سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند شراب نخوردن را برای نگهداری خرد واجب کرد [امام علی علیه السلام]
 
پنج شنبه 89 شهریور 4 , ساعت 12:10 عصر

من در سن 7-8 سالگی به درد یتیمی مبتلا شدم و به قول سعدی فاقد سرپرست گوشمال گشتم. سعدی در بوستان به زیبایی به لزوم وجود گوشمال برای هر فرد و خانواده و اجتماع اشاره نموده است

همی یادم آید ز عهد صغر        کی عیدی برون آمدم با پدر
        
به بازیچه مشغول مردم شدم          در آشوب خلق از پدر گم شدم
    
برآوردم از بی قراری خروش           پدر ناگهانم بمالید گوش... «1»


بنده از بازماندگانم درخواست دارم این اشعار سعدی را تکثیر کنند و به مسئولین حوزوی-فرهنگی اجتماعی بفرستند و توجه به آن را برنامه خانه و خانواده خود قرار دهند و ابتلا و اعتیاد کودکان را به وسایل سمعی و بصری، درد جامعه و خانواده دانسته به هر شکل ممکن درصدد اصلاح باشند و نومیدی را ترک کنند. امروز که پانزدهم شهر صیام 1430 برابر یا 14/6/88 است در جلسه ای سخن از تهاجم فرهنگ غرب و چاره نداشتن ما می رفت. در حالی که بر مسئولین فرهنگی لازم است راهنمایی های قرآن کریم را از یک عارف و فقیه اسلامی بگیرند تا مشکلات فرهنگی جامعه اسلامی را حل کنند. متاسفانه دین خاتم(ص) و قرآن  و عترت پس از 30 سال هنوز هم غریب است و وصیتنامه مرحوم امام قانون اساسی ما نشده و ذلت در برابر جاهلیت غرب ما را فرو می گیرد.

تا آنجا که به خاطر دارم پدر و مادر بنده-بحمده تعالی-در امور دینی اولادشان بی تفاوت نبودند و اگر لغزشی داشتم پدرم همچنان که سعدی اشاره دارد گوشمالی می داد. مثلا به یاد دارم که مرا پدر به همراه خودش به بازار برده بود، در مغازه شیرینی فروشی که با دوستی صحبت می کرد یا اینکه خریدی هم در کار بود بی اطلاع او مقداری نقل برداشتم  و در جیبم ریختم. در بازگشت هنوز در بازار بودیم که ملتفت شد. نقل ها را از جیبم درآورد و مرا گوشمالی داد. و سپس به مغازه بازگشتیم و نقل ها را به جای خود برگرداند. باز یادم است که در کودکی نماز می خواندم به من ایراد می گرفت که چرا در رکوع حرکت می کنم؟


جامعه نیز به گوشمال نیاز دارد، علما و ائمه جمعه و جماعات باید در حطبه ها و مساجد گوشمالی های خدا را به مردم تذکر دهند، که زلزله ها و طوفان ها و جنگ ها بر اثر گناهان و طغیان انسان گریبانگیر جامعه می شود.
امیدوارم تحت رهبریهای خردمندانه مقام معظم رهبری حضرت آیت الله سید علی خامنه ای و دیگر مراجع عالی قدر تشیع و دانشمندان و فرهنگیان متدین، جامعه ما به انقلاب فرهنگی در خانواده ها و وزارتخانه ها و ...بیشتر دلگرمی یابند.
 
کودکی
پس از فوت پدرم با خواهر و مادرم به منزل عمویمان در تهران رفتیم؛ زیرا در قم منزل شخصی نداشتیم. در آنجا مرا در مدرسه ای که در بازار و چارسوق بود و مدیر سید و معممی داشت گذاشتند. به خاطر آشنایی با نماز، برای بچه های مدرسه امامت می کردم.

تاریخ وقایع کودکی ام را به درستی به یاد نمی آورم، اما ظاهرا به کرمانشاه رفتنمان به خاطر این بود که مسکن نداشتیم امام به مادرم در کرمانشاه منزل کوچکی رسیده بود که به آنجا نقل مکان کردیم و در آن منزل به سر بردیم. دوران بسیار سخت و تاریکی بود. رضاخان مزدور حجاب را ممنوع کرده بود و با بانوان محجبه به شدت برخورد می کردند، به یاد دارم که همسر اخوی مادریم(مادر آقایان معادیخواه) با مأمور شهربانی به خاطر برداشتن روسری یا چادر درگیر شده بود، مأمور به زور چادر از سر او می کشید و او هم مقاومت می کرد.

زندگی سختی داشتیم، عموی بنده از تهران شاید ماهی 60 ریال برای بودجه زندگی ما می فرستاد و خانواده سه نفره ما با آن روزگار می گذراند. در آن دوره به خاطر ندارم که سخنی از تغذیه سالم شنیده باشیم برعکس، به بعضی از بیماری ها مبتلا شدم که تا پانزده سالگی گریبان گیرم بودند.

بعد از ازدواج خواهر والدینی ام به همراه شوهرش که دفتردار تجاری بود مجددا به تهران نزد مرحوم عمویم بازگشتیم و با بعضی از خویشان مشترکا منزل کوچکی اجاره کردیم.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ