفر میگه آره بزن چراغشون که روشنه ببین در رو باز میکنن.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ