سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رسول خدا فرمود : «نزد خداوند، هیچ چیز دشمن تر از خانه ای که بر اثرطلاق ویران شود، نیست» . سپس امام صادق علیه السلام فرمود:«خداوند ـ عزّوجلّ ـ، به سبب دشمنی ای که با جدایی داشت، درباره طلاق تأکید ورزید و سخن را در آن باب، بارها بازگفت. [صفوان بن مهران ـ از امام صادق علیه السلام نقل می کند ـ]
 
شنبه 89 مرداد 16 , ساعت 9:29 صبح
محمدرضا خاتمی: دوست دارم با رای مردم به سیاست برگردم

 

 نایب رئیس اصلاح طلب مجلس ششم بی‏میل نیست که به فضای سیاست برگردد.

 محمدرضا خاتمی دبیرکل پیشین حزب منحله مشارکت که تنها چند روز بعد از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری دهم در بازداشت به سر برد و این روزها خود و حزبش متحمل بیشترین فشارها به دلیل انتصاب با جریان فتنه است؛ همچنان علاقمند به بازگشت به فضای سیاسی کشور است.

او در گفت‏وگویی با هفته‎نامه چهلچراغ، در پاسخ به اینکه « دوست دارید دوباره به سیاست برگردید؟» گفت: دوست دارم اگر قرار باشد به سیاست برگردم، حتما با انتخاب مردم باشد. دلم می‌خواهد مردم انتخابم کنند.

او در بخشی از این گفت‏وگوی فان به شرح ازدواج عاشقانه‏اش با زهرا اشراقی نوه امام خمینی(ره) پرداخته و گفته است:خواستگاری کاملا سنتی بود. من در عملیات بستان، فتح‌المبین و بیت‌المقدس شرکت داشتم و 20 اردیبهشت سال 61 مجروح شدم. در دوران نقاهتم خانواده‌ام اشخاصی را برای ازدواج به من پیشنهاد دادند که یکی از آنها نوه امام بود و طبیعی بود که این نسبت هم روی تصمیم‌گیری من تاثیر داشت، ولی در همان تصمیم‌گیری اولیه. خواهرم و خانم برادرم این پیشنهاد را دادند و من بعد از جلسات طولانی که با هم صحبت کردیم، از صمیم وجود پذیرفتم.

برادر کوچکتر رئیس‏جمهور سابق با تاکید بر اینکه علیرغم این خواستگاری سنتی عاشق همسرش شده است، از تداوم این زندگی عاشقانه می‏گوید که حاصل آن یک فرزند دختر و پسر است.

محمدرضا خاتمی در این مصاحبه، خود را یک فوتبالیست خوب معرفی می‏کند که زمانی دروازه‏بان بوده و در مسابقات جام جهانی اخیر هم طرفدار برزیل بوده است، ولی بعد از حذف برزیل، اسپانیا تیم محبوبش بوده که قهرمان هم شد.

تشریح خاطرات دوران دبیرستان بخشی از این گفت‏وگو را شامل شده که خاتمی طی آن گفته است: در ان دوران کار فرهنگی می‎کردم،تئاتر بازی می‌کردیم. کتاب می‌خواندیم. من یک کتابخانه سیار داشتم. یک کیف بزرگ داشتم با حدود 50-40 کتاب و یک دفتر که نام کسانی را که از من کتاب به امانت می‌گرفتند، در آن یادداشت می‌کردم. یادم هست که در آن زمان نمایش‌های غلامحسین ساعدی را در دبیرستان اجرا می‌کردیم. در دبیرستانمان معلم انشایی داشتم به نام آقای صالحی که به نوشتن من خیلی جهت داد. از ما می‌خواست مقاله‌های جالبی پیدا کنیم و سر کلاس بخوانیم. یک بار من مقاله‌ای درباره گاندی سر کلاس خواندم که نوشته جلال آل‌احمد بود. در انشا امتحان نهایی دیپلمم هم نوشتم که «ما ایرانیان را چه می‌شود که انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برای ما مهم‌تر از مسائل ایران است» به خاطر این انشا، کلی تشویق شدم.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ