سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محبوب ترینِ کارها نزد خدا بر روی زمین، دعاست . [امام علی علیه السلام]
 
شنبه 89 مرداد 30 , ساعت 4:1 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

خانواده
خانواده پدری بنده از اهالی خسروشاه (خسروشهر ) از ارحام و خویشان مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی خسروشاهی  هستند که گویا ایشان در زمان خود از مراجع به حساب می آمدند و احتمالا نسبت به مرحوم علامه امینی(صاحب الغدیر) سمت استادی داشته است. بنده خودم خدمت ایشان و یکی از فرزندان بزرگشان در قم مشرف شده ام. فرزند کوچکشان دانشمند معظم آقای سید هادی خسروشاهی هستند که نماینده ایران در واتیکان و مصر بوده اند. نویسنده و مترجم اند و حلقه تداوم روحانیت در خاندان به شمار می روند و فعلا مقیم تهرانند.

پدر
پدر بنده در اوان جوانی از همان خویشان  همسری اختیار می کنند. ایشان ازشهر شان برای زیارت عتبات عالیات با پدرش مرحوم حاج سید عبدالمطلب خسروشاهی و سایر اعضای خانواده با کاروان های زیارتی سابق عازم عراق می شوند، اما ظاهرا با شروع جنگ اول جهانی موفق به خروج نمی شوند، و در مسیر اجبارا در کرمانشاه می مانند، و پس از فوت همسرشان در کرمانشاه با یک خانواده متدین یزدی الاصل ساکن کرمانشاه وصلت می کنند. ایشان پس از مدتی زندگی و کسب و کار، و در عین حال اشتغال به عبادت در لباس روحانیت خانوادگی در کرمانشاه، عازم قم می شوند؛ چون می فرمودند که: دستور دینی داریم که در آخرالزمان به قم مقدسه برویم تا از فتنه ها و فساد زمانه در امان بمانیم.

در حضور مرحوم حاج شیخ عباس تهرانی وقتی نقل شد که انگیزه هجرت مرحوم ابوی بنده، حاج سید هاشم خسروشاهی از کرمانشاه به قم چه بوده است، ایشان فرمودند: من از خدا می خواهم در عالم برزخ او را ببینم؛ زیرا این اقدام او حکایت از اهتمام کامل به امور دینی دارد. آن مرد وارسته و عارف دلسوز بر مهاجرت بسیار تاکید می فرمودند و خود از تهران که در آنجا شاید به مرتبه عالی روحانی مشهور می شد به طور کلی صرف نظر کرده و در زمان رضاخان، به قم آمد و به سختی زندگی می گذراند.

ایشان بسیار ما را از فتنه های زمان در سایر نقاط برحذر  می داشتند و به قدری تاکید می کردند که ما هم از نظر ایشان متاثر شدیم تا آنجا که اینجانب برادر مادریم مرحوم آقا حسین معادیخواه را تشویق به مهاجرت به قم کرده، اما چون به خاطر امور کسی نمی توانست خودش بیاید خانواده خود را به قممنتقل نمود و خود در کرمانشاه ماند- در آن تاریخ شاید اخوی زاده محترم آقای حاج عبدالحمید چهار یا پنج ساله بود- پس از انتقال خانواده اخوی به قم، فرزندانش توفیق درک فیض تحصیل در حوزه و استفاده از فضای دینی قم را یافتند و دخترانش نیز با خانواده های مذهبی یا روحانی ازدواج کردند. یکی از آن ها را به ازدواج آقا شیخ صادق کرباسچی درآوردم که آقای غلامحسین کرباسچی فرزند ایشان است. در حالی که بعضا سایر افراد خانواده، که توفیق مهاجرت نیافتند، دچار وضع نامساعد و دلخراشی شدند.

خود آقایان عبدالحمید و عبدالمجید در حوزه تحصیل کردند و از فضلا شدند، فرزندان آقا عبدالمجید نیز در حوزه علمیه تحصیل کردند و از فضلا شدند، فرزندان آقا عبدالحمید نیز در حوزه تحصیل می کنند. با آقا عبدالمجید  درباره سخنران حسینیه ارشاد اختلاف نظر داشتیم و بعدها بینمان به خاطر اختلاف سلیقه جدایی افتاد ولی ایشان تا وزارت ارشاد هم رسیدند. آقای کرباسچی هم تحت نفوذ آن سخنران بودند و یادم می آید که آقا عبدالمجید که نزدیک مشهد در تبعید بود با آقای کرباسچی به دیدنش رفتیم در بازگشت با آقای کرباسچی درباره آن سخنران بحث کردیم. استدلال من این بود که حرف های او با اسلام سازگار نیست و بحمدالله یادداشت های شهید مطهری هم چاپ شد که نوشته اند ایشان افراط و تفریط داشته اند.

امیدوارم که مهاجرین و خانواده هایشان واسطه فیض یعنی مرحوم آیت الله شیخ عباس تهرانی را، فراموش ننمایند و این نعمت بی رنج و مجانی را که به چنگ آورده اند، سرسری نگیرند که می توان مصداق کامل «من علمنی حرفا قد صیرنی عبدا» را همین تعلیمات اصولی و عملی دانست. متاسفانه از سوی خانواده هایی که از آن بزرگوار و تعلیمات تقریبا ویژه و ابتکاریش استفاده کرده و از مهالک و فتن نجات یافته اند، کمتر مراعات حقوق وی انجام می گیرد. بر پدر و مادرها که آگاهی دارند، لازم است گذشته قبل از انقلاب را عموما و سرگذشت های خصوصی خانواده ها را خصوصا به نسل جدید یادآور باشند و نعمت های به دست آمده معنوی و وسائط این نعمت ها را که بیش از پدر و مادر استحقاق دعاگویی دارند، از یاد نبرند. اخوان معادیخواه-دامت توفیقاتهم- و همشیره هایشان و خانواده هایشان مدیون تبلیغات استاد بزرگوار محمدزاده تهرانی هستند و لازم است پیوسته از ایشان و تعالیم شان به درگاه الهی تشکر نمایند که آن مرحوم بیش از والدین و معلمین دیگر بر ایشان حق هدایتگری و سعادت بخشی دارند.

معاشرت های بنده در قم، بیشتر با مرحوم حاج آقا حسین فاطمی واعظ، که شاگرد خاص عارف بزرگ آیت الله مرحوم حاج میرزا جواد ملکی(قدس سره) بود، به طوری که من وقتی که خود را به مرحوم فاطمی معرفی کردم، درباره پدرم فرمودند:«از اخیار بود». پدرم از دوستان واقعی و ارادتمندان به ائمه اطهار به ویژه امام سیدالشهدا(علیهم السلام) بود. مرحوم آقای سید حسن جواهری، داماد پدر ما، پس از رحلت آن مرحوم گفت که او را در خواب دیدم که فرمود: شغل کلیدداری حرم مطهر حضرت امام حسین(ع) به من واگذار شده، به او گفتم آرزو دارم کفشداری آن حرم هم به من واگذار شود.

 

مادر
مادرم نیز بانوی مؤمنه ای بود و حالت های معنوی خوبی داشت. هرجا و در هر شرایط که بود برای ما خیلی دعا می خواند و بسیار گریه می کرد. مدتی که در منزل عمو بودیم شاید یکسال یا بیشتر، وی چنان نسبت به عمو و سرپرست آن موقع ما مواظبت مسأله نامحرمی می کرد که بعدها گفت: اگر عمویت را ببینم نمی شناسم. ایشان در سالی که پس از فوت آیت الله بروجردی با خانواده برای تبلیغ به کرمانشاه رفتیم فوت شد، و ما جنازه اش را به قم منتقل کردیم، هنگام وفات از مال دنیا هیچ نداشت.

پس از مهاجرت خانواده ما به قم، یعنی اواخر زندگی مرحوم آیت الله حائری، علی رغم اینکه حوزه قم در وضع دلخراشی بوده، به خاطر ارتباط مرحوم والد با آقایان طلاب هر دو دختر خود(خواهران ابوینی بنده) را به ازدواج دو تن از طلاب به نام های مرحوم حاج شیخ محمد ولی حیدری هرسینی و مرحوم آقای سید حسن جواهری درمی آورد. مرحوم شیخ محمد ولی، پس از انقلاب، امام جکاعت نهاوند شد، فرزند او شهید حاج شیخ علی حیدری، خواهر زاده بنده، از انقلابیون فاضل بود که در بعضی از دروس مرحوم امام با استاد محترم آیت الله جوادی آملی موفق به شرکت می شد و با ایشان هم مباحثه بوده، و در درس علامه طباطبائی هم حاضر می شد. پس از فوت پدرش امام جمعه و نیز نماینده نهاوند در مجلس شورای اسلامی شد و در فاجعه هفتم تیر و انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، به فیض شهادت نائل آمد. فرزند خواهر دیگرم، آقای حاج تقی جواهری، مدتی امام جمعه نائین بود و اخیرا پس از مراجعت به قم، مشغول به تدریس شده و جزو مدرسین حوزه علمیه می باشد



لیست کل یادداشت های این وبلاگ